پیشه‌وری و اتحاد جماهیر شوروی/ ایواز طاها

پیشه‌وری و اتحاد جماهیر شوروی/ ایواز طاها


پیشه‌وری و اتحاد جماهیر شوروی

ایواز طاها

1404 آذر۲۰

منطق اقدامات سید جعفر پیشه‌وری، رهبر حکومت دموکرات آذربایجان، به ویژه همکاری نزدیکش با اتحاد شوروی، بدون عنایت به پس‌زمینه‌ی رویدادها و وضعیت سیاسی جهان آن دوره قابل درک نیست. در اینکه دو نکته‌ی اساسی وجود دارد: زمینه‌‌های داخلی جنبش و منزلت سوسالیسم موجود در جهان آن روزگار


زمینه‌های داخلی جنبش


اگر در مقابل دموکرات‌ها، حکومت مرکزی‌‌ای منزه، مردم‌سالار، دادگر و خوداتکایی وجود داشت، می‌شد درباره‌ی دموکرات‌ها به گونه‌ای دیگر داوری کرد. اما وقتی حکومتی دسیسه‌گر، خودکامه و بیگانه‌گرا به جنگ آن حرکت رفت، صورت مسئله عوض می‌شود. در واقع موج جدید جنبش اجتماعی-سیاسی در آذربایجان درست بعد از خلع و تبعید خفت‌بار رضاشاه آغاز شد. سیاست ترک‌ستیزی در دوره‌ی پهلوی اول چنان بی‌امان و ظالمانه بود که سقوط دیکتاتور بیش از هر جای کشور موج شادی و رضایت ترک‌ها را دامن زد. چرا که این مردم علاوه بر از دست‌دادن اهمیت تاریخی خود در ممالک محروسه، گرفتار ظلم و تعدی مضاعف شده بودند.


وقتی مملکت از چنگ یک حکومت پلیسی رهایی یافت، فضای مناسب برای شخصیت‌ها و گرو‌ه‌های سیاسی پدید آمد. در این میان مهاجرانی که در آستانه‌ی جنگ جهانی دوم به ایران کوچانده شده‌ بودند و زندانیان سیاسی و تبعیدیانی که از بند رهایی یافته بودند، فرصت سازماندهی یافتند. آنها با تکیه بر نارضایتی عمیق مردم جنبش جدیدی را پایه‌گذاری کردند. و در نتیجه گروه‌ها، اتحادیه و احزابی پدید آمد که بعدها ستون فقرات فرقه‌ی دموکرات آذربایجان را تشکیل دادند، از جمله:


– آذربایجان جمعیتی (جمعیت آذربایجان، اواخر مهر یا اوایل آبان 1320)،


– آذربایجان زحمت‌کِشلَر تشکیلاتی (تشکیلات زحمتکشان آذربایجان، دی 1320)،


– کمیته ایالتی حزب توده ایران (1321)،


– آذربایجانْ آنتی‌فاشیست جمعیتی (جمعیت ضدفاشیست آذربایجان، تابستان 1321)،


– دموکراتیا طرفدارلاری مرکزی (مرکز طرفداران دموکراسی، تابستان 1322)،


– آذربایجان فَعَلَه همکارلار اتفاقینین ایالت شوراسی (شورای متحده ایالتی اتحادیه‌های کارگری و زحمتکشان آذربایجان، مرداد 1323).


در میان این تشکل‌ها جمعیت آذربایجان اهمیت بسزایی داشت. بنیان‌گذاران این جمعیت چون علی شبستری، هلال ناصری چاوشی و رحیمی بعدها به فرقه دموکرات پیوستند (وکیلوف، 1989، ص‌11؛ چشم‌آذر، ص‌18). تأسیس این جمعیت و انتشار روزنامه‌ی آذربایجان را به‌ اعتباری می‌توان نخستین گام به‌سوی تشکیل فرقه به‌شمار آورد. روزنامه‌ی پرتیراژ “آذربایجان” که در سال 1320 به مدیریت علی شبستری منتشر شد، ارگان جمعیت به حساب می‌آمد. روزنامه برای اولین بار بعد از سلسله‌ی قاجار به زبان ترکی مطالبی نوشت و علاوه بر عنایت به زبان، ادبیات و فرهنگ آذربایجان، ایده‌ی انجمن های ایالتی و ولایتی را زنده کرد. می‌توان گفت که نوعی سنگ‌بنای خط فکری فرقه‌ی دموکرات آذربایجان در همین روزنامه نهاده شد.


