پديدارشناسي جوك و شبكه هاى اجتماعی

پديدارشناسي جوك و شبكه هاى اجتماعی

شایان طالع ماسوله


از قدیم الایام یکی از شیوه های مرسوم ارتباط بر قرار کردن انسان ها با هم، خندیدن و خنداندن بوده است. گاهی به وسیله یک متن ادبی، گفت و شنودهای روزمره و یا در اصطلاحات و متل ها و یا در افسانها و داستان ها ! اما مسئله این است که چرا پس از مواجه با بحران ها و مسائلی که به ظاهر جدی اند و بعضی از آنها حتی با سرنوشت ملی ما گره خورده است، موجی از جوک و لطیفه با آن مسائل در فضای مجازی شروع می شود و به اشکال مختلف با آن مسئله شوخی می شود؟! شاید بعضی بگویند این خصلت، جزئی از طبیعت ما ایرانی هاست. ما از قدیم نیز طبعی طناز داشته ایم و در قالب و یا موقعیت های طنز سخنان خود را بیان می کردیم و یا گفته شود این کار را برای تلطیف بحران های وارده انجام می دهیم و غیرو

***

هانا آرنت در کتاب وضع بشر (Human condition) به مسئله حضور دیگری، انسان و حیطه عمل می پردازد. بنا به نظر آرنت همه فعالیت های بشری مشروط به این واقعیت اند که انسان ها با هم به سر می برند و عمل، خارج از جامعه انسان ها قابل تصور نیست. آرنت در این کتاب به زندگی وقف عمل (Vita active) می پردازد و منظور او از زندگی وقف عمل: سه فعالیت بشری بنیادین است، آن ها از این رو بنیادینند که هر یک با یکی از شرایط اساسی ای که تحت آن ها آدمی بر روی کره خاکی حیات پیدا کرده است، تناظر دارند. (آرنت، ۴۳) آن سه فعالیت بنیادین، زحمت (Labour)، کار (Work) و عمل (action) هستند.

زحمت به مجموعه فعالیت هایی گفته می شود که آدمی برای گذران و زنده ماندن انجام می دهد. در اين مقام آدمی حيوان زحمتكش (animal Labouans) است. (همان( كار ناظر به فعاليت خلاقانه آدمي در مقام سازنده ابزارها و محصولات مفيد است. اصطلاح انسان سازنده يا ابزارساز (homo faber) اشاره به همين مرتبه دارد. (همان) و اما «عمل» آن بخش از فعاليت‌های ماست كه به معنای خاص آن بشری ترين و به اعتباری برترين فعاليت آدمی است؛ آن وجهی از فعاليت‌های آدمی است كه از او حيوان سياسي (zoon politikon) مي‌سازد. در اینجا شیفتگی آرنت به تنوارگی (ارگانیک) سیاسی دولت شهرهای یونان و زیستن با دیگران مشهود است. (آرنت، ۴۴)

اما او معتقد است که در فرآیند چند صد ساله عصر مدرن، انسان از روابط عینی با دیگران محروم شده و دیگر عهده‌دار برساختن جهان مشترک خویش نیست. چنین انسانی بسان توده‌ایِ تنها و منزوی در آمده و در زندگی خصوصی خود به جای حوزه عمومی و مشارکت آمیز محدود شده است. (آرنت، ۴۶۴)

آنچه در بالا گفته شد و همینطور مهیا نکردن زمینه های لازم برای تمرین زندگی جمعی در اشکال مختلفش و مشارکت های عمومی برای مردم توسط دولت و سبک زندگی جدید که انسان ها را همچون سلول های جدا از هم شکل داده است. باعث می شود که مردم به سمت آزمودن راه های دیگری برای باهمبودگی تلاش کنند. از یک طرف آدمی به زیستن با دیگران احتیاج داشته و نیاز دارد در عرصه عمومی حضوری فعال و موثر داشته باشد و از طرفی به خاطر محدودیت ها این حضور بسیار کم رنگ گردیده است. این محدودیت ها، سولیپیسیسم (خود تنها انگاری) و پیشرفت تکنولوژی در نهایت به آنجا ختم می شود که انسان مدرن برای رهایی از این وضعیت و به دست آوردن باهمبودگی و عمل ورزی و کنش بیش از پیش به سمت شبکه های مجازی و اینترنتی متمایل می شود، و باهمبودگی، کنش و فعالیت عینی را در شبکه های مجازی دنبال می کند.

