پیش‌فرض منطقی علم و خردگرایان

پیش‌فرض منطقی علم و خردگرایان


پیش فرض منطقی علم این است که هر چیزی که وجود دارد یا موجود است، مادی و قابل اندازه‌گیری است.

اما اندازه‌گیری یعنی چه؟ اندازه‌گیری در اینجا یعنی هر آنچه قابل شناخت باشد؛ به هر روشی خواه با ابزار یا مشاهده؛ چه این روش امروز موجود باشد یا بعدا روی کار بیاید پیش فرض ما این است که اگر چیزی موجود باشد قابل شناخت در نتیجه قابل اندازه‌گیری است و مسئله فقط زمان است، این که چه زمانی.


از این رو علم و دانشمندان امیدوار و ناچار هستند؛ یعنی امیدوارند به اینکه هر پدیده‌ای که هنوز بدون توضیح مانده روزی به پاسخ برسد‌. هرچند دسته‌ای نیز وجود دارند به نام اسرارانگاران که معتقدند پاسخ برخی سوالات را نمیتوان تا ابد پیدا کرد، و کلمه تا ابد باید ادا شود، واگرنه آن دیگر اسرارانگاری محسوب نمیشود و صرفا به این تقلیل خواهد یافت که زمانی هرچند طولانی بلاخره جواب پیدا میشود. با توجه به اینکه زمان فارغ از گمانه‌های دیگر بینهایت یا بسیار بسیار طولانی فرض میشود و کسی از بینهایت و بسیار بسیار طولانی(چند ده یا چند صد یا چند هزار میلیارد سال) نمیتواند خبرداشته باشد اسرارانگاری کنار می‌رود و چنین رویکردی غیرمنطقی است. هیچ کسی نمیتواند ادعا کند از همه آینده باخبر است و حداقل کلمه تا ابد اشتباه است و صرفا باید گفت شاید تا مدت طولانی جوابی پیدا نشود.


این‌ پرسش از اسرارانگاری که مدعی است ایکس تا ابد پاسخی دریافت نمیکند همواره درست است که تو چطور از همه آینده باخبری و او هیچ پاسخی ندارد، پاسخ های او صرفا گمانه زنی هستند و ناشی از ادعاهای بزرگ که شواهدی بزرگ‌ می‌طلبند ولی هیچگونه شواهدی ندارند؛ تو گویی از همه زمان‌ها خبر دارند.


در جایی که یک هیدروژن بعد از ۱۳.۸ میلیارد سال توان نوشتن این‌ متن را دارد، و بر اساس مکانیک کوانتومی مشخصا هر احتمالی که درصدی_حتی میلیارد در اعشار داشته باشد_ روزی رخ میدهد(برای اطلاعات بیشتر به کتاب جهان کوانتومی برایان کاکس رجوع کنید).

سناریوهای نابودی جهان به معنای واقعی کلمه نابودی نیستند، و صرفا تغییر هستند به حالتی که برای ما زیست ناپذیر هستند و برای فیزیک ما ناشناخته هستند؛ اینکه تا آن زمان چه ۱۶ میلیارد سال آینده باشد یا ۱۰۰ میلیارد سال آینده ما چه کارهایی میتوانیم بکنیم که بقا یابیم با توجه به این چند هزار سال اخیر از پیشرفت انسان، احتمالات نامحدودی را به ذهن شما متبادر میکند که شاید امروز تخیلی باشند اما بسیاری از آنها رخ خواهند داد، عمر طولانی یا حتی شاید تسخیر کهکشان ها و تمدن سازی ها و جلوگیری از سناریوهای فرضی به اصطلاح نابودی جهان، یا مهاجرت به دنیاهای موازی، در چنین بازه زمانی پر رنگ‌ میشوند. احتمالا هنوز قدم اول هم برنداشته‌ایم و قدم اول ما با یک تکینگی فناوری با رسیدن به همجوشی هسته‌ای یا هوش مصنوعی پیشرفته و رایانه های کوانتومی در این قرن شروع میشود.


