چرا شرکت در انتخابات ظالمانه است؟

چرا شرکت در انتخابات ظالمانه است؟

حسین دباغ

بحث از شرکت یا عدم شرکت در انتخابات پیش رو در ایران دوباره داغ شده است. پرسش این مقاله چنین است: یک شهروند مسئول که به آینده جامعه خود حساس است و تاثیر رفتار خود بر دیگران و آیندگان را جدی می انگارد چه باید کند؟ در انتخابات شرکت کند یا با عدم شرکت مقاومت خود را نشان دهد؟ استدلال من در این نوشته علیه شرکت در انتخابات است. ادعای من این است که شرکت در انتخابات از آن حیث که در طولانی مدت ساختار ظلم را تقویت می کند رفتاری ظالمانه و اخلاقا نارواست. نتیجه اینکه بر هر شهروند مسئولی واجب است تا در انتخابات پیش رو شرکت نکند. در زیر دلایل خود برای عدم شرکت را عنوان می کنم. مفروض من در استدلال ذیل این است که ساختار سیاسی نظام فعلی در ایران ساختاری استبدادی و ظالمانه دارد.

دلیل اول: شرکت در انتخابات می تواند مشروعیت را بالا ببرد

حاکمان ایران و مبلغان سیاسی حاکمیت برای شرکت در انتخابات به "التماس" افتاده اند. از هر دستاویز و شگردی برای کشاندن مردم به پای صندوق ها استفاده می کنند. آخرین حربه نظام تئوکراتیک به میان آوردن حجت دینی بود تا مشارکت در انتخابات را بدل به یک "وظیفه شرعی" یا "وظیفه قرآنی" کند. گویی تجدید بیعتی با نظام در میان است و "حضور پر شور" نشان از مشروعیت و مقبولیت حاکمیت میان اکثریت مردم. حتی اگر بپذیریم که شرکت در انتخابات وظیفه دینی است (که نیست!) همچنان می توان استدلال کرد در چنین فضایی به نظر می رسد مشارکت در انتخابات می تواند به یک ساختار سیاسی ظالم مشروعیت ببخشد. مشروعیت بخشیدن به یک نظام ظالم نه تنها فی نفسه عملی اخلاقا نارواست که حتی اگر پیامد گرایانه به آن نظر کنیم می تواند به رفاه شهروندان در طولانی مدت آسیب برساند. جامعه ای که در آن شهروندان ذیل یک ساختار ظالمانه رشد کنند، جامعه ای ناسالم و ناپایدار خواهد بود.

دلیل دوم: شرکت در انتخابات ساختارهای ظالمانه را در بلندمدت تقویت می کند

شرکت در انتخابات فقط مشروعیت یک نظام ظالم را تقویت نمی کند بلکه ساختارهای ظالمانه موجود در حاکمیت را نیز استوارتر می کند. این تصور که می توان با مشارکت در انتخابات دست به اصلاحات جزئی زد نمی تواند دلیل مکفی برای مشارکت بدست دهد. آنچه ما در ایران معاصر، بالاخص در دوران پسامهسا، به آن احتیاج داریم اصلاحات ساختاری است که از طریق انتخابات مهندسی شده میسر نیست. بدین دلیل که انتخابات مهندسی شده راه را برای مشارکت شهروندان طرد شده می بندد و تن به تغییر ساختاری نمی دهد. هدف اصلی از تغییر ساختاری، ریشه کن کردن ساختارهای ظالمانه و سرکوبگرانه ای است که با دین آمیخته شده و به شکل ناعادلانه و تبعیض آمیزی عده زیادی از شهروندان را نادیده می گیرد و حقوق آنان را پایمال می کند.

