کاش یادمان نرود ...

کاش یادمان نرود ...

جعفر ابراهیمی



🔴 کاش یادمان نرود 


🔹 دل نوشته ای برای یاران دربند 

تقدیم به #محمدرضا_رمضانزاده و صبوری و مقاومت همسرش


✍ جعفر ابراهیمی / معلم


🔸 آخر هفته که می شود دلگیر می شوم شاید دلگیری ریشه در کودکی داشته باشد دلگیری بخاطر شروع مدرسه از فردا. بخصوص مدرسه دهه 60 با آن شکل و شمایل جنگ زده اش.

 شاید بخاطر همین در این 16 سال که معلم هستم هیچ روز شنبه ای کلاس نگرفتم و به ندرت به مدرسه رفتم.


اما این روزها دلگیری ام از جنس شکایت از گذر ایام است از اینکه چهل سالگی دارد تمام می شود و چقدر کارهای ناتمام دارم و یکسره نقد مداوم گذشته و گشودن دریچه ای از امید برای فردا. یک سالی بیشتر است که اینگونه ام. چه می شود کرد با گذشته، باید آینده را ساخت.


🔸 اما دلگیری و اندوهم به این بحران چهل سالگی ختم نمی شود فقط مساله سن نیست که از تقویم و گذر ایام فرار می کنم. بلکه می ترسم. 


بله می ترسم تقویم را باز کنم و ببینم حبس #محمد از مرز 300 روز گذشت هنوز حکمش قطعی نیامده و ما داریم عادت می کنیم که صدایش را از پشت تلفن بشنویم و دل خوش کنیم که یک بار بیاید بیمارستان تا ما از دور نگاهش کنیم. آن وقت چقدر بی مفهوم می شود آن شعری که برایش نوشته بودم

"

به ندیدنت 

عادت نمی کنیم"


می ترسم که بغض های رودابه* به یک غدّه بدخیم تبدیل شود و محمد دیگر #مینیمال ننویسد و ما وقت خواندن آن همه خاطره و رمان را نداشته باشیم.


می ترسم که #محمود و #اسماعیل با پایان حکمشان از زندان آزاد شوند. #ماندانا** آنقدر بزرگ شده باشد که با پدرش برود برای ثبت نام مدرسه و آقای بهشتی آنقدر شعر گفته باشد که #عزیز*** با شعرهایش یک آلبوم ساخته باشد با نام "اشتیاق رهایی".


می ترسم وقتی #عبدالرضا آزاد می شود دخترش**** معلم شده باشد و عبدالرضا روی تمام کتاب های ادبیات نظام 6_3_3 یک نقد نوشته باشد و یک وزیر نالایق دوباره بیایید نظام آموزشی جدید را تغییر دهد و عبدالرضا باز مجبور شود همه کتاب ها را نقد کند.


می ترسم که روح الله***** مثل #وحید_صیاد_نصیری زیر اعتصاب جان دهد یا وقتی از زندان آزاد می شود سنوات تحصیلی اش در دانشگاه تمام شده باشد و آنقدر دانشگاه پولی باشد که نتواند جریمه بدهد و اخراج شود.


می ترسم از اینکه 33 روز حبس موقت امید****** و محمدرضا بشود 330 روز و ما عادت کنیم به ندیدنشان. 


راستی امید چند روز است برای فرزندش ترانه کوردی نخوانده است؟ 


نکند این 33 روز که محمدرضا برار_جان******* و بانو صدایمان نکرده، بشود 330 روز و ما صدای تراکتورش را از جُوِین از پشت تلفن نشنویم. به مریم بانو که زنگ می زنم نگران آن همه نهالم که محمدرضا کاشته بود اما می ترسم چیزی از نهال ها و باغ نمی پرسم.


به اینجا که می رسم با خود می گویم راستی، چرا باید عده ای از زندگی و حیات خود برای دیگران مایه بگذارند آیا جز این است که باید هدف و آرمانی داشت؟ 

#محمدرضا_رمضانزاده می توانست از هفت سال زندان #رسول درس عبرت بگیرد برود بچسبد به زندگی و کشاورزی، باغش را آباد کند و در کنار مریم بانو قد کشیدن فرزاندنش، زرتشت و کوروش، را به تماشا بنشیند.

