چرا زنان اندونزی به گروه‌های رادیکال می‌پیوندند؟

چرا زنان اندونزی به گروه‌های رادیکال می‌پیوندند؟

برگردان: علی نیری

زنان جوان بسیاری در سراسر دنیا به‌دلیل بسیار عجیبی خانه و خانوادهٔ خود را ترک می‌کنند تا به گروه‌های افراطی تروریستی با ایدئولوژی دینی، مانند داعش، ملحق شوند. برای مثال اطرافیان حسنا آیتبولاشن٬ او را دختری مذهبی نمی‌دانستند و درواقع فقط یک ماه بود که حجاب سر کرده بود. ولی ماه پیش در حملهٔ پلیس در سن دنیزاریس کشته شد. اوایل امسال سه دختر مدرسه‌ای انگلیسی از طریق ترکیه به سوریه رفتند تا به نظامیان داعش ملحق شوند. همچنین در ماه مارس، خانواده‌ای اندونزیایی با یک بچهٔ نوپا، یک نوزاد و یک زن حامله از تور گردشگری خود فرار کردند و با گذشتن از مرز ترکیه وارد سوریه شدند. کارشناس اندونزیایی تروریسم، سیدنی جونز، گفته است که طبق تحقیقاتش بیش از ۴۰ زن و ۱۰۰ کودک زیر ۱۵ سال اندونزیایی در سوریه هستند. سؤال اینجاست که چرا این زنان و کودکان به گروه‌های رادیکال ملحق می‌شوند؟ با توجه به موفقیت اخیر داعش در جذب نیروهای زن، اکنون رسانه‌ها و مراکز مطالعاتی توجه خود را به حضور و نقش زنان در نیروهای جهادی معطوف کرده‌اند. مطالعات پیشین نیز نقش زنان در بمب‌گذاری‌های انتحاری را بررسی کرده‌اند. دراندونزی موسسهٔ تجزیه و تحلیل سیاست‌های جنگ (IPAC) مواردی را ثبت کرده که در آن زنان از طریق موبایل به ازدواج اعضای داعش درمی‌آیند؛ برای «تثبیت اتحاد، تقویت سلسله‌مراتب اجتماعی، برطرف‌کردن نیازهای بیولوژیکی زندانیان و آوردن زنان به خاورمیانه»، اما از دیدگاه تاریخی، بررسی نقش زنان در جنبش‌های رادیکال تا کنون بسیار ساده‌انگارانه بوده است و به جای درنظرگرفتن نقش فاعلی آنان بیشتر بر نشان‌دادن این زنان به‌عنوان قربانیان مردان قدرتمند و کاریزماتیک تأکید داشته است.

البته مسلماً، مسئله به این سادگی نیست. در بافت اجتماعی اندونزی، علت گرایش زنان به گروه‌های رادیکال می‌تواند تا حدی به خاطر ساختار مردسالارانهٔ این جامعه و تمایل زنان به ساختن یک «دولت ایدئولوژیک ناب» تحت قوانین الهی باشد.

سال گذشته سازمان غیردولتی روما کیتا برساما، مستقر در جاکارتا، کتابی را با عنوان «گواهی بندگان مؤمن»، نوشتهٔ کساکسیان پارا پنگابدی، منتشر کرد که روایتگر داستان ۲۰ زن اندونزیایی بود که در برهه‌ای از زمان عضو گروه‌های رادیکال بوده‌اند. این زنان دلایل مختلفی را برای عضویت در این گروه‌ها برشمرده‌اند.

در دو سطح می‌توان این پدیده را شناسایی کرد٬ و در هر دو حالت٬ هم برای اندونزی و هم وضعیت جهانی مصداق پیدا می‌کنند.

در سطح اول این زنان، درست مانند مردانی که عضو این گروه‌ها می‌شوند، هم بر طبق آئین شریعت اسلامی و هم در پاسخ به مشکلات و نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی به ساختار خلافت اسلامی اعتقاد پیدا می‌کنند. تمامی این زنان دخترک‌های ساده و بی‌فکر نیستند. اتفاقاً زنان جوان بسیاری به این گروه‌ها ملحق می‌شوند٬ چون واقعاً نگران نابرابری، ظلم و بی‌عدالتی‌ای هستند که در حق زنان می‌شود و از عزم و توانایی دولت خود در مبارزه با فقر ناامید هستند و متأسفانه راه مناسبی برای جهت‌دهی این نگرانی‌ها و دغدغه‌ها نیافته‌اند.

این زنان به دلیل عضویت در سازمان‌های چندملیتی، مانند داعش، که پیرو خلافت اسلامی است، و سیستمهای مشابه در کشور خود، مانند دارالاسلام یا حکومت اسلامی اندونزی فکر می‌کنند که بخشی از یک جنبش بزرگ و مهم جهانی هستند. در مقایسه با گروه‌هایی مانند داعش، گفتمان شریعت اسلامی که توسط گروه‌های محافظه‌کار کوچک درون اندونزی ترویج داده می‌شود سست و ضعیف به نظر می‌رسد.

زنان و مردانی که پیرو خلافت اسلامی جهانی هستند خیلی وقت است که مراحل رسیدن به آن را از بر هستند. این نیروها تعلیم داده شده‌اند تا به‌عنوان بخش‌های کوچکی از یک جنبش بزرگ عمل کنند، درحالی‌که تعلیم دیده‌اند تا مفاهیم شریعت اسلامی را در یک حکومت کوچک به کار ببرند؛ از جمله چگونگی پرداختن یا نپرداختن مالیات، شناسایی متحدان و دشمنان، تحمل وضعیت در خفا و سکوت و حفاظت از اسرار جنبش و… .

