چه باید کرد؟
آینده ( عباس عبدی):🔴چه باید کرد؟
⭕اصلاح پنج سياست متناقض
🔺گفتگوی منتشر شده در روزنامه اعتماد ۲۱ اردیبهشت ۹۸
🔹این روزها در باره موضوعات گوناگون مینویسید بجز در باره تنشهای جدی که در روابط خارجی پیشروی خود داریم. ایا دلیل خاصی دارد؟
🔘عبدی: درست است. برخي دوستان و علاقهمندان نیز ميپرسند چرا در شرايط كنوني كه مهمترين مسأله كشور تنش در روابط خارجي و احتمال وقوع درگيري و جنگ است چيزي در اين زمينه نمينويسم و به جاي آن به مسايل ديگري ميپردازم؟ اميدوارم پاسخي كه در اين باره ميدهم بتواند به فهم برخي از مسايل كمك كند.
🔘هر شخص میتواند از دو زاويه درباره امور سخن بگويد. اول از منظر تحليلي و كارشناسي و دوم از موضع سياسي. اگرچه در مواردي تمايز ميان اين دو موضع قدري سخت است ولي در هر حال بايد روشن شود. هر اظهار نظري كه مقامات ايراني و آمريكايي و ساير كشورها ميكنند، طبعاً موضعگيري سياسي است و نه كارشناسي. اگر هر يك از اين افراد بگويند كه جنگ خواهد شد يا نخواهد شد، كسي آن را به عنوان امر واقع قبول نميكند، و اگر فردا خلاف آن گفته رخ داد، آنان را به دليل اين نادرستی محكوم نميكنند. در حالي كه نظر كارشناسي تفاوت دارد و مفاهیم و گزارههای آن را باید مستقل از گوينده فهم و درك کرد و این تحلیلها باید به فهم ما از روابط ميان عوامل و متغيرهاي سياسي و اقتصادي كمك كند. با اين ملاحظه امثال بنده در موضع كنشگر سياسي شناخته نميشويم يا اينكه وجه غالب انتظار از ما براساس چهرهاي كه شناخته شده است، كارشناسي و تحليلگري است.
🔘اگر اين را بپذيريم، در اين صورت اظهار نظرهاي كارشناسي درباره تنشهاي موجود در روابط خارجي ايران برعهده كساني است كه به صورت حرفهاي اخبار و تحليلهاي آن را دنبال ميكنند و آشنايي كافي با مسايل خارجي دارند. موضوعی که خارج از حیطه بنده است. ولي آيا اين بدان معنا است كه هيچگاه حق و يا توان اظهار نظر در امور خارجي را نداريم؟ بايد گفت كه مسايل سياست خارجي و حتي سياست داخلي و اقتصادي و... سطوح گوناگون تحليلي دارند. گاه در سطح كلان و فرآيندي اظهار نظر و تحليل ميكنيم گاه در سطح خرد و مصداقی. براي نمونه بارها پيش آمده كه ميبينيم برخي افراد درباره انتخابات فلان كشور و مثلاً ايالات متحده اظهار نظر قطعي ميكنند كه فلان فرد رأي ميآورد يا نميآورد. و حتي نظر مرا ميپرسند و تعجب ميكنم چگونه ممكن است درباره چنين امري نظر داد، در حالي كه براي اظهار نظر در چنین موضوعی بايد اطلاعات وسيعي داشت. نمونهاش در داخل كشور است كه هر روز با مسايل آن آشنا هستيم و آنها را پيگيري ميكنيم ولي براي اظهار نظر درباره چنين پرسشي در داخل كشور نيازمند اطلاعات بیشتري هستيم.