 مگر او آن فیلم را ندیده بود که #محمد_حبیبی را چگونه دستگیر می کنند. باورم نمی شود ندانسته باشد پای در چه مسیری گذاشته است. او آگاهانه مسیرش را انتخاب کرده است.


 راستی چرا باید در جایی که بی عملی و منافع فردی حرف اول را می زند کنشگری نمود و بر منافع جمعی تاکید نمود؟


مگر نه اینکه هر کنشگری نزد خود برای این پرسش ها جوابی دارد اما اینها را یادآوری کردم که یادمان نرود دیگرانی هستند که بخاطر جمع در حبس و زندان هستند.


🔹وقتی شهریور 96 ، انجمن صنفی معلمان خراسان شمالی میزبان تشکل های صنفی بود و خروجی آن منجر به انتخاب این تشکل به عنوان ریاست دوره ای شورا شد. می شد حدس زد دشمنان شورا و مخالفان تشکل یابی مستقل به بجنوردی ها ضربه خواهند زد چه تهمت ها و توهین ها که از سوی اقلیتی متوهم و مدعی کنشگری شنیدیم و ضرباتی که امنیتی ها بر شورا زدند. آیا شورا متوقف شد؟ خیر بلکه شورا نشان داد که جنبش معلمان ایران قائم به افراد و تشکل خاصی نیست.


با این وجود باید قدردان کسانی بود که در مواقع حساس جا نمی زنند، قهر نمی کنند و برای منافع جمع تلاش می کنند و در پی تشکل سازی هستند نه تشکل زدایی. باید از امثال #محمدرضا_رمضانزاده تشکر نمود هر چند مسئولیت ریاست شورا با فرد و محمدرضا نیست و مسئولیت با تشکل است اما در زمانی که خیلی ها مسئولیت پذیر نبودند مسئولیت پذیزفتند و در حد توان برای تحقق مطالبات صنفی و آموزشی کوشیدند بخاطر همین است که پرونده سازی برایش کردند و تهمت ها زدند. راستی وظیفه ما در قبال این افراد چیست؟ 


آیا جز این است که باید در جایی که منیّت و فردیت افسارگسیخته حرف اول را می زند باید از انسان های فداکار تشکر نمود؟


 اگر چه برخی از افراد به بخاطر زندان رفتن خود را محق و نیازمند تشکر نمی دانند و نیازی به قدردانی ندارند اما وظیفه ما این است که قدردانی کنیم.


چند نفر از ما به صفت فردی و جمعی تلاش کردیم تا از محمدرضا و بقیه معلمان دربند حمایت کنیم؟ از فعالان صنفی در خراسان های جنوبی و رضوی چند نفر سراغی از خانواده محمدرضا گرفته اند؟ معلمان و فعالان صنفی خراسان شمالی و بجنورد چطور؟


بی شک اگر کسی قدمی در مسیر حمایت بردارد وظیفه خود را انجام داده است و وظیفه تک تک ما این است که دوستان و یاران دربند خود را فراموش نکنیم.


 وظیفه ما این است بر چگونگی گذر زمان درنگ کنیم و سعی کنیم وضعیت سخت زندان را تجسم و مشکلات خانواده یاران دربندمان را درک کنیم تا یادمان نرود آنها هم می توانستند این سمت میله ها باشند. 

بله 

کاش یادمان نرود ...


پیوست ها: 

* بغض رودابه های من نوشته ای است بارها با صدای محمد حبیبی به آن گوش داده ایم محمد در نوشتن داستان می نیمال چیره دست است.


** ماندانا دختر اسماعیل عبدی است که الان چهار سال دارد و وقتی 8 ماهه بود اسماعیل را زندانی کردند.


***اشتیاق رهایی شعری از محمود بهشتی است که عزیز قاسم زاده روی آن آهنگ ساخته و خوانده است.


**** #ساحل_قنبری دختر عبدالرضا قنبری است که با وجود رتبه کنکور خوب می توانست هر رشته ای قبول شود ولی به عشق و شغل پدرش رشته معلمی را انتخاب نمود.

* روح الله مردانی معلم و دانشجوی زندانی که از روز 16 آذر در اعتصاب است.

******امید شاه محمدی معلم دیواندره ای که همچنان در بازداشت موقت است.


******* برارجان لفظی که محمدرضا با صمیمیت همکاران مرد را صدا می کند. مریم بانو همسر و زرتشت و کوروش فرزندان وی هستند.


🔻🔻🔻

🆔 @edalatxah

Report Page