مشارکت در انتخابات مهندسی شده به شکل ضمنی تایید ساختارهای ظالمانه موجود و ترویج آن است. وظیفه اخلاقی یک شهروند مسئول ایجاب می کند که تا حد ممکن به تقویت ساختارهای ظالمانه کمک نکند و جهت رفع آن کوشش کند. با مشارکت در انتخابات و تقویت ساختارهای ظالمانه ما در حقیقت در بلندمدت برای نسل آینده جامعه ای پر آسیب و ظالمانه خواهیم ساخت. عدم مشارکت در انتخابات یک نافرمانی مدنی کم خطر است که می توان از هر شهروند اخلاقی و مسئول انتظار داشت. این نافرمانی با خود شکلی از مقاومت را به همراه دارد که می تواند ساختارهای ظالمانه را تضعیف کند و آینده عادلانه تری برای نسل بعدی به بار بیاورد.

دلیل سوم: شرکت در انتخابات ظلم به اقلیت هایی است که صدای آنان به شکل سیستماتیک خفه شده است

رای دادن در انتخابات فقط به تثیبت ساختارهای ظالمانه کمک نمی کند، بلکه حاکمیت را عادت می دهد تا صدای اقلیت ها (مثل مخالفان سیاسی حاکمیت) را به شکل سیستماتیک خفه و خفته کند. وقتی یک حاکمیتِ ظالم با برقراری یک انتخابات مهندسی شده نشانی از مقاومت در برابر ظلم ساختاری نمی بیند، این پیام را دریافت می کند که جامعه نسبت به طرد عده ای از افراد بی صدا و پایمال شدن حقوق آنان بی تفاوت است. طبیعی است که حاکمیت به رفتار خود ادامه خواهد داد مگر اینکه نشانی از مقاومت در برابر این ظلم سیستماتیک ببیند. یکی از گزینه های معقول برای مقاومت در برابر یک نظام ظالم شرکت نکردن در انتخابات است. بر یک شهروند مسئول واجب است که نسبت به پایمال شدن حقوق اقلیت ها حساسیت اخلاقی نشان دهد و تلاش کند صدای خفه شده آنان باشد. همراه شدن با اقلیت های بی صدا که نماینده ای در ساختاری سیاسی کشور ندارند جامعه بهتری برای همگان خواهد ساخت.

پاسخ به مخالفان

اما مخالفان دلایل بالا ممکن است استدلال کنند که 1) با وجود ظالم بودن نظام فعلی حاکم بر ایران، نباید دست از مشارکت در انتخابات کشید چرا که رای دادن تنها راهیست که می توان از طریق آن صدای خود را بلند کرد. به گفته مخالفان، حتی اگر مشارکت در یک انتخابات مهندسی شده روزنه ای برای بهبود باز کند، نباید از این روزنه دست کشید بلکه باید به آن متوسل شد و از منافع آن بهره برد. 2) علاوه بر این، مخالفان اعتراض می کنند که اگر مشارکت نکنیم رفته رفته از صحنه سیاست حذف خواهیم شد. با اینکه انتخابات به شکل ناعادلانه ای طراحی شده است اما مشارکت نکردن نسخه بدیل مطلوبی نیست که بتوان آن را به یک پروه سیاسی عملی تبدیل کرد.

اعتراض اول اعتراض معروفی است. لب سخن بر سر "بد و بدتر" است. به عبارت دیگر عملی که کمتر ظالمانه تر است بر عمل ظالمانه تر می چربد. این استدلال در صحنه سیاست عملی از اقبال زیادی برخودار است. یک دلیل به سود این باور این است که حتی اگر در اخلاق فردی دست زدن به یک عمل ظالمانه – چه کمتر چه بیشتر – نهایتا ظالمانه است و از آن دوری باید جست، اما در اخلاق سیاسی لزوما چنین نیست. در اخلاق سیاسی عمل کمتر ظالمانه از آن جهت که ضرر و آسیب کمتری بر اجتماع وارد می آورد معقول تر است، بنابراین انجام آن اخلاقا مذموم نیست.

