هنر و سیاست
تحلیلی بر گروه #جوداس_پریستنویسنده: آریا مهتدی
Beyondthemusic@
Judas_Priest#
اگر اهل گوش دادن آثار دو دهه ی اول هوی متال باشید محال است به کارهای جوداس پریست برنخورده باشید یا حداقل اسم و رسمش به گوشتان نخورده باشد. بله، جوداس پریست ( به قول طرفدارانش، پریست یا خدایان متال) از گروه های مهم نسل اول متال است.
مثل بلک سبث، خالقان متالِ اصولی، از بیرمنگامِ انگلستان برخاسته. درست مثل سبث، متاثر از فضای صعنتی شده ی پس از جنگ جهانی دومِ این شهر است، و صد البته مثل سبث (چه بسا حتی بیشتر) در تبیین و شناساندن موزیک متال مهم است. دو نوازنده ی گیتار، به مثابه دو بالِ گروه، گلن تیپتون و کی کی داونینگ، مشخصه ی اصلی موسیقی پریست هستند. صدای حجیم پاورکورد ها در یونیسون، هارمونی ها و سولوهای سخت و امضا دارِ این دو در دهه ی هفتاد مورد الگو برداری بسیاری گروه های این سبک قرار گرفت. البته شاید مهم ترینِ این مریدان، که خود پا به پای پریست سردمدار متال دهه ی هشتاد شد، آیرن میدن باشد، که عینآً با دو گیتاریست قدرتنمایی می کرد. ایان هیل نوازنده ی بیس و بعدتر درامرهای کارکشته، دو پای پریست بودند و نهایتاً این راب هالفوردِ خواننده بود که صدایِ فرابشری و نابش به "ققنوس"ِ پریست جنبه ی فوق اساطیری داد؛ هالفورد نه تنها با زیر و بم های نیمه-اپرایی صدایش به الگویی برای خوانندگان سبک های اسپید/پاور متال بدل شد، بلکه شاید بتوان او را یکی از مهمترین "نماد" های
فرهنگی این سبک تلقی کرد.
آلبوم اول پریست ، "راکا رولا" (1974)، شاید کم اهمیت ترین کارشان باشد. آلبومی که در هارد راک مرسوم اوایل دهه هفتاد دست و پا می زد. اما پریست با آلبوم بعدی "دو بال محزون سرنوشت"، مهرش را بر تاریخ متال زد. موسیقی پریست در این آلبوم رگه هایی از ریف های هوی و بلوز بلک سبث-طور داشت، اما در عین حال به اندازه ی آثار آیومی و باتلر شوم و مخوف نبود؛ برعکس، پریست خوفِ اجتماعی/دینی/سیاسی سبث را به شورِ حماسی و روحیه ی یاغیگیری / اعتراضیِ فعال تبدیل کرد... نتیجه ریف های پنتاتونیک و سر راست شد؛ مشخصه ای که در آلبوم های بعدی پریست در دهه 70 ، "گناه پشت گناه" و "قشرِ ننگین"، با اضافه شدنِ سرعتِ سبک پانک و تهییج صدای هالفورد، هویت موسیقایی شان را شکل داد. اشعار پریست از طرفی بعد حماسی / داستانی داشت، از نبردهای خیالی می گفت و در عین حال خودآگاهی شاعر در آن نمود داشت و از این جهت با هویت زمانش تطابق می یافت؛ زبان اشعار گاه شبه-کهن بود، گاه عامیانه ی روز و از این رو به خوبی با مخاطبِ پرشور و یاغیِ کوچه و خیابان (!) که احیاناً اهل فرهنگِ کامیک بوک خوانی و به طور کلی ماجراجویی باشد ارتباط برقرار می کرد.