🔘كساني كه به اين پرسشها و به راحتي پاسخ ميدهند، تحت تأثير آرزوها و ترسها و یا در بهترین حالت متاثر از آخرين مقالهاي كه خواندهاند هستند، و الا چگونه يك ايراني عادي و غير كارشناس، ميتواند درباره انتخابات يك كشور ديگر به اين راحتي و اطمینان نظر كارشناسي دهد؟ البته ميتواند بگويد كه فلان موسسه يا فلان تحليلگر غربي توضيح داده كه فلان فرد برنده ميشود و من هم مقالهاش را ديدم جالب بود ولي اين فقط يك نقل قول است و براي اظهار نظر دقيق بايد مقالات و اطلاعات متفاوت آن را هم داشت و خواند.
🔘حالا هم خيليها ميپرسند كه جنگ ميشود يا نميشود؟ پاسخ ساده است، هركدام را گفتيد، مشکلی نیست! چون اگر گفتيد جنگ ميشود و نشد، يك توجيه ميتوان آورد و گفت هنوز وقت براي جنگ شدن هست، و یا این که چه بهتر که نشد! و اگر گفتيد جنگ نميشود و شد، خيالتان راحت كه كمتر كسي فرصت این را دارد که به اين پرسش برگردد كه چرا اشتباه گفتيد؟ تازه اگر هم کسی پرسید ميتوان يك توجيهي هم آورد! با توجه به نکات فوق بنده قادر به بیان این که جنگ میشود یا نمیشود نیستم ولی از منظری فراتر از این پرسش میتوان به ان پرداخت.
🔹میتوانید این تحلیل کلان را قدری بشکافید؟
🔘عبدی: تا كنون چندین بار تحليل خودم را از روند كلان روابط خارجي ايران و ارتباط آن با مسائل داخلی گفتهام و اكنون ميكوشم كه بطور مختصر تضادهای سیاست ایران در حوزههای گوناگون از جمله در روابط خارجی کشور را بدون ورود به جزییات آن در پرتو این تحلیل ترسیم کنم.
🔘وضعيت كنوني ايران نه ناشي از ضعف حكومت ايران، بلكه ناشي از قدرتمندي آن است. به احتمال فراوان بسياري از خوانندگان از اين گزاره تعجب خواهند کرد، ولي اميدوارم قدري تأمل كنند، شايد به توافقي برسيم. حكومت ايران در دو دهه گذشته به شدت قدرتمند شد. چند عامل اساسي در اين قدرتمندي نقش داشتند.
🔘اولين عامل آن حمله ايالات متحده به افغانستان و سپس عراق بود. در واقع در دو دهه اول انقلاب، بیشترین انرژي و توان ايران در مواجهه با دو حكومت و قدرت حاكم بر اين دو كشور صرف شد و هزينههاي فراواني براي كشور داشت. ولي ايالات متحده با حمله به اين دو كشور و ساقط كردن حكومتهاي آنها، بزرگترين خدمت را به منافع ملي ايران كرد. كافي است كه در يك لحظه تصور كنيد كه بدون هيچ هزينهاي صدام حسين رفته و جاي آن را يك حكومت نزديك به ايران گرفته است و در افغانستان نيز طالبان و القاعده رفتهاند و امثال عبدالله عبدالله و كرزاي و... جانشين آنان شدهاند. دخالت امریکا در منطقه ساختار سیاسی گذشته در منطقه را دچار دگرگونی و حتی خلاء سیاسی نمود و راه را برای حضور بیشتر ایران فراهم کرد.
🔘عامل دوم، افزايش درآمدهاي نفتي است. اجازه دهيد كه نگاهي به تحول درآمدهاي نفتي در دو دهه گذشته كنيم. ارزش حقيقي (با احتساب تورم و نرخ برابري دلار) و به قيمت ثابت برای هر بشكه نفت در سال 1998، حدود 11 دلار بود و در سال 2012 به 69 دلار رسيد. يعني بيش از 6 برابر! خروج ارز از کشور براي واردات خدمات و كالا كه در سال 1998، حدود 18 ميليارد دلار بود در سال 2014 به حدود 90 ميليارد دلار رسيد، يعني 5 برابر شد! اين تغييرات ربط چنداني به افزايش توان توليد اقتصادی ایران نداشته است، زيرا براساس گزارش بانك جهاني توليد ناخالص داخلي ايران در اين فاصله فقط 60 درصد افزايش يافته، در حالي كه درآمدهاي نفتي و واردات 5 تا 6 برابر بيشتر شده است. اين درآمد بادآورده قدرت منطقهاي حکومت ايران را افزايش داد و توانست در مسايل منطقهاي قدرتمندتر از گذشته وارد شود.
