کارگاه زوج درمانی دکترسرگلزایی ( روانپزشک)

کارگاه زوج درمانی دکترسرگلزایی ( روانپزشک)


تکنیک درمانهای استعاره‌ای


تکنیک ۱: فرض کنید همسر شما تبدیل به یک شی شود ، فکر میکنید الان به چه شی‌ای تبدیل میشود؟

زمان به فرد میدهید وقتی جواب داد سوال دوم را میپرسیم.

حالا فکر کنید اگر همسر ایده‌آلی بود اونوقت تبدیل به چه شی‌ای میشد؟


مارکس میگه فونداسیون تمام تصمیمات بشری اقتصاد است، حتی دینشون و اخلاق جامعه

میگن اگر میخوای مبارز خوبی بشی باید اول خیلی زیاد کتک بخوری تا از کتک خوردن نترسی


اونایی که سایکوداینامیک کار میکردند علت درمانهای سریع یکی از عوامل زیر میدانستند :

۱-مراجع تحت تاثیر کاریزمای شما قرار میگیره و یک جوری به شما چشم میگم و انگار برای جواب دادن به اون کاریزما میگه من افسرده نیستم.

۲-علامتها جابجا میشوند مثلا افسردگیش خوب میشه ولی از فرداش وسواس میگیره.

۳-کوتاه مدت اثر میکنه و بعد از سه هفته یا سه ماه میگه دوباره افسرده شدم.

۴-برخی اوقات خود این باور که ما سریع درمان میکنیم ممکنه درمانجو را هل بدهد به سمت اینکه تصور کند خوب شده در حالیکه واقعا خوب نشده.



تجربه شخصی من این بوده که هرکیسی که به ان ال پی جواب داد تا جایی که من خبر دارم دیگه برگشت نکرده.


جواب درمانگران کوتاه مدت به اینها این بوده :

کسی که پنج سال درمانش طول کشیده هیچ کسی نگفته که بعد از پنج سال بیماریش برنمیگرده، لذا ما هم ایراد فالوآپ را به شما میگیریم.

البته جوابهای دیگری هم به روانکاوان داده‌اند.


لذا همانطور که باید از درمان طولانی ایدئولوژی زدایی کنیم، همانطور باید مراقب باشیم که درمان سریع را تبدیل به ایدئولوژی نکنیم.


دغدغه دنیای پست مدرن همین است که وقتی آدمها ایدئولوژی زدایی میکنند، عملا دوباره ایدئولوژی زدایی را تبدیل به یک ایدئولوژی جدید میکنند، لذا به هرکس که حتی با ایدئولوژی خودش راحته و براش کارکرد داره حمله میکنند، درصورتیکه اصلا چنین چیزی نیاز نیست.


وقتی وارد اتاق شدین مهتابی ها صدا میدادند و بعد از چند دقیقه صدای مهتابی یادتون میره، البته اون صدا وجود داره و مغزتون هم انرژی صرفش میکنه ولی شما بهش توجه نمیکنید. در مورد تنگ بودن یک لباس هم همینطور است، بعد از یک دوره مثلا یک ساله هزاران موضوع داخل ذهنتون داره انرژی میگیره ولی شما متوجه نیستید. ما خیلی از اوقات در مقابل تغییر مقاومت میکنیم، چون فکر میکنیم وضع موجود هزینه ای نداره، در حالیکه تغییر هزینه‌بر هست و حواسمون به هزینه ای که بابت حفظ وضع موجود می‌دهیم نیست.


تکنیک ۲ : فرض کنید حق ازدواج نداشتین اما حق استفاده از عملکردهایی که یک نفر جنس مخالف که برای شما میتواند انجام بدهد کسی یا کسانی را استخدام کنید، بابت چه کارهایی استخدام میکردین مثلا یک تا چهار مورد بنویسید. و بابت هرکدوم از این کارها چند درصد از پول کلی که بابت این وظایف از دولت میگیرید میپرداختید.


همین تاملی که دارید برای جواب دادن به این سوالها میکنید خودش در درمان سیستمیک کار درمانی است و ما رو به هدف درمانی میرساند.


