🔗 #هنر_همچون_زیستن
📷 #علی_سعادتمند
(این نوشتار در مهر و اسفند ۹۳ به ترتیب در مجله های #هنر_زمان و #دایره منتشر شده است؛ که با اجازه هنرمند به صورت اختصاصی به همراه گزیده ای از آثار شان برای اشتراک در اختیار رسانه #ورای_موسیقی قرار گرفته است.)
Beyondthemusic@
علی سعادتمند هنرمند و عکاسِ جوان و دغدغه مند از عکاسی به مثابه ی زیستن و واگویه با خویش سخن می گوید: به همراه آثاری از وی (ضمیمه نوشتار)
...........................................................
Beyondthemusic@
از ابتدا هنر برای من به منظور درک و فهم بیشتر زیبایی های پیرامون و محیط اطرافم نبود. در واقع بهانه ای بود برای تخلیه از فریادها، دردها، و دغدغه هایی که در وجود من سنگینی می کرد.
گاهی تمام آن لحظه های بر دیواره مسطح فیلم پشت دوربین ثبت شد که به نوعی بازگو کننده آن فراز و نشیب هایی است که روزانه مشغول دست و پنجه نرم کردن با آن ها بودم. هنر باعث آرامش و تسکین ذهن و روحم می شود. عکاسی برای من تغذیه روح و روان نیست، بلکه تنها علت نفس های درونم است. ساخته و پرداخته کردن یک اثر هنری، برای انسانی مانند من که افکاری نا آرام و معترض دارم، اتفاقی است که پیش از خلق اثر، فکرم را آزرده و تحت تاثیر فشارهای فکری و گاهی روحی، تخیلاتم را به بیرون از سرم پرتاب می کرد.
ایجاد تضاد های شدید و قابل رویت در کارهایم که به گمان من نوعی تلفیق زمانی و مکانی را به همراه دارد. به نوعی بازگو کننده آن آشفتگی های ذهنی می باشد که تلنبار شده است. تلخی و سیاهی ناخواسته و به صورت عمومی دایم در کارهایم؛ پوششی سیاه و فریادی بود که از آن صدایی به گوش بیننده اثر نمیرساند، نشان از یک غایب تمام عیار در عکس هایم داشت که وجودش را در چارچوب یک تصویر قاب شده، فریاد زدم. اما هرگز دیده نشد. با تماشا کردن دوباره چنین عکس هایی که انزجارم را فریاد می زد، متوجه آن خوی ناراضی و ناآرام ذهنم شدم که چگونه بی آنکه بدانم وجودش این چنین پررنگ در عکس هایم خود نمایی می کند.
روی آوردن به صورتی از هنرهای زیبا که تا حدی غیر واقعی است و لحظه را اغراق آمیز به تصویر می کشد بیشتر ترین کمک را در بیان آنچه که به دنبال آن بودم، برای من به همراه داشت. استفاده از نشانه های غیر متعارف یا در کنار هم قرار دادن دو زمان یا مکان کاملا بدون ارتباط با هم در ذهنم همانند جرقه ای شد که. باعث شکل گرفتن مجموعه و یا عکس هایی است که از آن نوع هنر رئال فاصله زیادی دارد.
همیشه با شنیدن کلمه تصادف یاد برخورد می افتم. برخورد صداها، برخورد آدم ها، برخورد خاطرات و همهمه و شلوغی ناشی از این تصادف در ذهنم. واژه ی تصادف بی نهایت قوی تخیل ذهن انسان را به کار می اندازد؛ به طوری که با شنیدن این واژه بلافاصله تصویری واضح از برخورد اتومبیل ها با هم و یا مشابه آن و ازدحام جمعیت و شلوغی در برابر دیدگان ما شکل واقعی به خود می گیرد، اما به نظر من ، تصاویر ساختگی ذهن از شنیدن واژه برخورد به اندازه معانی خود کلمه گسترده و متفاوت است، چرا که تخیلات من، این همهمه و هیاهوی ناشی از تصادف و برخورد را، در پس افکار جسمی بی تحرک و مسخ پیدا می کند که آن را ضمیر ناخودآگاه می نامند.
برخورد خاطراتی مبهم و گنگ که گاها با شخصیت های درونی ما همراه هستند؛ در پس ذهنی به خواب رفته با یکدیگر اصابت و دوباره رنگی تازه به خود می گیرند. ناآرامی ها و مشغله های فکر و ذهن و بی قراری آغاز می شود. شخصیت های درونی ما از خودمان و آنچه که از خود می پنداریم معمولا متفاوت تر است از واقعیت های ظاهری ما و آنچه که دیگران از ما می بینند. و این شخصیت درون به طور مداوم دچار برخورد های شدید و پیاپی با چهره های گنگی است که یا در خاطر مانده اند و یا زاده ذهن و تخیلات ما هستند که من این را برخورد شخصیت های درون می نامم.
برای بیان چنین امری در قالب تک تک فریم عکس، چاره ای جز روی آوردن به قوه تخیل و یا سورئالیسم که قدرت به تصویر کشیدن برتری در برخورد شخصیت های درونی یک ذهن را دارد.