ادعاهایی که بر ماورالطبیعه استوار هستند نیز به خودی خود کنار میروند، چون ماورالطبیعه اولا تعریفی ندارد، و گفتن اینکه ماورالطبیعه یعنی هر چه مادی نیست به زبانی دیگر یعنی هرچه قابل اندازه‌گیری نیست تا ابد، و در نتیجه وجود ندارد. ماورالطبیعه یعنی هر آنچه وجود ندارد و محصول ذهن دوگانه پندار ماست. درست مثل هستی و نیستی یا مادی و غیرمادی؛ که محصول ذهن دوگانه پندار ماست و این کلمات نیستی و غیرمادی(با غیرماده اشتباه نگیرید) به هیچ‌چیزی اشاره ندارند و درواقع اصلا وجود ندارند، که اگر داشتند یک وجود می‌بودند و از نیستی و غیرمادی بودن می‌افتادند؛ چنین ادعاهایی مثل ماورالطبیعه و نیستی صرفا انتزاعی هستند نه عینی. کسی که ادعا میکند ادعاهای ماورالطبیعی یک وجود هستند در نتیجه به بیانی دیگر گفته است که آنها قابل شناخت در نتیجه قابل اندازه گیری هستند. خواه ابزار ما در امروز کافی باشد یا بعدا کارآمد باشد. اما هیچگونه شواهدی و استدلال منطقی پشت چنین ادعاهایی نیست؛ به محض ارائه شواهد و استدلال، مفهوم‌ ماورالطبیعه به مفهومی طبیعی فرومیکاهد.


هر آنچه وجود دارد قابل اندازه گیری است و به همین دلیل دانشمندان به سراغش میروند چون از قبل باور دارند که آن‌ چیز قابل اندازه گیری است؛ ممکن است ابزار در آن زمان کافی و کارآمد نباشند ولی این یک پیش فرض منطقی است که اگر دانشمندی به سراغ مطالعه چیزی رفت آن‌ چیز قابل اندازه گیری است یا در زمان خودش یا در آینده.


یکی از پیش فرض های ما قانون علیت علمی است(در اینجا نه علیت در فیزیک) . تا زمانی که چهارچوب ما این باشد علیت رد نشدنی است، اما چهارچوب را میتوان تغییر داد. اگر بنابر تغییرات فکری و علمی و فلسفی این چهارچوب مثلا به همبستگی تغییر کند علیت نقض نشده، بلکه صرفا ما از چهارچوب جدید استفاده کرده ایم. یعنی تا وقتی از علیت استفاده کنیم علیت نقض نشدنی است؛ و وقتی آن را به چهارچوب جدیدی تغییر دهیم علیت را بیمعنا کرده ایم نه نقض. زمانی نقض صادق است که در خود چهارچوب رخ دهد. درست مثل پایستگی انرژی که لوکال یا محلی است و در گلوبال یا جهانی بیمعنی است، جایی که جهان بسته نیست استفاده از پایستگی برای کل جهان بیمعنی است و پایستگی برای سیستم بسته معنی دارد و لوکال یا محلی است. و اینکه در ردشیفت کیهانی انرژی از دست میرود نقض پایستگی نیست، چون‌ پایستگی اصلا در چنین‌ مقیاسی بیمعناست و این انرژی یا صرف کار روی انبساط میشود یا به جایی از کیهانی که نامحدود فرض کرده ایم میرود که فعلا خبر نداریم. اگر در یک سیستم بسته انرژی نقض شد، نقض پایستگی است؛ اما موضوع اینجاست که این محال است چون انرژی از عدم خلق نمیشود یا به عدم بدل نمیشود و اگر در سیستمی بسته انرژی کاسته شد یا اضاف شد ما فرض میکنیم پای ذره‌ای یا کاری یا چیزی در میان است؛ این بارها رخ داده مثل تلاشی بتا. پایستگی انرژی نقض ناپذیر است چون عدم به هستی و برعکس بدل نمیشود. شما هر بار ناچارید فرض کنید در یک سیستم انرژی اگر کاسته شده یا اضاف شده صرف چیزی شده و به جایی رفته، نمیتوانید بگویید به هیچ جا و هیچ چیز تبدیل شده چون این بیمعنی و تناقض گویی است زیرا هیچ جا و هیچ‌ چیز وجود ندارند و مفهوماتی انتزاعی هستند نه عینی.


اگر پرسشی جوابی نداشت، پیش فرض منطقی علم و خردگرایانه این است که جوابی خواهد داشت. یک‌ جوابی برمبنای ماده، و طبیعی و قابل اندازه‌گیری؛ خواه فعلا زور ابزار و دانش ما برسد یا نرسد، ما ناچاریم هر بار چنین فرض کنیم.