🔘عامل سوم، به ضعف و ناكارآمدي نيروهاي سياسي داخلي و منتقدان برميگردد كه با تصميمات اشتباه خود موجب شدند كه تمركز قدرت بيشتر شود و فرآيند تحولات سياسي دچار وقفه شود، البته دو عامل قبلي نيز در تشديد اثرات اين عامل و ضعف آن موثر بودند.
🔘دو عامل ديگر كه در مراتب بعدي هستند يعني به كارگيري انحصاري نهاد رسانه و نهاد دين نيز در اين افزایش اقتدار نقش بازي كردند كه توضيح آنها را در نوشتههاي ديگر بطور مفصل دادهام و اينجا از آن عبور ميكنم.
🔘اين عوامل نه تنها موجب تقويت و افزايش اقتدار حكومت شدند، بلكه مهمتر از آن موجب پوشيده ماندن تضادهاي اساسي در بطن مولفههای اين قدرت شدند. تضادهايي كه مثل شكافهاي ديوار با بتونه رانتهاي مذكور پوشيده شدند و هنگامي كه اين رانتها به سر آمد، آن شكافها عميقتر و اشکار شدند.
🔹این اتفاق چگونه رخ داد؟
🔘عبدی: سيستم ايران رفتار منطقهاي خود را با وضعيتهاي جديد قدرت خود ارتقا و تطبیق داد. اهميت اين گزاره در چيست؟ فرض كنيد كه به طور موقت ماهانه پولي نصيب ما شود كه اضافه بر حقوق و فعاليتهاي عادی ما است. اگر زندگي خود را با درآمد جديد هماهنگ كنيم، هنگام قطع اين درآمد كه در اختيار ما نيست، دچار بحران و كمبود منابع ميشويم. تقريباً از اواسط این دوره ۲۰ ساله هر پنج عامل مذكور در وضعيت افول و ضعف قرار گرفتهاند. رفتار منطقهاي ايران در سوريه، لبنان، يمن و عراق، براساس آن شرايط عالي شكل گرفته بود ولي تغيير سياست منطقهای ايالات متحده و كاهش درآمدهاي نفتي و تحول سياسي در داخل و خارج شدن انحصار رسانهاي و ضعف نهادهاي ديني جملگي، منابع اجرای آن سياستها را با مشكل و پرسش مواجه كرده است، و موجب شده كه تضادها و شكافهاي قبلي كه با استفاده از اين رانتها پوشيده مانده بود، اكنون تعميق و آشكار شود...
🔹ایا این شکافها فقط در سیاست خارجی رخ داد؟
🔘عبدی: نه در همه حوزهها بود. ولی اولين شكاف و تضاد در روابط بينالمللي ايران برجسته شد. هنگامي كه انقلاب شد نظام بينالملل دوقطبي بود. در آن نظام امكان ناديده گرفتن نظم جهاني وجود داشت. ولي پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي اين امكان از ميان رفت. به همين دليل نيز سياست خارجي ايران در دوره آقاي هاشمي با مشكلات ويژه خود مواجه شد، و اگر دوم خرداد رخ نداده بود، شايد در همان زمان اين تناقض به درگيري ولو محدود نيز ميرسيد.
🔘اتفاق ديگري كه موجب به بنبست رسیدن آن سياست اوليه یعنی ناديده گرفتن و يا نپذيرفتن نظام حاكم بر روابط بينالملل شد، كاهش درآمدهاي نفتي در اواخر جنگ بود که منتهی به پذیرش قطعنامه نیز شد. درآمدهايي كه پيشتر با اتکای به آن، سياست نفي روابط حاكم بر نظام بينالمللي را ممکن ميكرد.
