پروژه دینی کردن علوم انسانی
ما در جهانی زندگی می کنیم که علم و فنآوری بر تمام شئونات زندگی سیطره یافته است. اما با نگاهی گذرا به حوادث جهان پی می بریم که معضلات بزرگ بشر از قبیل تعصبات نژادی، مذهبی و ملی که منجر به جنگ و فجایع انسانی میشود هنوز حل نشده باقی مانده است. در عین حال، نابرابری ها و بیعدالتی های اجتماعی و اقتصادی در چهار گوشه جهان و در ایران، همچنان تصویری نازیبا از تمدن انسانی به دست میدهند.
ممکن است گفته شود که وجود بحران و جنگ های جاری نشان دهنده آن است که علوم انسانی قادر به یافتن راه حل برای نجات بشریت نبوده است؛ اما فاجعه جنگ تنها متعلق به امروز نیست. در اروپا حداقل هزار سال جنگ ادامه داشت. فرانسه و انگلستان تنها در یک مقطع، ۱۰۰ سال با هم جنگیدند و آلمانیها و فرانسویها از قرن ۱۶ تا قرن ۲۰ درگیر جنگهای خونینی با یکدیگر بودند. دو جنگ جهانی نیمه اول قرن بیستم حدود ۸۰ میلیون کشته به جا گذاشت، در حالیکه تنها در دو شهر مسکو و برلین، ظرف مدت چهار سال ۲۰ میلیون نفر کشته شدند. تفاوتی که امروز با گذشته پیدا کرده در افزایش جنگ و بحران نیست بلکه به دلیل گسترش سیستمهای ارتباطی، بحران ها و جنگ ها به سرعت و با جزئیات به گوش ما میرسد، در حالی که اطلاعات ما از گذشته اندک است.
نقش علوم انسانی در تحولات اجتماعی
در کلاس هاس فیزیک و ریاضی و شیمی شما غالبا با سوالاتی آشنا می شوید که پاسخ آنان محل شک و تردید نیست. علوم انسانی درست به عکس، مولد شک و تردیدند. علوم انسانی(به خصوص علوم سیاسی، جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی) اقتدار رهبران سیاسی و مذهبی و نیز نظامهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حاکم را به زیر سئوال میکشند.
در حالی که جوامع تحت تاثیر پیشرفت های علمی و انفجار اطلاعات به سرعت در حال تغییرند، سوالاتی که در ارتباط با زندگی انسان مطرح است نیز با همان سرعت نیازمند پاسخهای جدید است. علوم انسانی در تلاش است که پاسخ این سوالات را بیاید. سئوالاتی از این قبیل که: حقیقت چیست؟ چرا به نظر ما برخی ایده ها عین حقیقت است و برخی در تضاد با حقیقت؟ چه میشود که قضاوتهای ما از واقعیت فاصله میگیرد؟
نقش مهم علوم انسانی این است که با تقویت روح نقاد در کاوشگران این رشته، بشریت را از درغلتیدن به چاه جزمیتها نجات داده که همین امر زمینه تئوریک تحولات اجتماعی را فراهم آورده است. تحولات مزبور هر چند که هیچ جامعهای را به کمال نرسانده اما رابطه حاکمیت با مردم را در مقایسه با ۱۰۰ سال پیش بهطور بنیادی و در جهت برقراری جامعهای عادلانهتر تغییر داده است.
علوم انسانی به ما درس برخورد نقادانه و منطقی با موضوعات را می دهد و در عین حال قدرت تجزیه و تحلیل مسائل پیچیده اجتماعی و یافتن راه حل برای آن مسائل را در ما تقویت می کند. مطالعه علوم انسانی به ما آموزش میدهد که به شواهد، مدارک و نظریات تنها از یک زاویه نگاه نکنیم بلکه استدلالات و موضع مخالف را هم مد نظر قرار دهیم.
