وارث

وارث

Haniye

پارت سوم

ادنا:ات بیا اتاقم کارت دارم

ا/ت:چشم

*اتاق خانم ادنا*

ادنا: خانواده کیم ازت خواستگاری کردن برای پسرشون

ا/ت: متأسفم ولی فعلا نمیخام ازدواج کنم

ادنا:ا/ت تو تو حتما باید باهاش ازدواج کنی

آینده ات کلا عوض میشه

ا/ت:ولی.....

ادنا:ولی بی ولی بهشون میگم قبول کردی

ا/ت:نه خانم ادنا خواهش می‌کنم

ادنا:اگه باهاش ازدواج نکنی حق نداری تو یتیم خونه بمونی میفرسمت برده بازار، تو لیاقت برده شدن نداری چه برسه بانوی یه عمارت شدن

ا/ت:ولی شما بهم قول دادین منو میفرستین دانشگاه

ادنا:اگه با پسر آقای کیم ازدواج کنی میتونی توی بهترین دانشگاه درس بخونی

ا/ت:واقعا میتونم

ادنا: اره

ا/ت:شما مطمئنید

ادنا: بله

ا/ت:ممنونم خانم ادنا من فقط بخاطر رفتن به دانشگاه قبول میکنم با پسر آقای کیم ازدواج کنم

ادنا:فقط برای دانشگاه نه تو قراره همسرش بشی باید بهش عشق بورزی

ا/ت: چطوری میتونم به کسی که تا حالا ندیدمش عشق بورزم

ادنا: نمیدونم ،حتی اگه تا حالا هم ندیدیش باید جوری رفتار کنی ک نفهمه فقط به خاطر رفتن به دانشگاه باهاش ازدواج می‌کنی

ا/ت:بله بله مراقبم

ادنا: حالا ام برو امروز نوبت توعه آشپزی کنی

ا/ت:چشم

*آشپزخونه*

ارالیا:بگو ببینم خانم ادنا چی گفت

ا/ت:باید ازدواج کنم

ارالیا:با کی چی چطور

ا/ت:با پسر آقای کیم

ارالیا:این که خیلی خوبه

ا/ت:کجاش خوبه دقیقاً؟؟من فقط بخاطر دانشگاه راضی به ازدواج شدم

ارالیا:همینش خوبه دیگ

ارالیا: ولی اگه نذاشت چی

ا/ت: قول داده بزاره برم دانشگاه

ارالیا:خوبه ولی دلم برات تنگ میشه

ا/ت:اهوم دل منم برات تنگ میشه

خب خب قضیه رو احساسی نکنیم

ناهار امروز چی درست کنیم؟؟

ارالیا:باخوراک قارچ چطوری ؟

ا/ت:موافقم

ارالیا:پس بزن بریم تو کارش

*یک ساعت و نیم بعد*

ارالیا:امیدوارم ناهار امروز مثل قیافش عالی باشه

ا/ت:غذایی که باعشق پخته بشه قطعا خیلی خوش مزه اس

ارالیا: امیدوارم همین طور که میگی باشه

میز رو چیدیم و دخترا را رو صدا کردیم

ا/ت: خیلی خوب خانما مزه غذا چطوره

عالیه ا/ت تو همیشه دست پختت عالی بوده

ا/ت:ممنونم از همتون

غذا تموم شد و میز رو جمع کردیم و با ارالیا رفتیم یکم داخل حیاط کوچیک یتیم خونه قدم زدیم

خانم گومز:این دخترست؟؟

ادنا: بله سمت راستیه

ادنا: آرالیا

ارالیا:بله خانم ادنا

ادنا:این خانم گومز هستش کسی که قرارع تو رو به سرپرستی قبول کنه

خانم گومز:سلام آرالیا

آرالیا:سلام

ادنا: خیلی خوب بیاید بریم داخل اتاق تا ادامه حرفامونو بزنیم.

*اتاق خانم ادنا*

ادنا:حاضری بری با خانم گومز زندگی کنی

ارالیا: خب من مطمئن نیستم، دلم میخواد برم ولی ا/ت بقیه بچه ها چی

ادنا: نگران نباش ا/ت بزودی میره قراره ازدواج کنه و بقیه بچه ها دیر یا زود میرن و ازت میخام این فرصت رو ازدست ندی

ارالیا: قبول میکنم اما به شرطی که خانم گومز بزارن هر چند وقت یه بار بچه هارو ببینم

خانم گومز:بله عزیزم من قبول می‌کنم

مشغول صحبت کردن بودن که یکی از کارکنان یتیم خونه ب سرعت وارد اتاق خانم ادنا شد

_خانم ادنا آقای کیم اومدن....


Report Page