🔘بنبست مذکور در مواجهه با دوم خرداد به حاشیه رفت. بجز دوم خرداد اتفاق مهم ديگري پیش از ان رخ داد كه يك خبر خوب براي ايران بود. حمله نظامي عراق به كويت. عراق كه از جنگ با ايران نتيجهاي نگرفته و تلفات زيادی داده بود، به فكر اشغال كويت افتاد و در نتيجه جهان و غرب را براي يك دهه درگير مسأله خود كرد.
🔘11 سپتامبر نيز كابوس ديگري بود كه بر سر غرب آوار شد و در این دهه نيز غرب درگير آن و عراق هر دو شد. ايران نيز كه با تحولات مثبت سياسی داخلي مواجه شده بود، خود را بركنار از اين بحرانها حفظ و به تقويت سياسي و نظامي خود پرداخت.
🔘نپذيرفتن نظم بينالمللي كه البته نپذیرفتن با تن دادن به آن تفاوت دارد، اثرات جدی خود را در جريان مسأله هستهاي نشان داد. ايران كه ميرفت فرآيند هستهاي خود را كامل كند، به يكباره با برخورد غرب مواجه شد، و ابتدا و پيش از روي كار آمدن احمدينژاد سعي كرد در چارچوب گفتگو و پذيرش نظم بينالمللي مسأله را حل كند و تا حدي هم پيش رفتند ولي اين سياست در داخل كشور مورد اتفاق نظر نبود، لذا با آمدن احمدينژاد اين تناقض رفع شد و مقابله با نظام بينالملل در دستور كار قرار گرفت.
🔘ادامه این خطمشی با بلاهت سیاسی بی حد و اندازه همراه بود. ميخواستند بودجه آژانس انرژي هستهاي را تأمين كنند و آن را از زير بار غرب برهانند!! گفتند تحريم نمنه! و قطعنامهها را كاغذ پارهاي دانستند كه آن قدر صادر كنند تا قطعنامهدانشان پاره شود!! و هولوكاست را به كلي نفي كردند و كاري نبود كه نكردند.
🔘فشارهای خارجی و به تبع ان مشکلات داخلی و اقتصادی و سیاسی زياد شد و اين اتفاق منجر به شكاف درون ساخت قدرت شد و رييس جمهوري كه با آن همه سلام و صلوات آمد با لعن و نفرين بدرقه شد و البته جانشين او با تحولی پیشبینی نشده و البته ناخواسته در سياست داخلي و خارجی همراه بود، و در نهايت كار رسيد به پذیرش برجام.
🔹بنابر این برجام تضادها را حل کرد؟
🔘عبدی: ابتدا به نظر ميرسيد كه تضاد مذكور در سياست خارجي با برجام حل شده و برای حل سایر تضادها نیز مفری گشوده شده است. ولی در عمل معلوم شد که چنین نیست. برجامي كه به نفع ايران بود اگر مبتني بر اصلاح ریشهای آن سياستهای متضاد، شکل میگرفت. سياستهایي كه متضاد بود. هم ميخواستيم از نظم بينالملل بهرهمند شويم، روابط خارجي و اقتصادي خوبي داشته باشيم، نفت خود را بفروشيم و فنآوري مناسب را وارد كنيم، و هم اينكه بدیهیات اين نظم از جمله مصوبات شورای امنیت و مجمع عمومی را ناديده بگيريم. برجام اگر مبتنی بر یک اصلاح راهبردی بود در این صورت به طور طبيعي و عادي بايد به فراتر از هستهاي كه مهمترين مسأله ایران بود به مسائل معمولیتر نیز تسري پيدا ميكرد.
🔘معناي واقعي و پیشفرض برجام اين بود كه ما در جهاني زندگي ميكنيم كه ديگران هم هستند و قدرت دارند و اعمال قدرت ميكنند و براساس آن بايد رفتار كرد و همه نیروها یکدیگر را در این جهان مبتنی بر قدرت به رسمیت میشناسند. در این جهان عدالت معنایی انتزاعی ندارد بلکه مبتنی بر قدرت بازیگران آن است. برجام يعني كه اتوبان نظام بينالملل عرض به نسبت عريضي دارد ولي در هر حال از شانههاي خاكي آن نميتوان فراتر رفت.