***

هر متنی که نوشته می شود و یا هر چیزی که گفته می شود به صرف خندیدن و خنداندن نیست! یعنی فقط همان نیست، مسائل دیگری نیز این بین مطرح است، و شاید بتوان گفت که خندیدن صرفا لایه ای بر روی پیام آن متن است تا شاید از طرفی آن متن و پیام مستتر در آن باعث رنجش خوانندگان نشود ویا پیام داستان بهتر و رسا تر به خوانندگان منتقل شود. مثلا در نوشته های شکسپیر و یا چخوف با طنز چند لایه ای رو به رو می شویم، که علاوه بر جذابیت بیشتر داستان، باورها، عادت ها و یا شیوه و سلوک آن زمانه و جوامع و در کل عالمیت آن دوران را نقد کرده و به آن طعن می زند.

و اما در فرهنگ عمید و دهخدا طنز را اینگونه تعریف کرده اند: طنز واژه‌ای عربی است و در لغت به معنای سرزنش، تمسخر، طعنه، تهمت، سخن رمز‌آلود (فرهنگ عمید) افسوس کردن و عیب‌جویی می باشد. (فرهنگ دهخدا( از نظر ادبی، طنز شیوه بیان مطالب انتقادی و نفرت‌بار همراه با خنده و شوخی است. برخی طنز را با علم بدیع در ارتباط می‌دانند زیرا نویسنده طنز با بهره‌گیری از فن بلاغت و سخنوری فضایی را ترسیم می‌کند که نه فقط خواننده را سرگرم می‌کند بلکه الگویی از اعمال اشخاص جامعه هم به دست می‌دهد. معادل این واژه در زبان انگلیسی واژه Satire است که از (Satura) یونانی مشتق شده است. ‏satire، شیوه انتقاد از فرد، عقیده یا تشکیلات و کاربرد سلاح شوخ ‌طبعی برای نشان دادن نقص‌ها و ایرادها و نوعی نوشته است که این نوع انتقاد را به کار می‌بندد. فرهنگ آکسفورد در تعریف این واژه خواننده را به واژه شوخ‌طبعی (humor) که هدفش ایجاد خنده و سرگرمی است و هیچ هدف خاصی را بدان‌گونه که Satire پی می‌گیرد ارجاع داده است. بنابراین شوخ‌طبعی صرفا مفرح و سرگرم‌کننده است حال آن که طنز از شوخ‌طبعی برای نشان دادن مناقب و زشتی‌های انسان ها استفاده می‌کند. جوک نیز داستانی کوتاه اما متناقض است که از طریق همین تناقض، کنایه، بازی با کلمات و مسخره نشان دادن موقعیت باعث خنده می شود. اما مشخصا تمایز اصلی جوک با طنز در این است که جوک اساسا نویسنده مشخص و حقیقی ندارد. در حالی که طنز نوشته شده در هر صورت به کسی منتسب می شود. (وکیلی، ۱۶۵) بنابراین تحلیل جوک خود به نحوی کاری اساسی در تحلیل اولویت ها، دردها، مسائل، نگرانی ها و غیرو یک جامعه در قالب روش تجربی محسوب می شود.

ارسطو درفصل ششم بوطیقا درتعریف تراژدی می‌گوید که «تراژدی از طریق برانگیختن شفقت و ترس مخاطب، موجب کاتارسیس می‌شود.» در واقع می‌توان گفت که تراژدی باعث می‌شود مخاطب با قهرمان داستان که دچار مصائب بیشماری است، همدردی می کند و از این رو احساس شفقت و ترس را به گونه‌ای متفاوت تجربه می نماید. به عبارت دیگر تراژدی با برانگیختن شفقت مخاطب، او را وادار می‌کند که درترس قهرمان که همان ترس از مواجهه با تقدیر و حوادث ناشناخته است، سهیم شده و در نتیجه، با تعدیل این عواطف، زمینه تزکیه وپالایش مخاطب را فراهم می‌آورد. نمایش تراژدیک باعث تخلیه نفس از هیجانات نامطلوب، فشارهای درونی و انفعالات مضر شده و در نتیجه موجب آرامش و تزکیه نفس می‌شود. بیان ارسطو در توضیح مفهوم کاتارسیس روشن نیست و این باعث خوانش های مختلفی شده است. اما آنچه که اینجا برای ما در این نوشتار مهم است تفسیر روانشناسانه آن مفهوم است. در اواخر قرن نوزدهم ژوزف بروئر و زیگموند فروید روش درمانی خود را در مورد هیستری با تبعیت از ارسطو «کاتارسیس» یا «پالایش» خواندند. (موللی، ۳۱۷) این دو کتابی با عنوان «مطالعاتی درباره هیستری» نوشته و در آن برای نخستین بار هیستری را به عنوان بیماری حاصل خاطرات دفع شده تعریف کردند.