از طریق سازمان‌های رادیکال این نیروها می‌توانند نتیجهٔ این آموزش‌ها را ببینند و بسنجند، اما از آنجا که این جنبش‌های جهادی چهره و ظاهری مردانه دارند، ردیابی و بررسی نقش زنان در آن‌ها معمولاً نادیده گرفته می‌شود.

سطح دوم از درک نقش زنان در جنبش‌های رادیکال عبارت است از ساختار اجتماعی مردسالارانهٔ اندونزی، به‌ویژه در جوامع محافظه‌کار اسلامی که زنان را زیردست مردان می‌دانند. اما در جنبش‌های بنیادگرا زنان احساس برابری می‌کنند. در گروه‌هایی مانند داعش شناختی ایدئولوژیکی از نقش آنان در ساختن یک حکومت آرمانی وجود دارد. بسیاری از زنان این جنبش‌ها معتقدند که با شرکت در جهاد پس از مرگ به‌عنوان فرشته محشور می‌شوند.

البته این آرزوهای برابری جنسیتی واقعاً به این سادگی به تحقق نمی‌رسند. تمام این جنبش‌های جهادی و تندرو به‌شدت مردسالار هستند. حتی معنای خود کلمهٔ «جهاد» نیز به کلیشهٔ جنسیتی آلوده شده است. در این گروه‌ها «جهاد سخت» که به معنی جنگ در جبهه است به مردان تعلق دارد و «جهاد نرم» که عبارت است از به‌دنیاآوردن سربازان بیشتر برای جنبش و «سرویس‌دادن» (خدمت) به مردان گروه کار زنان است. این همان وظیفهٔ زنان در جوامع سنتی است؛ یعنی بودن در خدمت مرد، با این تفاوت که این جنبش‌ها به این کار زن ارزش ایدئولوژیکی می‌دهند.

برای بعضی از این زنان تقدیم بدن و رحم خود به سربازان خدا و نقش زن و مادربودنشان باعث افتخار است. داشتن فرزندان زیاد مهم است، ولی داشتن پسران زیاد مهم‌تر است. از دیدگاه این جنبش‌ها فقط فرزندان پسر هستند که می‌توانند جندلله (سرباز خدا) باشند؛ بنابراین تعجبی ندارد که زنان این جنبش با چندهمسری شوهرانشان و به‌دنیاآوردن فرزندان بسیار زیاد مشکلی ندارند و با آن مخالفت نمی‌کنند. زنانی که از جوامع سنتی آمده‌اند آرزویشان است که مادر نسلی از سربازان خدا باشند که در راه حقیقت می‌جنگند.

همهٔ این زنان جوان از نقششان در جهاد نرم راضی نیستند. طبق یافته‌های تحقیق روما کیتا برساما، بعضی از زنان از «زیردست‌بودن» زن در مقابل مرد در این جنبش‌ها ناراضی بودند و به نشانهٔ اعتراض آن‌ها را ترک می‌کردند. طبق گفته‌های سیدنی جونز و سایر محققان بسیاری از این زنان به جنگ در جبهه تمایل داشتند. باید به یاد داشت که مفهوم جهاد نه‌تنها مسئله‌ای جنسیت‌زده بلکه مرتبط با طبقهٔ اجتماعی نیز هست. «جهاد سخت» راهی است برای مردان و زنان فقیر و رده پایین برای بالارفتن از نردبان ترقی در این جنبش‌ها. البته همهٔ زنانی که به این گروه‌ها ملحق می‌شوند فقیر نیستند، ولی برای بسیاری از زنان فقیر «جهاد سخت» یکی از گزینه‌های معدود برای به‌دست‌آوردن احترام دیگران و پیشرفت است.

تاکنون داعش زنان را از حضور در جبههٔ جنگ منع کرده است، ولی این مسئله ممکن است در آینده تغییر کند. همان‌طور که دیگر محققان در مورد القاعده اشاره کرده‌اند، به‌خدمت‌گرفتن زنان به‌عنوان بمبگذاران انتحاری از قدرت‌گرفتن و توانمندشدنشان با حضور در جنگ جلوگیری می‌کند.

درحالی‌که داعش نسبت به حضور زنان در جبههٔ جنگ بی‌تفاوت است، راه‌های دیگری وجود دارد که زنان از طریق آن‌ها می‌توانند در این جنبش‌های بنیادگرا پیشرفت کنند. یکی از این راه‌ها البته انتخاب‌شدن به‌عنوان همسر یا یکی از همسران رهبر گروه است. مهارت در IT (فناوری اطلاعات)، دانستن زبان، اطلاعات، جاسوسی، هک‌کردن حساب بانکی یا دانش مربوط به ساختن بمب نیز باعث می‌شود یک زن در ساختار نخبگان جنبش جایگاهی برابر با مرد داشته باشد.

زنان جوان انگیزه‌های قوی برای ملحق‌شدن به جنبش‌های بنیادگرا دارند، حتی اگر اغلب واقعیت آن چیزی نباشد که انتظار داشتند. این زنان می‌خواهند نقششان در خلق یک خلافت اسلامی و ناب ایدئولوژیکی در راستای اعتقاداتشان به رسمیت شناخته شود. شاید این خواستهٔ زنان این جنبش‌ها قابل درک باشد، وقتی به یاد بیاوریم که تا چه حد در جوامع گذشتهٔ خودشان نادیده گرفته شده‌اند و به حاشیه رانده می‌شوند. در این جنبش‌های بنیادگرا زنان احساس خواسته‌شدن، ستایش‌شدن و درک‌شدن می‌کنند. آن‌ها احساس می‌کنند که فقط به این صورت است که می‌توانند در این دنیا و آخرت فرشته باشند.

منبع: فمینیسم روزمره

http://bit.ly/2tDauJn


Report Page