🔘 ولي به نظر ميرسد كه ايران برجام را به صورت تاكتيكي پذيرفته بود و به همين دليل معتقدم كه مشكل امروز برجام ربطي به آمدن ترامپ ندارد، حتي اگر كلينتون هم آمده بود و جان كري هم وزير خارجه او بود، باز هم دچار اين مشكلات و حتي بدتر از آن هم ميشديم. برجام الگوي تفاهم و توافق نسبت به همه امور براساس منافع متقابل و موازنه قوا بود كه پرونده آن در هستهاي بسته شده بود ولي به امور ديگر سرايت نكرد، در نتيجه ناكام ماند.
🔹تضاد در سایر حوزهها چگونه بود؟
🔘عبدی: در حوزه اقتصادي كه ايران با درآمدهاي نفتي سال 1377 نيز خود را تطبيق داده بود، به يك باره با درآمدهاي سالانه صد ميليارد دلاري مواجه شد و مصرف و هزینههای خود را در همه زمينهها با اين رقم هماهنگ كرد، در نتيجه هنگامي كه مواجه با تحريم و كمبود درآمدها شد در کنار آن دسته از سياستهاي اقتصادي ايجادكننده بيماري هلندي، دست به دست هم دادند و شوكهاي سختي را به اقتصاد وارد كردند. دو سال 1391 و 1397 نمونههاي بارز اين وضعيت هستند. فرار سرمايه و رشد تورم همراه با ركود در كنار تعارضات سياست داخلي، جملگي موجب شد كه اثرات زیانبار تناقضات سياستهای اقتصادي مبتنی بر رانت نفت در این چارچوب خود را نشان دهند.
🔘تناقضات سياست داخلي نيز جاي خود را دارد. همين كه افرادی بشدت متناقض جانشین یکدیگر میشوند و كسي مثل روحاني به جاي احمدينژاد و احمدينژاد به جاي خاتمي نشسته است ، نشانهاي از اثرات ويرانگر اين تناقضات است. تناقضاتي كه در گذشته خود را نشان نميداد. زيرا نظام برآمده از انقلاب معتقد به رأي مردم بود ولي اين اعتقاد تا زماني كه رأي اكثريت با خواست رسمي هماهنگ بود كارآيي داشت و بدون تناقض مینمود، ولي هنگامي كه رأي اكثريت به هر دليلي ميتواند متعارض و متفاوت از اين خواست رسمي باشد، ساختار دچار مشكلات جدی مديريتي ناشی از ناهمخوانی در آشتی دادن میان خواست عموم و اراده رسمی خواهد شد. هرچه جلوتر آمدهايم اين تعارضات بيشتر شده است.
🔹با این توضیحات دوم خرداد و انتخابات بعدی را چگونه باید فهمید؟
🔘عبدی: در واقع این انتخابات محل بروز آن تضاد بود و نه عامل آنها. این تعارضات ابتدا در سال 1376 به نحو پيشبيني نشدهاي خود را نشان داد. انتخابات سال 1384 چالش مهمي را در ساختار ايجاد كرد كه اثرات آن در سال 1388 ديده شد و هزينه زيادي را بر جاي گذاشت. اين شكاف اگرچه در سال 1392 تا حد برطرف شد ولي از آنجا كه ساختار آمادگي پذيرش بر آمدن اين شكاف را نداشت، مشكلات آن به تصميمات و تعارضات مديريتي سرريز شد، كه همچنان شاهد آن هستيم. تعارضات اقتصادی و مدیریتی در دوره آقای هاشمی با تورم سالهای ۷۳ و ۷۴ برجسته شد و موجب تغییر خطمشی اقتصادی گردید. در دوره اصلاحات این تعارضات کمتر بود ولی سرریز ان در سیاست و انتخابات ۸۴ بازتاب یافت.