اما بعدها فروید روش هیپنوتیسم و یا خواب مصنوعی را که هسته مرکزی درمان در این روش بود را کنار گذاشت. کشف ضمیر نا خودآگاه حاوی این نتیجه مهم بود که روانکاوی دیگر تنها به درمان عوارض نفسانی اختصاص پیدا نمی کرد. تفاوت فرد بیمار و سالم از میان رفت و از آنجا که همه افراد واجد ضمیر ناخودآگاه هستند عوارض نفسانی نیز لزوما حاصل بازگشت امیال دفع شده به ضمیرآگاه آنهاست. (موللی، ۱۱۲( از نظر فروید، نا خودآگاه وجود دارد چرا که خود را در مواقعی آشکار می کند که ساز و کارهای دفاعی ما در ضعیف ترین وضع خود هستند؛ برای مثال، از طریق رویاهایمان هنگام خواب، در لغزش های تصادفی زبانی هنگام گفتن چیزی که قصد گفتنش را نداشته ایم اما همواره مورد نظرمان بوده است، از طریق جوک ها و لطیفه ها که بارها بیش از آنچه تصور می کنیم درباره خودمان افشاگری می کنند و سرانجام از طریق نشانگان افسردگی و بیماری روانی. (هومر، ۹۷(

به زعم فروید دلیل خندیدن به جوك ها به دو غریزه جنسى و تهاجمى مرتبط است. جوك و شوخى از آن سبب كه به تابوهاي اجتماعي (مرتبط با اين دو غريزه) مربوط مى شوند باعث بروز چنين حالتی مى شوند. از نظر او خنده عبارت است از نوعي رهايی و پالايش انرژی ناشی از سركوفت غريزه جنسی يا تهاجمی. (وکیلی، ۴۶( با توجه به تئوری کاتارسیس می توان هیجانات پرخاشگرانه در استادیوم های ورزشی و یا فریاد زدن افراد در کوه ها و یا محیط های خلوت و یا همینطور تمسخر دیگران را راهی برای کنترل و رها کردن خشم افسار گسیخته آدمیان از شرایط، افراد و پدیده ها در نظر گرفت، که اگر اینگونه بروز نمی کرد ممکن بود به شیوه ای کاملا مخرب نمایان شود. (وکیلی، ۱۶۰(

و اما مفهوم دیگری که می خواهم بدان بپردازم و آن مفهوم را با کاتارسیس پیوند بزنم مفهوم دیفرانس در فلسفه دریدا می باشد. در فلسفه و ساختارشکنی (Deconstruction) دریدا مفهومی محوری به نام «دیفرانس» (Differance) یا تفاوط (تمایز و تعویق) وجود دارد. از لحاظ املا، كلمه تفاوت در فرانسوى به شكل Difference نوشته مى شود، ولی دريدا براي القای معنای مورد نظر خود املا كلمه تفاوت را به شكل Differance مى نويسد. منظور او از اين كلمه عبارت است از به تعويق انداختن كه در زبان فرانسه از همان مصدر Differer به ذهن متبادر مى شود. (خاتمی، ۵۳۴)

دریدا اعتقاد دارد معنای یک کلمه را کنش و واکنش آن با دیگر کلمه های بامعنا تعیین می کند، یعنی نقشی که آن کلمه در زبان به مثابه یک کل بازی می کند. یک کلمه برای آنکه معنایی متمایز داشته باشد باید نقشی متمایز نیز داشته باشد، نقشی «متفاوت» (Difference) با نقشی که هر کلمه دیگر ایفا می کند. »دیفرانس»، به گفته دریدا، تفاوت را بدین معنی کلمه دربر می گیرد. بدین اعتبار، تفاوت پیش فرض بنیادین هر معنایی است. زبان چیزی تولید می کند که «حاضر» است.