با توجه به این سوابق، فرقه‌ی دموکرات یک جنبش خلق الساعه نبود، محصول یک روند تاریخی بود. به علاوه مرکزگرایان چنان می‌پندارند که جدایی‌خواهی‌های ادعایی در آرمانشهر بی‌عیب و نقصی صورت گرفت که پهلوی اول پدید آورده بود. لذا وقتی به پیشه‌وری می‌رسند، خیانت را در نزد او احتکار و عنصر وابسته‌ و دسیسه‌بازی چون قوام السلطنه را به فرشته‌ی نجات تبدیل می‌کنند. از این هم پیش‌تر می‌روند و حکومت وابسته‌ی پهلوی دوم را که با پادرمیانی محمدعلی فروغی و اثبات چاکری به آستان امپریالیسم بریتانیا صاحب تاج‌وتخت شده بود، ردای تقدس می‌پوشانند. همچنین مرکزگرایان چنان تبلیغ می‌کنند که گویا فرمان استالین برای تشکیل فرقه‌ی دموکرات مولود تصمیم یک‌شبه‌ی سران اتحاد جماهیر شوروی بود. حال آنکه این فرمان نمی‌توانست بدون مطالعه‌ی زمینه‌های تاریخی، آرایش نیروهای موجود، و نارضایتی عمیق توده‌های مردم صادر شده باشد. هیچ بعید نیست که پیشه‌وری از طریق باقراوف استالین را برای صدور چنین فرمانی ترغیب کرده باشد تا نیروهای شوروی به حمایت از جنبش جدید آزادیخواهی آذربایجان در مقابل رژیم وابسته‌ی پهلوی ملزم شوند.


منزلت سوسالیسم موجود در جهان آن روزگار


روابط حکومت دموکرات با شوروی را باید در چهارچوب منزلتی که سوسیالیسم موجود در سراسر جهان کسب کرده بود، ارزیابی کرد. در آن زمان تقریبن تمامی جنبش‌های آزادیبخش در مقابل دیکتاتوری‌های متنوعی که مثل قارچ در همه‌ جای جهان روییده بودند، به شوروی اتکا داشتند. البته در موارد بسیاری این اتکای ناگزیر نتایج مطلوب ببار نیاورد. از آن گذشته، در دوره‌ی مورد بحث، حتا اکثریت عظیم فلاسفه، روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان غربی گرایش شدید شورویایی داشتند. مثال‌ها زیاد است.


از میان جمع بزرگ روشنفکران، اندیشمندان و هنرمندانی که در هزار و نهصد و بیست به دیدار لنین شتافتند، تنها چند نفر، از جمله برتراند راسل، بودند که درباره‌ی عمل و نظر بولشویسم منتقدانه سخن گفتند؛ سهم بقیه‌ی میهمانان شیفتگی و طرفداری درازآهنگ از اردوگاه سوسیالیسم موجود بود. زمانی که فرقه‌ی دموکرات بر سر کار آمد، هنوز نه آندره ژید از شوروی برگشته بود، نه جلال آل احمد. هنوز خروشچوف گزارش تکان دهندی خود از دهشت استالینی را عرضه نکرده بود. هنوز دیوار برلین قد برنیافراشته بود. هنوز سویه‌ی الهیاتی عزم آهنین رفیق استالین در نجات غرب از چنگ فاشیزم در پیش چشم‌ها بود و حق‌شناسی غبطه‌انگیزی بر می‌انگیخت. هنوز الکساندر سولژنتسین چهره‌ی آنسوی دیوار آهنین سوسیالیسم موجود و جزایر گولاگ را در معرض دید جهان خارج نگذاشته بود. هنوز از فوکو تا سارتر و از دریدا تا بودریار همه چپ بودند و گروه “سوسیالیسم و توحش” مرکب از بزرگترین اندیشمندان فرانسه از سیاست‌های شوروی بیزار نگشته بود. هنوز بهار هزار و نهصد شصت وهشت نیامده بود تا انقلاب شورانگیز دانشجویی، که از مارکوزه تا هابرماس را درگیر خود کرده بود، به شکست انجامد. هنوز گی دوبور فیلسوف شعرهای شهری شصت و هشت” از شدت” ناامیدی خود را نکشته بود. در زمانه‌ای که از برتراند راسلِ راسیونالیست تا ژان پل سارترِ اگزیستانسیالیست شیفته‌ی عدالت روسی بودند، اگر پیشه‌وری به عنوان یکی از پرچمداران چپ، از اردوگاه شرق روی برمی‌گرداند، احتمالا همین امروز به عنوان مرتجعی استعمارزده محکومش می‌کردیم. چرا که رژیم مورد مخالفت وی هم دیکتاتور بود و هم به معنای واقعی آلت دست استعمارگران.