بیگ‌بنگ را آغاز در نظر میگیریم قراردادی، چون زور ابزار ما از یک بازه زمانی به قبل نمیرسد و فیزیکی که ما میشناسیم ناکارآمد میشود و قوانین در هم‌ میشکنند. برخی ذرات را بنیادی میدانیم چون یکی از دلایلش این است که ابزار ما کارآمد نیستند. اینکه بعدا ابزاری و روش هایی و چهارچوبی اختراع شوند و ما را به سمتی کوچکتر از ذرات بنیادی سوق دهند محتمل است. ما بیگ بنگ را منشا و شروع زمان و فضا و انرژی در نظر نمیگیریم بلکه پیش فرض ما این است که از قبل وجود داشته اند و بیگ‌بنگ یک چیز نیست، بلکه صرفا مدلی هست که بازه‌ای زمانی با شرایط بسیار داغ و چگال را توصیف میکند، یک‌ چیز مثل یک انفجار یا یک نقطه نبوده است و صرفا با یک بازه زمانی خاص طرفیم و اینکه قبل از مثلا سد زمانی و طولی پلانک چه رخ داده زور فیزیک ما و ابزار ما برای بررسی آن "فعلا" نمیرسد، پس به صورت قرار دادی این بازه زمانی را شروع جهان و فیزیک و ماده ای که ما میشناسیم میدانیم نه شروع هستی و وجود یا انرژی. ماده تاریک و انرژی تاریک هم اشاره به چیزی غیرقابل اندازه گیری ندارند. پیش فرض دانشمندان این است که قابل اندازه گیری هستند، که به دنبالش هستند. ماده تاریک و انرژی تاریک هم‌ ماده و انرژی هستند و صرفا ناشناخته هستند که آنها را تاریک یا مبهم مینامیم نه اینکه تاریکی جنس و ماهیتش باشد.


با این وصف چرا هر بار به سوالی بی‌جواب برسیم در آن گوشه ذهنمان یک جا هم برای ماورالطبیعه و غیرمادی باز کنیم؟ این رویکرد منطقی نیست و از روی عدم‌ شناخت و اطلاع فرد از علم و ماهیت علم و متد علمی و فلسفه‌ی علم است.


پیش فرض منطقی ما باید این باشد که قابل دسترسی و شناخت و در نتیجه اندازه‌گیری است که چنین هم هست لااقل برای دانشمندان و مسئله فقط زمان است. اگر خبرها را دنبال میکنید باخبرید که فیزیک‌ جدید، ماده جدید، انرژی جدید، ابزار و فناوری جدید، و هوش مصنوعی و رایانه های کوانتومی و تکینگی در علم و فناوری در راه هستند‌. هیچ جایی برای این باور که چیزی وجود دارد که قابل شناخت یا اندازه‌گیری نیست وجود ندارد جز در ذهن کسانی که شناختی از ماهیت و فلسفه‌ی علم و متد علمی ندارند.

شک گرایی در مورد مسائل واقعی و طبیعی و تجربی معنا دارد نه در مورد مسائلی که وجود خارجی ندارند مثل ادعاهایی از جنس غیرمادی و ماورالطبیعه.


هر آنچه وجود دارد، لاجرم قابل اندازه‌گیری است خواه زور ابزار و دانش‌ ما برسد یا نرسد جامعه علمی اینطور فرض میکند که به سراغش میشود و مسئله فقط زمان است که کی؟ چه زمانی پاسخ بدست می آید. مهم نیست اسمش جن باشد یا پری یا خوک‌پرنده با دامن گلگلی، اگر وجود میداشتند قابل اندازه‌گیری می‌بودند و بعد از شناخت و بررسی و آزمایش و اندازه‌گیری از موجودی ناشناخته به یک‌ گونه زیستی و فیزیکی و طبیعی کاهش می‌یافتند و دسته بندی میشدند و هیچکسی انتظاری جز این‌ ندارد. در مورد منشا حیات هم چنین هستط ما فرض میکنیم مادی و قابل اندازه گیری است که بر روی آن مطالعه میکنیم و ما را در نهایت به واکنش‌های و شرایط محیطی خاصی خواهد رساند؛ و سابقه نداشته در جایی جامعه علمی بگویید این دیگر غیر مادی است و پس رهایش کنید و به سراغ دیگری بروید.


نوشته سام آریامنش


کانال تلگرامی افق رویداد

Report Page