تفاوت دین و علم
۱. دین اساسا مستند به نقل است و علم مستند به عقل و منطق و استدلال و نظریهپردازی بر اساس تجارب و مشاهدات مستقیم و غیر مستقیم. علم بر خلاف دین، به دنبال غایات واحدی نیست. بنابراین علم و دین در روش و ابزارِ شناخت متفاوت هستند.
۲. قطعا تمام مبانی معرفتی و ایمانی یک مؤمن (اعم از مسلمان و غیرمسلمان) نه با عقل قابل اثباتند(هرچند عقلایی تفسیر شوند) و نه با معیارهای علوم تجربی و طبیعی آزمونپذیرند (مانند خدا و وحی و نبوت و معاد و غیب).
۳. در علم هیچ تضمینی جاودانه برای هیچ نظریه و حتی قانونی وجود ندارد؛ علم عبارت است از مجموعهی دادهها و گزارههای صادق و کاذب، که دیر و یا زود، جابهجا می شوند. به همین دلیل برخی علم را با ابطالپذیری تعریف کردهاند؛ این را تاریخ علم به روشنی گزارش میکند.
پروژه دینی کردن علوم انسانی
پروژه دینی کردن علوم، پیوند مستقیمی با پروژه اقتدار سیاسی و آرمان تشکیل حکومت اقتدارگرا دارد. عالمان دینی می دانند، تکنیک و تکنولوژی را نمی توانند با دستکاری دینی(اسلامی) کنند، مثلا هندسه و ریاضیات و هوایپماسازی و کشتی سازی را نمی توان با برچسب اسلامی، اسلامیزه کرد و از این رو تکنیک را در خدمت دیانت و دینداران در آورند.
نظام های اقتدار گرا، از علوم انسانی و اجتماعی به شدت وحشت دارند و به سادگی نمی توانند این نوع علوم را بپذیرند. مثلا برای تحقق استخدام علوم در خدمت دیانت، ایده «دانشگاه اسلامی» و نیز «علوم انسانی اسلامی» را ابداع می کنند. هدف غایی نیز یک چیز بیشتر نیست و آن استخدام علوم و دانشگاه و دانشگاهیان برای خدمت رسانی به حاکمان دینی است. پروژه دینی کردن علوم، راه خطرناک و پرپیچ و خمی است که در نهایت بیشتر به زیان دینداران خواهد بود تا به سودشان.
دلیل اصلی مخالفت با علوم انسانی آن است که اساس این علوم سکولار(به معنای جدایی نهاد دین از حاکمیت) است و برای تثبیت و تأیید هیچ امری و هدفی تأسیس نشده است. علم به تعبیری بی وطن است و بی طرف در تحقیق و داوری؛ هرچند فرآورده های علمی می تواند در خدمت این سیستم و یا آن نظام اعتقادی و یا سیاسی قرار بگیرد.
برخی می خواهند، کل علوم و به ویژه علوم انسانی و اجتماعی را با رنگ اسلام منقوش کنند تا در نهایت نسبت به وفاداری این علوم و عالمان رشته های مختلف علمی، اطمینان داشته باشند. علم با شک و کنجکاوی و پرسشگری همراه است و این هر سه با آزادی های آکادمیک بر آورده می شود.
تمدن و علوم، از یک سو در فضایی مناسب و در شرایطی مساعد پدید خواهد آمد و از سوی دیگر محصول خرد جمعی و تکاپوهای مجموعه ای از عالمان و دانشمندان رشته های مختلف علوم طبیعی و انسانی است. تمدن و علوم با آمریت و اراده یک شخص، ساخته و پرداخته نخواهد شد.
نوشته علیرضا نوربخش مقدم/ سایت دانشنامه روانشناسی مردمی
برای مطالعه بیشتر به کتب زیر مراجعه فرمایید:
۱. مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین اثر ادوین آرتور برت، ترجمه عبدالکریم سروش
۲. نبرد دین با علم اثر برتراند راسل
۳. برخورد علم و دین اثر دکتر احمد ایرانی