وارث

وارث

Haniye

پارت بيست و هشت

فوری رفتم پایین

ته:ا.ت چیشده؟

ات:ته....تهیونگ سوسکککک

یه نفس عمیق کشیدم ترسیدما

یه نگاه پرتاسف بهش انداختم

ته:دلم میخواد الان بزنمت واقعا مگه مرض داری جیغ میزنی ؟؟ ترسیدم هوارانگ کجاست ؟

ات: خوابیده

سوسکه رو کشتم

ته: دلم میخواد بندازمش تو دهنت

ات:جیغغغغغغغغ حالم بهم خورد اه اه

ته:قهرم باهات

ات:اه خب ترسیدم دیگه

ته:برو نبینمت

ات:ور ور ور

رفتم بالا هوارانگ رو گرفتم بغلم

ته: سلام پسر بابایی

مامانت کم داره.

توعم صدای جیغشو شنیدی ؟

نظرت چیه تنبیش کنم.

بااون چشمای خوشگلت بهش زل زدم

گونشو بوسیدم

فرشته زندگی من

ا.ت اومد تو اتاق نگاهمو ازش گرفتم

ات:واقعا قهری

چیزی نگفتم

ات: بیخیال دیگه ته

دلم خیلی اسرار می‌کنه دلم براش سوخت

جوابشو دادم

ات: باشه

ته:آفرین دختر خوب

صبح از خواب بیدار شدم

رفتم یه سر ب مکان پشت باغ زدم.

عالیه میخام اینجا ب ا.ت اعتراف کنم

رفتم خونه دیدم خدمتکارا مشغول پذیرایی و چیدمانن

ته: خبریه؟

خدمتکار: بله مهمون اومده

رفتم دیدم یه خانم با یه پسر غریبه رو مبل نشستن

ا.ت هم روبه روشونه

ته:سلام

خانوم: سلام

خوب شد اومدید میخاستم مطلبی رو بهتون بگم

ته:بفرمایید

خانم:خب پسرمن از خواهر شما خوشش اومده اگ راضی هستین باهم ازدواج کنن

با این حرفش از عصبانیت بزنم همه چیو نابود کنم

ا.ت یهو شروع کرد بلند بلند‌خندیدن

ته:بله؟خواهرم اشتباه گرفتید

ا.ت زن منه نه خواهرم

خانم: چی ؟؟

ا.ت خودشو درست کرد و بالحنی ک نمیتونست خودشو از خنده نگه داره گفت:

ا.ت:من یه پسر چهار ماهه دارم

با این حرفش خانمه از خجالت قرمز شد و پسرشو برداشت برد ا.ت دوباره زد زیر خنده

ات: وای خیلی خنده داره

آخه خاستگار؟؟ برای من

ته:خب حالا بسع

ات:بیا منو دو دستی بگیر یه موقعه منو ندزدن

صدای گریه هوارانگ بلندشد

ا.ت همون طور ک میخندید رفت سمت هوارانگ

عجب، دارن زنمو ازم میدزدن

سر شام نگاه ا.ت بهم میخورد میخندید

ته:یه دونه خواستگار پیدا کردی اینجوری می‌خندی

منی ک کل دخترا میخان باهام باشن چیکار کنم ؟ خندش واستاد

ات: خیال بافی تا چ حد آخه کی از توعه عتیقه خوشش میاد

*ا.ت*

از حسودی میخاستم بترکم کسی حق نداره نزدیک ته‌ته بشه اون فقط مال منه

دیگه نتونستم تحمل کنم جیغی از سر اعصبانیت کشیدم

ات: دیگ حق نداری بری بیرون

هوارانگو برداشتم رفتم تو اتاق

ته:یهو چش شد

رفتم تو اتاق هوارانگو گذاشتم رو تخت اهههه نمیخام کسی نزدیکش بشه عوضی جذاب

حق نداره ب جز من ب کسی نگاه کنه وگرنه چشمشو در میارم نشستم رو صندلی و اخمام رفت توهم تهیونگ در اتاق رو باز کرد و اومد تو

ته:چیه تو چت شد یهو.

هیچی نگفتم دلم میخواست فقط جیغ بکشم

بخاطر اینکه حسودیم شده

بخاطر اینکه دوست ندارم کسه دیگه ایی ب جز من بهت نگاه کنه ولی نتونستم غرورم نمیذاشت

چون مطمئن نبودم دوسم داره

ات:هی ا.ت باهام قهری

ات: نخیر

ته:قهری دیگ

ات: گفتم نخیر

ته:ناز نکن وگرنه تنبیه میشی

ات: میگم قهر نیستم

ته:خیلی خوب، بده بغلم اون فسقلی رو

ات:بزار شیرشو بخوره

ته:هوم

هوارانگ شیرشو خورد دادامش دست تهیونگ

ته:چشماش شبیه مته دماغش شبیه تو

لباش ترکیبی از دوتامونه

ات:اهوم.......

Report Page