تکنیک ۳ : ما میخوایم یک نمایشنامه یا سناریو بنویسیم ، یک آقا داریم و یک خانوم داریم ، از زن میخواهیم شکایتهای خانم را بنویسد از آقا میخواهیم شکایتهای آقای اسمیت بنویسد ، بعد میگوییم هریک شکایتهای جنس دیگری را بنویسد، بعد میخواهیم خودش را بگذارد جای جنس مخالف و شکایتهایش را بنویسد.


بعد ازش میخواهیم شکایتهای خودش از همسرش را بنویسد و اگر جواب این دفعه با دفعه قبلی یکسان بود، ازش میپرسیم که چرا سری قبلی نقش بازی نکردی، شاید همیشه یاد گرفتی در بازی خودت بازی کنی.


در درمانهای استعاره‌ای باید بازیگردان خوبی باشیم تا آدمها اولا بخاطر جذابیت وارد بازی شوند ثانیا در نقشی که قراره ایفا کنند غرق بشوند. ثالثا وقتی بازی تموم شد نتونن به همون آدم قبلی بشن و بازی روشون تاثیر بزاره. برای بازیگردان خوب بودن میتوان از تکنیکهای ان ال پی استفاده کرد.


اسپنسر جانسون کتابی داره بنام مدیر یک دقیقه‌ای و میمونها داستان مدیرپرکاری است و یک مشاور میاد پیش این تا بفهمه چرا اینقدر پر کاره و به این نتیجه میرسه که باید میمون تمام کارمندها رو حمل کنه. لذا گاهی اوقات وقتی کسی سوالی میکنه بهتر است بپرسیم به نظر خودت جوابش چیه.


یکی از چیزهایی که ما در روانپزشکی داریم این است که وقتی بچه ها دچار اختلالات روانپزشکی میشوند میگوییم سریع اقدام به درمان نکنید مثلا ناخنش رو میجوه، یا اضطراب داره یا کابوس میبینه ، میترسه شب چراغ خاموش میشه و غیره ، در ابنجا ما سریع مداخله درمانی نمیکنیم و میگذاریم ببینیم مشکل بیشتر از ۶ ماه طول میکشه یا نه، چون خیالمون راحته که بچه ها تند تند تغییر میکنند ، لذا ما با یک امیدی وایمیسیم و نگاه میکنیم و اغلب اوقات اگر مداخله اشتباه نکنیم و گیر ندهیم مشکل حل میشود.


بچه ها بازی جدید رو خوب یاد میگیرند بنابراین مشکلات در اونها موندگار نیست ، به این دلیل اختلالات در ما بزرگترها ماندگار است، چون ما بازی که ازش نفع میبریم را حاضر نیستیم کنار بگذاریم.


یکی که برای مرجعه نزد میلتون اریکسون رفته بود به او گفت من پیش خیلی ها مثل شما رفته‌ام و وقتی این را گفت اریکسون برخاست چرخی در مطب زد چند چیز را جا به جا کرد و سپس آمد در جایی کنار مراجع نشست و بعد ها به سوپروایزر خود گفت که با این کارش میخواسته عملا به مراجع نشان بدهد که او مثل دیگران نیست.


وقتی زن و شوهری در مطب شما نشسته اند و شما میگویید چند ماه پیش یک زنی روی اون صندلی جای شما نشسته بود اینقدر بیشعور بود که جلوی من به شوهرش میگفت علی دهنتو ببند ، با این تکنیک عملا در جلسه درمان هیچوقت زن جرات نمیکند مثل آن زن قبلی با همسرش برخورد کند.


آنکور کردن ، خسته کردن ، گیج کردن ، اسباب بازی دست مراجع دادن همه تکنیک هایی هست، برای اینکه آدمها وقتی داخل بازی می‌آیند بهتر بازی کنند. اگر بتوانید آدمی را وارد بازی جدیدی کنید او آدم جدیدی میشود و اگر از بازی خوشش بیاید آن ادم تغییر کرده است.


ارتباط زن و شوهر در خونه باید سه خطی باشه و یک مثلث هیجانی است. ارتباط با بچه ها یک‌خطه است یا دوخطه.


آدمها وقتی نسبت به هم دچار خشم شدند از سکس فاصله میگیرند.


ده سال پس از مسترز و جانسون خانم هلن سینگر کاپلان به این نتیجه رسید که روش شناختی رفتاری مسترز و جانسون به تنهایی برای سکس تراپی کافی نیست. چرا که خیلی از ادمها با وجودیکه در ظاهر مشکلشون سکس است ولی در پشت این رابطه جنسی یک مشکل جدی نهفته است و نظرش این بود که ما در سکس تراپی باید رویکرد داینامیک داشته باشیم.