🔘تعارضات در نهاد رسانه رسمي و دين نيز خود را از طريق فضاي مجازي و گرايشهاي اجتماعي مخالف معيارهاي رسمي نشان داده است كه هر دو مورد هر روز عميقتر از گذشته ميشود. نكته جالب اينكه 5 عامل پيشگفته هركدام به نحوي يكديگر را تشديد و تضادها را ژرفتر ميكنند. در اين ميان حضور ترامپ و تيم او به نحوي بحران را برجستهتر كرده است.
🔹با این نگاه ادامه راه و چشمانداز آینده را چگونه باید دید؟
🔘عبدی: آنچه كه در ذيل يك تحليل كلان بايد گفت اين است كه ادامه اين سياستها غير ممكن است، حتي اگر در كوتاهمدت اتفاقاتي رخ دهد كه مشكلات را به عقب بياندازد، ولي در نهایت اين مسايل حل نخواهد شد و در هر ۵ حوزه تنشها روز به روز بيشتر خواهد شد هر چند تنشهای خارجی برجستهتر و دارای اثرات آنیتری است.
🔘هيچ راهحل تاكتيكي برای حل این مشکلات وجود ندارد. برجام تاکتیکی و FATF تاکتیکی و حتی مذاکرت احتمالی تاکتیکی با ترامپ نیز مشکلات را حل نمیکند. چنين راهحلهايي مشكل را به طور موقتي به تأخير مياندازند، و نقش قرصهاي تببُر و مُسكِّن را در بیماریهای عفونی دارند.
🔹پیش از ورود به راهحل اگر جمعبندی از انچه گفته شد انجام شود مفید خواهد بود.
🔘عبدی: بطور خلاصه تضادهای ۵ گانه به این شرح هستند.
▪-نپذیرفتن قواعد کلی نظام بینالملل و در عین حال علاقه به انتفاع یافتن کامل از امکانات این نظام.
▪-اتکا به رانت نفتی و ضعف اقتصاد درونزا و در عین حال نادیده گرفتن چارچوب نظام بینالملل به عنوان پیشزمینه اجرای این سیاست.
▪-علاقه به رای و مشارکت مردم در انتخابات بدون التزام به تبعات ان که حضور گرایشهای گوناگون مورد علاقه مردم در ساختار قدرت است.
▪-اتکای یکجانبه به رسانه و رسمی و ادامه دادن به سیاست رسانهای نیم قرن پیش در عین دسترسی مردم به آزادترین شبکههای اجتماعی و رسانهای.
▪-کوشش وافر برای دینی کردن جامعه در همه زمینهها و ظواهر رفتاری دینی از طریق ابزارهای رسمی در حالی که عنصر اصلی دین ایمان است و التزام به آن اختیاری است و از طریق فشار ابزار رسمی پذیرفته نمیشود. سهل است که حتی مقاومت منفی در برابر ان صورت میگیرد.
🔹اکنون باید پرسید که؛ پس چه بايد كرد؟
🔘عبدی: هر چند هر گونه راهحلی از طریق پذیرش اصل وجود مساله و گفتگوی جمعی برای حل آن به دست میآید ولی به صورت اصولي باید پذيرفت كه ادامه حیات بیتنش جامعه با وجود تعارضات مذكور ممكن نيست.
🔘اولین تعارض در سیاست بینالمللی است که باید تغییر کند. پذیرش کلیات و اصول نظام رسمي بينالملل عنصر اساسي در رفتار بینالمللی است. همه كشورهاي ديگر هم كه با سياستهاي آمريكا مخالف هستند در چارچوب اين نظام رفتار ميكنند (از جمله چين). حتي در چارچوب اين نظام ميتوان هستهاي شد (چون هند و پاكستان) ولي تقابل با آن پر هزینه است و جز به تقويت آن منجر نخواهد شد. به قول معروف آش با جاش. نميتوان از منافع اين نظام بهرهمند شد و هزينههايش را نپرداخت.