اما دوران اوج پریست تازه از اواخر دهه ی هفتاد شروع شد: وقتی راب هالفورد به واسطه ی علایق شخصی و البته شوخی با فرهنگ همجنسگرایانِ آن دوره، لباس چرم بر تن کرد و نهایتاً بقیه ی اعضای گروه نیز به چرم و تجهیزات فلزی آراسته شدند. بله، خود هالفورد از معروفترین و پذیرفته شده ترین (!) همجنسگرایان این سبک است. آلبومِ "ماشینِ کشتار / ملبس به چرم و لاغیر!" (1979) تغییر جهتِ حساب شده و نه چندان دور از ذهنی را از پریست نشان میداد؛ ترانه ها کوتاه تر و سرعتی تر شدند، متاثر از پانک، در عین حال با حفظ عصاره ی بلوز و ملودیک متال. اشعار نیز به ادغام درست تری از زبان اساطیری و تهییج مخاطب رسیده بود. نگرش جدید پریست در سال 1980 و در آلبومِ بسیار شناخته شده ی "تیغ / شمشیرِ انگلیسی" به ثمر نشست؛ نقطه ی عطفی در تاریخ متال، و از مهمترین کارهای موج نوی متال انگلیسی. مشخصه های اصلی آن متشکل بود از ریف های سرراست پنتاتونیک / بلوز، موسیقی وابسته به ریتم و نسبتاً سرعتی (که سرعتِ محصولاتِ این موج نو، یعنی ترش / اپسید / پاور / بلک متال نیز از همین جا نشات میگیرد) و اشعار اعتراضی/اجتماعی در وصف حال اوضاع یا صرفاً وصف طرفداران این سبک و شیوه ی زندگی و سرکشی هایشان.
پریست با همین استراتژی که ترکیبی از میل به مسائل فرهنگی و سیاسی را دنبال می کرد؛ اوایل دهه ی هشتاد را در اوج شهرت و حضور در صدر اخبار طی کرد.آلبوم سال 81 گروه، "نقطه ی شروع/ راهگشا"، کمی به موزیک پاپ نزدیک شد؛ اما ترکیب این آلبوم و تیغِ انگلیسی در سال 82 یکی از "پریست" ترین کارهای گروه را شکل داد، یعنی "خروش به قصد انتقام". اما پریست که گویی هر بار مصمم تر و کوبنده تر از قبل اثر ارائه می کرد، در سال 84 یکی از همه-فن-حریف ترین آلبومهایش را به بازار داد: "مدافعینِ دین و ایمان" (دین را بخوانید همان متال!)؛ آلبومی که گذار پریست از بدعت موج نوی متال انگلیسی به اسپید متالِ را به خوبی نشان می دهد. موسیقی و ظاهر گروه، به طور مشخص لباس چرم، موتورسیکلت معروف هالفورد، اجراهای زنده ی مهیج و اتوریته ی هالفورد روی صحنه، به یک "برند" برای بقیه ی گروه های متال هشتاد تبدیل شد. بلک سبث در اواخر دهه ی شصت، متال را خواسته و ناخواسته "خلق" کرد، اما در دهه ی هفتاد کمتر به گروه های از این قبیل برچسب هوی متال میخورد؛ در واقع این گروه های موج نوی متال انگلیسی و پیروانشان در آمریکا و اروپا بودند که به سبکِ نوپای متال جنبه ی فرهنگی ملموس تر دادند؛ و البته سردمدار این گروه ها بی شک جوداس پریست بود که سیاست را هم به چالش می کشید؛ که حال با ورود به دهه ی هشتاد، مطبوعات بی تعارف آنها را "هوی متال" (و نه هوی راک)، قلمداد می کردند. بی دلیل نیست که در کنار بلک سبث، (و با تخفیف، کویین و لد زپلین) جوداس پریست تنها گروه مطرحِ متال بود که در سال 85 به لایو اید"ِ تاریخیِ دعوت شد.
آلبومی بعدی گروه، در سال 86 "توربو" شاید اولین شکاف جدی را میان طرفداران ایجاد کرد. به لطف صدای سینت شده ی گیتارها، و البته متاثر بودن از گروه های گلم/هیر متال 80، گروه بیش از حد پاپ و رادیوپسند شده بود. البته طبق معمول، پریست بعد از این شکست هنری با قدرت بیشتر در آلبوم 88 "به کرسی بنشان" بازگشت. آلبومی که اندوخته های پاپ-متال آلبوم قبل را با اسپید متال سال 84 شان تلفیق کرد و شعله اش را بیشتر کرد: نتیجه خشن تر شدن موسیقی پریست و البته استفاده ی مناسب ( و نه آزاردهنده) از سینت سایزر ودرام ماشین بود. اواخر دهه ی هشتاد پریست درگیر یک پرونده ی قضایی و البته حواشی مطبوعات شد؛ شاکیان پرونده، والدین پسرانی بودند که به ادعایشان با تاثیر از ترانه ای از جوداس پریس دست به خودکشی زده بودند. البته جوداس پریست مثل چند گروه و خواننده ی دیگر متال که در دهه ی هشتاد درگیر پیگردهای قضایی به واسطه ی تاثیر (ظاهراًً) منفی موسیقی و اشعارشان روی جوانان شده بودند (از جمله آزی آزبرن و گروه توئیستد سیستر)، از این قائله جان سالم به در برد. همزمان با این شرایط در سال 1990، جوداس پریست درست مثل ده سال قبلشان، یکی از کلیدی ترین آلبومهایش را به بازار داد: " مرگ آور / پینکیلر". آلبومی که خشونتِ تازه کشف شده ی کار قبلشان را با مشخصه های اسپید / ترش متال زمانه، و اشعار حماسی/خشمگین پریست (به مثابه اعلان جنگ!) ادغام کرد و برای نسل های نوپای سبک پاورمتال منشا الهام شد.