یک خانمی برای سکس تراپی نزد مشاور رفته بود و مشاور به او گفت تو با پدرنماد خودت ازدواج کردی و معلومه که آدم به پدر خودش تمایل جنسی نداره و وقتی خانم این حرف مشاور را شنید اشک در چشمانش جمع شد و گفت هرشب که با شوهرش سکس میکند شبش پدر واقعیش به رویای او می آید و با او سکس میکند.


یک آقایی که برای انزال زودرس مراجعه کرده بود مشخص شد که این خانم و آقا در جنگ قدرت با هم بودند و خانم مخصوصا در سکس کاری میکرد تا شوهرش سریعا به ارگاسم رسیده تا بتواند او را سرزنش و تمسخر کند و در واقع پاشنه آشیل آن مرد را بدست آورده بود.


خیلی وقت ها آدمها نمیخوان ببخشن چون با کینه و زخمهاشون کاسبی میکنند و در چنین مواقعی بخشش غیر ممکنه.


اگر این موضوع نباشه اونوقت تکنیک های ان ال پی موثر خواهد بود


تکنیک اول : یک آدمی را در ذهنتون بیارید که ازش بدتون میاد ، از خودتون بپرسید آیا تمایل دارید نسبت به این آدم احساس بهتری داشته باشید یا حق خودتون میدونید که همچنان نسبت به این آدم خشم داشته باشین؟ اگر حق خودتون میدونید که هیچی از این بگذریم و یک آدم دیگه را انتخاب کنید اگر غیر از این بود از خودتون بپرسید که وقتی این احساس بد رو تجربه میکنید توی جسمتون این احساس بد را کجا تجربه میکنید ؟ چون وقتی احساس خوبی داریم یک جایی از بدنمون این احساس خوب را تجربه میکند و بالعکس. حالا تموم ذهنتون را متمرکز کنید روی حسی که توی بدنتون پیدا کردید مثلا اگه دستتون یخ کرده تمام حستون رو بزارید روی یخ کردن دستتون ، اگر ذهنتون رفت جای دیگه باز آروم روی حستون برگردین ، بر حستون متمرکز بشید تا زمانی که یکی از این دو اتفاق بیفته یا این حس محو میشه و کمرنگ میشه یا حس دیگری در بدنتون پررنگ‌تر بشه ، مثلا شونه هاتون منقبض میشه.


در این تجربه چند تا اتفاق ممکنه بیفته ، یکی اینکه این بازی رو یادنگرفتین یعنی پیش نرفتین مثلا کیسی رو پیدا نکردین یا راجع به کیستون تردید داشتین یا راجع به چند تا کیس تردید داشتین بالاخره یک جایی بازی متوقف شده.


حالت دوم اینکه بازی رو درست انجام دادین و حس اولتون محو شده یا اینکه این ماجرا در بدن شما متحرک شده و مرتب به جاهای دیگری منتقل شده ، و هرکدوم از این دو اتفاق افتاده دوباره به اون آدم فکر کنید و ببینید احساستون نسبت به اون آدم چقدر عوض شده ، اصلا انتظار نداریم اگر از یک آدم متنفرید، عاشق اون آدم بشید کاری که ما میخوایم اصطلاحا نیروبرداری است، یعنی باری که اون فایل در ذهن شما داشته ازش کاسته بشه و این یعنی بخشش. این کار میتونه راجع به تمام احساس های بد میتونه باشه.


جنگ و صلح یا مهر و کین نسبتی است مثلا ۴۰ به ۶۰ یا ۸۰ به ۲۰ ، حالا اگر مثلا زنی نسبت به مردی ۴۰‌واحد خشم دارد و ما به اندازه ۵۰ یا ۸۰ واحد به آن مرد حمله کنیم که زن حالش بد شده و به همیاری با آن مرد میرود.