فیلسوفان زیادی هستند که با این استدلال همدلی ندارند. این فیلسوفان، اخلاق سیاسی را ادامه دهنده و در راستای اخلاق فردی می دانند. برای همین اگر در عرصه اخلاق فردی عمل ظالمانه ای ناصواب تلقی می شود و فرد وظیفه دارد آن را انجام ندهد، در سیاست هم بر همین قاعده باید عمل کرد. برای مثال اگر رای دادن عملی ظالمانه است چه در اخلاق فردی چه در اخلاق سیاسی نباید آن را انجام داد چرا که مشارکت در عمل ظالمانه به هر طریقی فی نفسه باطل است. اما اجازه دهید فعلا استدلال این دسته از فیلسوفان را نپذیریم و هم نظر با مخالفان بپذیریم که اخلاق فردی و اخلاق سیاسی دو قلمرو جدا از هم هستند و حکم یکی بر دیگری سرایت نمی کند. یعنی حتی اگر رای دادن در عرصه اخلاق فردی ظالمانه به نظر برسد لزوما در عرصه سیاست چنین نیست. اما این استدلال لزوما به نتیجه دلخواه مخالفان ختم نمی شود. نکته اینجاست که حتی با پذیرش رای مخالفان لزوما شرکت در انتخابات گزینه مطلوبی نخواهد بود. بدین دلیل که اگر در اخلاق سیاسی موظفیم میان عمل کمتر ظالمانه و بیشتر ظالمانه تعادلی برقرار کنیم، از یاد نباید برد که اثرات و پیامدهای بلندمدت عمل ظالمانه را هم باید در نظر بگیریم. اگر در کوتاه مدت عملی کمتر ظالمانه می نماید اما در بلندمدت اثرات تخریبی مهیبی بر پیکر و ساختار جامعه می آورد انجام آن عمل معقول و اخلاقی نیست. مشارکت در انتخابات چنین حکمی دارد. شاید مشارکت در کوتاه مدت روزنه ای بگشاید اما تثبیت ساختارهای ظالمانه و عادت دادن حکومت به ظلم سیستماتیک حتما تاثیرات مخرب پایداری برای آیندگان دارد. با مشارکت در انتخابات ما ارزش های مهمی مثل حساسیت به عدالت و حقوق اقلیت ها را از دست می دهیم که در مقابل آن منعفت قابل توجهی در بلندمدت کسب نمی کنیم.

همچنین درباره ایجاد صدا با روزنه‌گشایی می توان گفت اتفاقا آنچه صدا ایجاد می‌کند مشارکت در این تصمیم جمعی عدم مشارکت است. یعنی وقتی بنا به تجربه در می یابیم که مردم نمی‌خواهند در انتخابات شرکت کنند (مثل انتخابات ریاست جمهوری) شرکت کردن روزنه گشایان اتفاقاً حرکتی در جهت کمتر کردن صدا است و نه بلند کردن صدا!

در مورد اعتراض دوم چه می توان گفت؟ همانطور که در بالا آمد، مشارکت نکردن نوعی مقاومت به شکل نافرمانی مدنی است. نافرمانی مدنی پروژه سیاسی مطلوب و معقولی است که می تواند در کوتاه مدت یا بلندمدت اثرگذار باشد و روزنه های بسیاری را باز کند. رای ندادن در این پروژه معقول است چون هزینه سیاسی زیادی از شهروندان نمی طلبد و یک شهروند مسئول می تواند رای ندادن را نوعی اعتراض وجدانی یا اعتراض خاموش تلقی کند که حتی آن را به شکل عمومی فاش نکند. حاکمیتِ ظالم حتما پیام مخالفان را از طریق عدم مشارکت خواهد شنید هرچند وانمود کند که این امر بی اهمیت است. محتمل است که این مقاومت و نافرمانی مدنی حاکمیت را از روی اجبار به تغییر ساختارهای ظالمانه سوق دهد. چنین امری البته می تواند در بلندمدت عدالت و رفاه بیشتری برای شهروندان به همراه بیاورد.

کلام را خلاصه می کنم: بر هر شهروندی که مسولیت سیاسی و اجتماعی خود را برای بهبود آینده جدی می گیرد واجب است که در انتخابات پیش رو شرکت نکند و با عدم مشارکت صدای مخالفت و اعتراض خود را بلند کند.


Report Page