🔘اگر ميتوانيم منافع آن را به كلي ناديده بگيريم، در نهایت سرنوشتي بهتر از كرهشمالي نخواهيم داشت. فراموش نكنيم که چين حامي آن کشور است و به چنين وضعي افتاده است.
🔘تعارض دوم در سياستهاي اقتصادي است كه مرتبط با مورد قبلي است. تكيه بر صادرات نفتی و فروش آن جز با پذيرش نظام اقتصادي جهاني ممکن نميشود. ضمن این که تبعات اقتصاد نفتی در داخل نیز گسترده است که باید به ان توجه داشت. ناکارامدی و فساد از اجزای این سیاست است و با این دو ویژگی نمیتوان جلوی نظام جهانی ایستاد و رشد اقتصادی پایداری را تجربه کرد.
🔘اگر چهل سال است كه ميگوييم ميخواهيم از نفت مستقل شويم ولي اکنون بجای استقلال از نفت وابستگی کامل به آن پیدا کردهایم و از مرحله تهديد به قطع فروش نفت اکنون به جایی رسيدهايم كه تهديد به قطع خريد ميشويم، نشان ميدهد كه اين تناقض نه تنها حل نشده که عمیقتر هم شده است و در آينده نيز حل نخواهد شد.
🔘تعارض سوم در پذيرش رأي مردم و الزام به تبعات آن است. غربالگري در افرادي كه انتخاب ميشوند يا مصدر امور قرار ميگيرند ديگر پاسخ نميدهد. اين مسير به پايان خود رسيده است. از يك سو فيلترهاي گزينشي براي حضور در همه اركان قواي حكومتي تنگتر و محدودتر ميشود و از سوي ديگر فاصله خواست عمومي با سياست و ترجیحات رسمي بيشتر و بیشتر ميشود. اين فرآيند حتماً بايد معكوس شود. نه فقط در حوزه انتخاب افراد، بلكه در زمينه رفتارهاي اجتماعي و فرهنگي نيز بايد اين شكاف كمتر شود.
🔘تعارض چهارم در سياست رسانهاي است. در نظام رسانهاي موجود كه حتي بيانيه شوراي نظارت بر آن رسانه در يك موضوع پيش پا افتاده دستخوش سانسور و تغيير ميشود، آن هم در فضايي كه همه ميتوانند در هر لحظه و در كوتاهترين زمان، انواع نوشته، صوت و تصوير را تهيه و منتشر كنند، يك فاجعه و عقبافتادگی مفرط سیاست رسانهاي است. هيچ راهي جز گام برداشتن به سوي آزادي رسانهاي و كاهش شكاف ميان رسانه رسمي و فضاي مجازي باقي نمانده است.
🔘تعارض پنجم نيز نقش و جايگاه دين در جامعه و اداره امور است، كه به نوعي بازتابیافته در مشكلات و تعارضات پيشين نيز هست. در حقيقت اگر از دين دركي فرهنگي و مبتني بر خواست عمومي ارايه شود و نهادهاي ديني در اشاعه اين فرهنگ، استقلال نسبی پيدا كنند، آنگاه به راحتي ميتوان جامعهاي ديني و به دور از تعارضات را تصوير كرد. جامعهای که پیشتر تجربه ان را داشتهایم و چیز دور از دسترسی نیست. ولي اگر مفهومي فرافرهنگي از دین ارائه و برای آن نیز متوليان رسمي در نظر گرفته شود، همين وضعي را خواهيم داشت كه اكنون با آن مواجه هستيم.
🔹ایا این اصلاحات صف و یکی است؟
🔘عبدی: نه. اين تغييرات صفر و يكي نيست، بلكه ميتواند فرآيندي تلقي شود. اگر چنين اتفاقي رخ دهد، اميد ميرود كه امور فوق در مسير حل قرار گيرد، هرچند در اين صورت با چالشهاي جديدي مواجه خواهيم شد، ولي اين چالشها به سوي حل خواهند رفت و نه مثل اكنون كه به سوي غير قابل حل شدن حركت ميكنند.