در بازی دوم که تکنیک لمسی است میگیم این احساسی که نسبت به این آدم داری را در ذهنت مجسم کن که بیشتر شبیه یک لباس سنگین هست که از قدیمها رو تنت مونده یا بیشتر شبیه یک کلاه‌گیس کهنه است که ذهنت مونده یا شبیه یک کفش کهنه است و ببین این احساس بد بیشتر شبیه کدوم از اینهاست و ممکنه فرد بگه شبیه هیچکدوم از اینها نیست ولی بهش میگیم میدونیم که نیست ولی اگر قرار باشه بشه ، شبیه کدومه؟ بعد که انتخاب کرد که مثلا شبیه لباس کهنه سنگین است ، میگیم تصورکن که داری این لباس کهنه را با تانی در بیاری میندازی کیسه زباله و بیرون میزاری تا آشغالی میبرش یا میسوزونیدش و حالا تصور کن که چقدر سبکتری و چقدر حس سبکی دارین وقتی که این لباس را درآوردین. حالا ببینید احساستون نسبت به اون آدم چه تغییری کرده.


یادتون باشه بخشش درباره کسی هست که فقط خاطره بدی ازش مونده و دیگه با اون فرد در اون تعامل بد قرار ندارید و الا اگر کسی باشه که شما همچنان در تعامل بدی با او قرار دارید و آتش همچنان روشن است بخشش امکان پذیر نیست.


تکنیک بعدی تکنیک تصویری : یک آدمی را در ذهنتون بیارید که حس بدی بهش دارید، بعد ببینید این حس بد اگر قرار باشه شبیه یک رنگ باشه چه رنگیه؟ و اگر گفت رنگ نداره میگیم میدونیم رنگ نداره ولی اگر قرار باشه یک رنگ بهش بدین چه رنگی انتخاب میکنید( به این تکنیک pacing and leading گفته میشود یعنی اول موافقت کن تا بعد بتونی هدایت کنی ). حالا فکر کنید اگر این رنگ را بخواهید راه راه یا لکه لکه کنید چه رنگی طبق میلتون میاد روش تا راه راه یا لکه لکه بشه، بعد ببینید اگر قرار باشه اون رنگی که روی این آمده بخواد تمام این رنگ رو بپوشونه میپسندید یا نمیپسندید و اگر نمیپسندید برگردین و یک رنگ دیگه روش خال خالی کنید که بهش بیاد، حالا نگاه کنید ببینید احساستون نسبت به اون آدم چه تغییری کرده.


تکنیک بعدی : آدمی که احساس بدی در ذهنتون دارید تصور کنید ببینید چه اسمی یا صفتی روش میتونید بزارید که حستون رو بیان کنه نه اسم خودش مثل یک اسم حیوون مثل کَرگدن ، حالا اون اسم رو اگر ‌دارید بصورت یک کلمه میبینید تغییرش بدهیم چرکدن ، اگر بصورت صدا در ذهنتون وجود داره آهنگشو تغییر بدین مثل کُرگدن، یواش یواش درذهنتون تغییرات را بیشتر کنید مثل چرخدن یا آهنگش کاملا در ذهنتون تغییر کنه ، حالا ببینید احساستون نسبت به این آدم چقدر عوض میشود.


نرم افزار استروپ : آقای استروپ متوجه شد وقتی تصاویری به آدمها میده که آدمها با اون تصویر مشکل دارند و اون کلمات و یا تصاویر بار احساسی منفی داره، ذهن روی اون تصویر گیر میکنه و نمیتونه از این تصویر به راحتی به تصویر بعدی برود، برای اینکه گیر کردن ذهن رفع شود و ذهن روی این کلمات سر بخوره یک بازی کامپیوتری ابداع کرد که با این تصاویر یا کلمات یک رنگ همراه میشد که آزمایشگر میبایست دکمه مربوط به آن رنگ در کیبورد را فشار بدهد و چون تصاویر خیلی سریع عوض میشدند مثلا یک ثانیه یکبار به ذهن فشار می آورد که ذهن این تصویر را عوض کند و بعد از یک مدت تمرین زمان را کمتر میکرد و باز هم کمتر مثلا نیم ثانیه ، این تمرین باعث میشه مکث ذهن روی این تصاویر و بار اون تصاویر کمرنگ تر شود. برای هر فرد باید کلمات یا تصاویری انتخاب کرد که ذهن اون فرد با این کلمات و تصاویر مشکل دارد.


مثلا آدمی که ترس از مریضی داره همینطور که تلویزیون روشن است و داره کارشو انجام میده به محض اینکه صحبت از یک بیماری در تلویزیون میشود ذهن توجهش به سمت تلویزیون می‌رود.


Report Page