پیانو نواختن با انگشت شکسته
کمپین پیگیری حقوق افراد دارای معلولیتوحید حجهفروش
@hajjehforoosh
فردی با انگشت شکسته نزد پزشک رفت، پس از معاینه و مداوا پرسید دکتر جان، بعد از این که انگشت مرا باز کردید میتوانم پیانو بنوازم؟ دکتر گفت البته، چرا که نه. بیمار گفت چه خوب، چون پیش از این پیانو نواختن را بلد نبودم.
حال و روز حوزه معلولیت و متولی جدید این حوزه هم که چند روزی است بر صندلی ریاست تکیه زده چیزی شبیه به همین است. کاری را که تا کنون با این حجم پیگیری و مطالبه هزاران هزار فرد دارای معلولیت در کشور انجام نشده، به بودجهای ربط داده که میداند محقق نمیشود و در انتها ادعا کرده آنچه در صورتی که این بودجه محقق شود خلق خواهد شد، فراتر از چیزی است که جهانیان تا کنون دیده و تجربه کردهاند.
رییس سازمان بهزیستی، «قانون جامع حمایت از معلولان» را کامل و مطلوب توصیف و بیان کرده: اگر این قانون به درستی اجرا شود، به جرات میتوان گفت از «کنوانسیون بینالمللی حقوق معلولان» مترقیتر است. از همین جمله میتوان به روشنی دریافت که بعید است رییس تازه بر صندلی نشسته هنوز متن کنوانسیون را مطالعه کرده باشد، وگرنه دست کم از عبارت «افراد دارای معلولیت» که به صراحت و روشنی در عنوان کنوانسیون آمده در صحبتهای خود استفاده میکرد.
Convention on the Rights of Persons with Disabilities یا به اختصار CRPD، یک فرق اساسی با همه کنوانسیونهای بینالمللی دیگر دارد: ذینفعان اصلی این کنوانسیون در تهیه، تدوین و تصویب این کنوانسیون نقش جدی و اساسی داشتهاند. نکته فراتر از نقش افراد دارای معلولیت در خلق کنوانسیون، دیدگاه حاکم بر این کنوانسیون است. نگاه انسانی به پدیده معلولیت، به تک تک کلمههای این سند جهانی، هویت و جان تازهای میدهد. با این نگاه، نیکوکاری عملی است که باید در راستا و با رعایت شأن انسانی افراد دارای معلولیت و با هدف رسیدن این افراد به خودشکوفایی و استقلال فردی صورت پذیرد. اگر فرد دارای معلولیت نیاز به اقدامات پزشکی دارد، این خدمت باید به عنوان یک حق انسانی به او داده شود، نه به عنوان راهحلی برای برطرف کردن معلولیت. و در نهایت رساندن افراد دارای معلولیت به جایگاه والای انسانیشان، نه فخری برای آن کشور، که حقی برای انسانها و شهروندان آن جامعه است.
تدوین کنوانسیون بینالمللی حقوق افراد دارای معلولیت، با شعار nothing about us without us آغاز شد. افراد دارای معلولیت به درستی مُصر بودند که هیچ تصمیمی در مورد آنها بدون حضور و دخالت مستقیم ایشان اتخاذ نشود. عصاره این سند جهانی، خودشکوفایی و استقلال فرد دارای معلولیت در تمام جوانب زندگی شخصی و اجتماعی است. همین نکته چنان در «قانون جامع حمایت از حقوق معلولان» مغفول مانده است که ما را از هر قیاس دیگری در مورد مترقی بودن قانون جامع نسبت به کنوانسیون بینیاز میکند.
برای نمونه، در ماده 7 بندهای «و» و «ز» میخوانیم: حداقل شصت درصد از پستهای سازمانی تلفنچی دستگاهها، شرکتهای دولتی و نهادهای عمومی به افراد نابینا و کمبینا و معلولان جسمی و حرکتی و حداقل شصت درصد از پستهای سازمانی متصدی دفتری و ماشیننویسی دستگاهها، شرکتها و نهادهای عمومی به معلولین جسمی، حرکتی اختصاص یابد. درباره همین دو بند میتوان ساعتها سخن گفت و یک کلام تکراری بر زبان نراند، اما در این نوشته، به ذکر دو نکته بسنده میکنم.
میدانیم که این قانون در واقع اجرا نمیشود، اما ما فرضمان را بر اجرا میگذاریم. تصور کنید یک شرکت یا نهاد به ده نفر نیروی اپراتور تلفنی نیاز دارد و این پست پنجاه متقاضی دارد که از میان آنها و بر اساس معیارهای شایستگی شغلی، هشت نفر اول افراد غیرمعلول هستند. طبق این قانون، تنها 4 نفر از آنها شانس اشتغال دارند و در حق 4 نفر دیگر، به نام حمایت از افراد دارای معلولیت، به وضوح اجحاف میشود. شاید پاسخ دهید که این تبعیض مثبت برای جبران فاصلهای که طی سالیان سال به وجود آمده است لازم است، اما دقیقتر که به ماجرا نگاه کنیم و از دریچه «انسانی» موضوع را ببینیم، چیزی به نام تبعیض مثبت وجود ندارد، تبعیض تبعیض است و موجب سرخوردگی فرد و جامعه. هنگامی که به موضوع معلولیت نگاهی فراگیر و انسانی داشته باشیم، تصدیق میکنیم که افراد دارای معلولیت همانطور که نیازمند ترحم نیستند، علاقهمند به تبعیض هم نیستند. کافی است قانونگذار و مجری قانون، فرد دارای معلولیت را به عنوان «انسانی با ظرفیتها و تواناییهای گسترده و ظاهری متفاوت» به رسمیت بشناسند.
تصور کنید یک فرد نابینا با مدرک دکترای روانشناسی یا حقوق (که خوشبختانه تعدادشان هم کم نیست) برای استخدام به یکی از این سازمانها مراجعه میکند. شغل پیشنهادی سازمان برای او چه خواهد بود جز اپراتوری تلفن؟ (نمونه این پاسخ بسیار است) استعداد، ظرفیت، توانایی، تخصص و مهارت این فرد را کدام سنجه به اپراتوری تلفن ربط داده است؟ آیا این است حق یک انسان که نتواند حتی شغل مطلوب و محبوبش را خودش انتخاب کند؟ ملاک ما از ترقی چیست؟ بودجه حمایتی بیشتر برای پرداخت مستمری؟ گسترده کردن طیف مخاطبان دریافت مستمری؟ حمایتهای بیهدف که به کرامت انسانی و شأن انسانها لطمه میزند؟ حتی اگر اینها را هم معیار بگیریم، باز ما مترقی نیستیم و راه درازی در پیش داریم.
آنچه افراد دارای معلولیت در این دوران بیش از هر چیز نیاز دارند، تغییر نگرش جامعه و به تبع آن مسوولان نسبت به ایشان است. قانون مترقی، بودجه کافی، مناسبسازی اماکن و ساختمانها، دسترسپذیر کردن فیزیکی و دیجیتالی، همه و همه محصول جانبی این نگرش جدید به معلولیت خواهند بود. بد نیست مسوولان سازمان بهزیستی پیش از آن که کاری کنند یا سخنی بگویند، یک بار دیگر به این موضوع فکر کنند و از خودشان بپرسند از کدام دریچه به این حوزه نگاه میکنند؟ نگرش ما، جهان ما را خلق میکند. برای خلق جهانی بهتر برای انسانها، باید نگرشی انسانی داشته باشیم.