اصلا چرا این همه به سال‌های دور برویم. این رهیافت به آن می‌ماند که سوژگان خیابان‌های سال پنجاه و هفت نتایج آن رخداد-حقیقت را از دریچه‌ی امروز ببینند. دانشجویانی که در سال پنجاه و هشت سفارت ایالت متحده را اشغال کردند، اینک یا مطرودند، یا تبعیدی و یا زندانی؛ و البته امروز بیش از هر گروه داخلی خواهان رابطه با آمریکا هستند.


هر قدر هم که به زعم ایرا‌ن‌گرایان (اسم رمز تبارگرایی پرشینیستی)، حکومت دموکرات‌ها ریشه‌ی خارجی داشته‌ باشد، بازهم بستر ظهور آن داخلی بود. اینان از یاد برده‌اند که حکومت پیشه‌وری در درجه‌ی اول واکنشی بود به رژیم مطلقه‌ی رضا شاه که می‌خواست از زبان تا کلاه مردم را یکی کند. در نظریه‌ی توطئه، همواره به عاملیتٍ عوامل خارجی به بهای فراموشی قابلیتٍ بستر داخلی، عنایت افراطی می‌شود. حال آنکه تا بستر داخلی آماده نباشد، یک عامل خارجی به زحمت می‌تواند دسیسه‌ای با ابعاد بزرگ به راه اندازد.


افکار سید جعفر پیشه‌وری ترکیبی از سوسیالیزم دموکراتیک، تقاضای خودمختاری و اصلاحات اجتماعی بود که تحت تأثیر شوروی و نارضایتی‌های محلی شکل گرفت. جنبش او هرچند کوتاه‌مدت، پیشاهنگ جنبش‌های دموکراتیک در ایران بود.


هسته‌ی اصلی سیاست رهایی‌بخش پیشه‌وری عدالت و آزادی و رهایی انسان آذریایجانی از بحران هویت بود. و در این راه احیای زبان ترکی را که فدای زبان دیگری شده بود، و کاهش تمرکزگرایی حاشیه‌ستیز را عادلانه‌ترین راه‌حل می‌دانست. خواستی که ترکان امروز هم تکرارش می‌کنند، و همان اتهام را از تمامت‌خواهان ایرانشهری دریافت می‌کنند. گویا شکوفه‌ی خودآگاهی در برهوت همین اتهام‌ها و استدلال‌های زورگویانه می‌شکفد! شکی نیست که امر سیاسی و سوژه‌ی تغییر اجتماعی از طریق چالش با گفتمانی که زندگی روزمره را بر اساس مرگ دیگری صورت‌بندی کرده است، به ساحت زندگی بازمی‌گردد.


گرچه دولت دموکرات به دلیل فشارهای بین‌المللی و داخلی شکست خورد، اما تأثیر عظیمی در شعور اجتماعی و سیاسی ترک‌ها بر جای گذاشت. تجربه‌ی دموکرات برای همیشه ایده‌ی”فاشیستی یک ملت، یک دولت و یک زبان” با چالش درمان‌ناپذیر مواجه کرد. حتا قیام بیست و نه بهمن سال پنجاه و شش را به رغم ظاهر مذهبی‌اش، می‌توان از این منظر تحلیل کرد؛ فوران خشم علیه یکسان‌سازی فاشیستی. عمق و گستره‌ی این تأثیر را از حجم عظیم تبلیغات رسانه‌ای و پژوهش‌های سوگیرانه در نهادهای دولتی و غیردولتیِ مرکزگرا علیه فرقه‌ی دموکرات به راحتی می توان یافت.



Report Page