وارث

وارث

Haniye

پارت دهم

وقتی نامه رو به هه جیون دادم خیالم راحت شد که نامه ب دست آرالیا میرسه

*تهیونگ ویو*

از اتاقم رفتم بیرون هه جیون رو دیدم خدمتکار ا.ت یک نامه دستش بود

تهیونگ:هه جیون واستا

هه جیون:ب...بلع عالیجناب

تهیونگ: اون نامه برای ا.ت اس

هه جیون:بلع ارباب

تهیونگ: بده ببینم

هه جیون:ولی بانو گفتن به کسی ندم بفرستم برای یکی

تهیونگ:گفتم بده

هه جیون:ولی....

تهیونگ:خوشم نمیاد حرفمو چندبار تکرار کنم

هه جیون:چشم بفرمایید

نامه رو گرفتم رفتم اتاقم گیرنده دختره احتمالا دوستشه نامه رو خوندم

خب خب ا.ت خانم خوبه که بیشتر از حد خودت ننوشتی

پاکت نامه رو عوض کردم و دادم دست هه جیون

تهیونگ: میتونی ببری

هه جیون: ممنون عالیجناب

تهیونگ:هوم. نانسی کجاس

هه جیون:رفتن بیرون

تا نانسی بیاد رفتم اسطبل تا اسبارو چک کنم

ا.ت هم اونجا بود داشت با اسبا صحبت میکرد

ا.ت:سلام کوچولو نمیدونم دختری یا پسر ولی خیلی خوشگلی

نزدیکش شدم

تهیونگ:دختره اسمش فیلیکاس

ا.ت:فیلیکا

تهیونگ: اره

ا.ت:قشنگه

تهیونگ:اون اسب سفیده رو ببین اون مامانشه

ا.ت:مامانش وحشیه

تهیونگ:اره مثل تو

چپ چپ نگاهش کردم و با همون نگاه پوکر همیشگی جوابشو دادم

ا.ت: میشه یکی شونو سوار شم

تهیونگ:بلد نیستی میوفتی یچیت میشه

ا.ت:نخیر نمیوفتم

تهیونگ:کمکت نمیکنما

ا.ت: نیاز به کمک تو ندارم

تهیونگ:خیلی خوب

یکی از اسبای وحشی و بزرگ رو آوردم

زینش کردم تا سوار شه

تهیونگ:بیا سوار شو

ا.ت: اینجا این همه اسب هس چرا این

تهیونگ:همشون یجورن


ا.ت:نخیر فکر کردی من نمیفهمم؟؟ این از همشون بزرگ تره

تهیونگ:برای کسی که سوارکاری بلده اندازه اسب چه فرقی داره

ا.ت:هه فکر کردی نمیتونم سوار شم

اومد از اسب بپرع که نتونست افتاد بغلم

ا.ت:جیغغغغغغغغ برو اونور

تهیونگ: گفتم که بلد نیستی

ا.ت: اصن نمیخام میرم اتاقم

از کارش خندم گرفته بود

تا حالا کسی به پرویی اون ندیدم

خدمتکار اومد و برای ناهارصدام زد

رفتم سرمیز

پدرته:تیهونگ بعد ناهار بیا اتاقم کارت دارم

تهیونگ: چشم پدر

سرناهار چشمم به نانسی و ا.ت افتاد

یجوری به هم نگاه میکردن انگار خصومت خانوادگی دارن

ناهارم رو خوردم رفتم اتاق پدرم

تهیونگ: کاری داشتید پدر

پدرته: قرار بود زندگی رو برای دختره سخت کنی میبینم خیلی بهش آسون میگیری

اونوقت میرین خوش گذرونی

تهیونگ: خوش گذرونی، کدوم خوش گذرونی

پدرته: تو اسطبل

تهیونگ: اها، من رفته بودم اسطبل اسبارو چک کنم ا.ت عم اونجا بود

پدرته: قرار نبود باهاش خوب برخورد کنی

تهیونگ: پدر منظورتون رو نمیفهمم دارید میگید بخاطر کاری که نکرده برم بزنمش

پدرته: نمیدونم باید از دست تو چیکار کنم

تا خودم کاری باهاش نکردم خودت کارشو بکن

نمیخاستم پدرم بهش دست بزنه

خودم اذیتش کنم بهتره پس قبول کردم

تهیونگ: خیلی خوب

از اتاقش اومدم بیرون ا.ت داشت نقاشی میکشید و نانسی قهوه میخورد

تهیونگ: خب خانم قشنگم چی می‌خوره

نانسی: یکم قهوه توعم میخای

تیهونگ: نه

*ا.ت ویو*

داشتم اوقات فراغت خوشی رو میگذروندم که اون دوتا مزاحم نذاشتن

چندشای ایکبیری حواسم پرت شد

نقاشیم خراب شد

از حرصم پرتش کردم

تهیونگ:چته وحشی

ا.ت: به تو چه

تهیونگ:که به من چه ها؟؟

ا.ت: ارههه

تهیونگ:زبونتو کوتاه کن

ا.ت: نمیخام

داشت میومد طرفم که یکی اومد صداش کرد

_قربان یه نفر اومدن کارتون دارم میگه دیروز گفتید بیاد اینجا

تهیونگ: آهان اون خب بریم

روشو کرد سمتم

تیهونگ: به دادت رسید ، بیام ا.ت میکشمت

Report Page