به طور مشخص، از آنجا که چیزی برای آنکه حاضر باشد باید با هر چیز دیگر متفاوت باشد، زبان بین چیزها «فاصله می اندازد» و میان آنها شکاف می افکند یا مرز می کشد. حال با توجه به این مفهوم می توان جوک (خصوصا جوک های قومیتی) را به مثابه امری که در تبیین هویت خودی در برابر هویت غیر خودی ایفای نقش می کند، مورد تامل قرار داد. بشر امروزی دچار بحران هویت است، او خود و هویتش را آماج حملاتی می داند (درست و یا غلط) او احساس می کند فردی دیگر از قومیت و یا خواستگاهی دیگر با آمدن به شهر او، کارش، محل زندگی اش و منابعی که باید در اختیار او باشد را از آن خود کرده و جای او را اشغال می کند. و یا احساس می کند فرهنگ و آداب و رسوم و عادات او با آمدن فردی دیگر مورد تهاجم واقع شده است و فرهنگ افراد مهاجر در تضاد فرهنگ و خلق و خوی شهرش می باشد. اما او برای زیستن مسالمت آمیز احتیاج به انتخاب شیوه ای از باهمبودگی دارد تا از طرفی وارد تخاصم نشود و از سویی دیگر نسبت به این وضعیت نارضایتی خویش را اعلام نماید.

بنابراین می توان در اینجا جوک را به عنوان وسیله ای برای تسامح و تساهل بين خودی و دیگری (فرهنگ اصلي در برابر خرده فرهنگ و يا فرهنگ هاي مهاجم و یا دو رویکرد کلی در جامعه و دوگانه هایی به جز قومیت) و به مثابه مکانیسمی برای تقویت فضای همزیستی و انسجام اجتماعی محسوب کرد، جوك هاى قومیتى و يا جوك ساختن براى مردم اهلِ شهرى خاص، نوعى واکنش ناخودآگاهانه مردم جامعه اى است كه با خرده فرهنگ متفاوت مهاجرانی از آن قوم و يا شهر رو به رو شده اند. در واقع یکى از ملایمترین واکنش هاى فرهنگ میزبان، تولید جوکهایى است که این خرده فرهنگ های بیگانه را مورد تمسخر قرار می دهد، و به شکلى دوستانه تعارض با آن ها را بى اثر می كند.

در نهایت طنز، جوك و نتيجه قطعی اشان يعنی خنديدن، فرايندی برای باهم بودگی و تعديل روابط تنش زای جمعی و تسامح و تساهل در بين افراد؛ نشانه واكنش فردى (روانشاسانه) و جمعى (اجتماعی) براي تحمل شرايط سخت (فروید، ۷۹)، نا بسامان، استرس زا و هيجان انگيز سياسی – اجتماعی (در منطقه و جهان) است. و از طرفی در زمانه ای که آدمی از کنش اجتماعی و سیاسی و عمل واقعی و عینی با افراد محروم شده و آینده و سرنوشتش نا مفهوم و گنگ بوده و کنشش تاثیری در تعیین این سرنوشت نداشته باشد، بيش از پيش به سمت شبکه های مجازی متمایل می شود.

منابع:

فتح زاده، حسن (١٣٩١)، تفاوط، فصلنامه علمی ـ پژوهشی فلسفه بهار و تابستان.

فروید، زیگموند (١٣٩٣)، روانکاوی از نگاه فروید، پنج سخنرانی، ترجمه مهدی افشار، نشر سرایش.

موللی، کرامت (١٣٩٥)، مبانی روانکاوی فروید ـ لکان، نشر نی.

آرنت، هانا (١٣٨٩)، وضع بشر، ترجمه مسعود علیا، نشر ققنوس.

ارسطو (١٣٧٣)، فن شعر، ترجمه عبدالحسین زرینکوب، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

خاتمى، محمود (١٣٩١)، مدخل فلسفه ى غربي معاصر، نشر علمى.

وکیلی، شروین (١٣٨٥)، جامعه شناسی جوک و خنده، انتشارات اندیشه سرا ـ کانون خورشید.

هومر، شون (١٣٨٨)، ژاک لاکان، ترجمه محمد علی جعفری و سید محمد ابراهیم طاهائی، نشر ققنوس.

فروید، زیگموند (١٣٩٣)، پنج سخنرانی، روانکاوی از نگاه فروید، ترجمه مهدی افشار، نشر سرایش.  

Report Page