در سال 91، خشونت و شاید تلخی حاکم بر حال و هوای آلبوم پینکیلر، حواشی دادگاه پریست و شایعات در مورد زندگی خصوصی، مشکلات بوجود آمده حین اجرا، خستگی و میل به ارائه ی آثار شخصی دست به دست هم داد و نهایتاً منجر به جدایی راب هالفورد از گروه شد. هالفورد البته به واسطه ی شهرتش بین هواداران متال، به سرعت مشغول ارائه ی آثار شخصی شد که به عقیده ی اغلب منتقدان در مجموع قابل قبول بودند. جوداس پریست نیز بیکار ننشست و پس از وقفه ای طولانی، در سال 96 تیم اونز را به عنوان خواننده به گروه اضافه کرد (تیم، ملب به ریپر، چرا که ترانه ی "ریپر" جوداس پریست را به قولی حتی قوی تر از هالفورد اجرا کرده بود!). حاصل همکاری گروه با اونز دو آلبومِ "جاگولیتور" و "انهدام" در سالهای 97 و 2001 بود که هر یک با ادامه دادن سبکِ خشن ترِ گروه در پینکیلر، نیمه ی هوی تری از پریست ارائه داد.
هالفورد نهایتاً در سال 2003 دوباره به گروه پیوست که البته استقبال هواداران را به همراه داشت. گروه پا به سن گذاشته بود اما همچنان قادر بود هواداران را به وجد آورد. حاصل گردهمآیی دوباره ی پریست، آلبوم "فرشته ی مجازات" (2005) ، به نوعی بیعتی بود با گذشته ی طلایی پریست، با نوآوری محدود. در این زمان البته شاهد گردهمایی دیگر هم نسلان پریست مثل بلک سبث و آیرن میدن هم بودیم. پریست سال 2008 باز مانند تجربه ی 79 یا 86 دست به ریسک زد؛ این بار آلبوم "نوستراداموس" را در قالب یه کار کانسپ / پیوسته با محوریت زندگی نوستراداموس و با تاثیر از پاور / سمفونیک متال اروپایی ارائه کرد. نتیجه باز هم طرفداران گروه را به دو نیم کرد؛ عده ای عاشق تجربه ی جدید پریست بودند و دیگران سخت از آن شاکی. سرانجام در سال 2011، کی کی داونینگ گیتاریست گروه، اعلام بازنشستگی و ترک گروه کرد. گمانه زنی های بسیاری حول این اتفاق صورت گرفت؛ از دلایل شخصی و مربوط به سنِ و سال داونینگ گرفته، تا اختلافات میان گروه و مدیر برنامه شان. گویا گروه چندین بار در سالهای اخیر قصد پایان کار حرفه ای اش را داشته و به دلایلی باز پروسه ی تولید آلبوم و تور را از سر گرفته. با پیوستن ریچی فالکنر به عنوان گیتاریست جدید به گروه، پریست در سال 2014 آلبوم "آمرزنده ی بندگان" را به بازار ارائه داد، که بازگشتی بود به فرمول موفق گروه، و البته با استقبال طرفداران و منتقدان مواجه شد. گروه اکنون در حال آماده کردن آلبوم جدیدش است. هرچند پریستِ سالهای اخیر به پرفروغی دهه ی هشتاد نیست، اما نمی توان از تاثیر فراوان گروه بر موسیقی متال و فرهنگِ "متالبازها" و ارج دادن به این سبک میان منتقدان چشم پوشی کرد.