هزینههای خاموش
سپیده رشنونوشتن از «هزینههای خاموش» نه برای تضعیف اراده، بلکه برای «احترام و همراهی با ارادهای» است که هیچکدام از هزینههای آشکار و پنهان را مانعِ جنگیدن برای حقوق شهروندی خود و دیگران نمیبیند. ارادهای که میخواهد با هر بها و قیمتی، ولو گزاف، برای «زندگی» و «حقوق شهروندی» ایستادگی کند.
انگار که در یک قراردادِ نانوشته گفتن از هزینههای خاموش، مختصِ کسانی است که خانواده و دوستانِ ما هستند یا تجربهٔ مشترکی در خصوص این هزینهها با ما دارند. انگار که کسر شأن آزادهای باشد که در مقابل هزینههای بزرگی که داده از هزینههای کوچکش هم بگوید. اما:
•این چند روزِ بعد از دادگاه که غایب بودم، دسترسی به گوشی موبایل برایم ممکن نبود. چرا؟ چون با احتمال بازداشت ترجیح میدادم گوشی را جایی قایم کنم که بعد از آزادی بتوانم حداقل گوشی را حفظ کردهباشم. بعد از گذشت یک سال از بازداشت قبلی، هنوز گوشی موبایلم را که در همان هجوم شبانه مصادره شد را پس ندادهاند. بارها مراجعهی حضوری به اوین و تماس تلفنی با ۱۱۳ (وزارت اطلاعات) تأثیری نداشت. برای خیلی از ما که شغل و حتی انجام خیلی از کارهای روزمرهمان وابسته به گوشی موبایل است، با حقوق کارمندی سخت است تهیهٔ گوشی و چند ماهی طول میکشد.
•یک باری که در انبار ۲۰۹ بودم یکگونی؛ دقیقاً یک گونی بزرگ پر از گوشیهای بدون دکمه و دکمهدارِ قدیمی(احتمالاً از بازداشت سالهای گذشته) بود. گوشیهای تلفنی که یک یا دو دهه قبلتر قیمت زیادی داشتند و حالا شبیهِ گونیِ اسباببازی بودند. کسی که گونی را گذاشت روی زمین گفت چکار کنیم؟ مسئول انبار گفت ببین کدوم روشن میشه، هر کدوم روشن نمیشه بنداز دور. حالا این مسئله را تعمیم بدهید به تعداد زیادی لپتاپ و کیس کامپیوتر که در انبار هستند یا توسط بازجوها برای استفادهٔ شخصی مصادره میشوند.
•شبِ بازداشت(۲۵ تیر ۱۴۰۱) سوختگی خیلی سطحیِ پای راستم با لگد ماموران و اثرِ کفشِ آلوده عفونت کرد. بعدتر با استعمال داروهای متفاوت، تجویزهای باری به هر جهت، یک زخم سطحی تبدیل به گوشتِ اضافه روی پوست شد. عدم رسیدگی برای کمک پزشکی در بدترین شکلش کرونایی بود که منجر به کشته شدن بکتاش آبتین شد. یا همین حالا عدم رسیدگی به وضعیت سلامت توماج صالحی بعد از گذشت حدوداً یک سال حبس.
•والدین بودن یا نبودن بازداشت شدگان و تأثیر این مسئله روی کودکان. که میتوانید از مشاوران و رواندرمانگران کودک بپرسید که در یک سال گذشته چقدر با آسیب آن روبرو بودهاند. نمونهاش افرای سه ساله (فرزند مهدی اعتمادسعید و نرگس سرداری) یا حجت بداغی که بعد از ابلاغ برای اجرای حکم، فرزندش به او گفته بود تو مثل بکتاش آبتین برنمیگردی.
•وقتی سامانهٔ ثنا و ابلاغ الکترونیکی راه میاندازید، وقتی مجوز بازداشتهای بیدلیل و پروندهسازیهای واهی را دارید، چرا حملهٔ شبانه؟ اضطرابهایی که بعد از هجومِ شب بازداشت، با بازداشتشدگان میماند تبدیل به تروما میشود. تا نوشتن روایتِ آن شب بازداشت، آن اضطراب توی جانم بود. بعد از انتشار با کمک گرفتن از درمانگر توانستم در خانهی خلوتم آرام بگیرم. یکبار فکر کنم اکانت توییتری عمونیما نوشتهبود که چندین سال است از صدای باز شدن درِ آسانسور میترسد چون بلافاصله بعد از صدای آسانسور به خانه هجوم آوردهاند. اینها منهای اضطراب تهدیدهای تلفنی و تماسهای پرایوت نامبر است. خسارتِ شکستن درها و آسیب زدن به خانه و شستنِ فرشهایی که ردِ کفشهاتان روش میماند را هم که گردن نمیگیرید.
•بعد از بازداشت اولین نگرانی هر خانواده و بازداشتی این است که مبلغ وثیقه را چقدر اعلام میکنند؟ برای آزادی موقت (آزادی تا زمان اعلام حکم اجرایی) وثیقه لازم است. حالا این وثیقه میتواند کفالت (فیش حقوقی یا مدرک) باشد یا پول نقد یا سند زمین، ساختمان مسکونی یا ماشین. تنها تفاوت ماشین این است که درصورت وثیقه شدن ماشین، ماشین هم توقیف میشود. برای مرخصیهای زندان هم همینطور البته.
•توقیف ماشین برای حجاب که درصد قابل توجهی از مردم با آن درگیرند. توقیف ماشین، پارکینگ، کلاس آموزشی در پلیس امنیت اخلاقی و بعد هم پرداخت مبالغی که برای آزادسازی ماشین لازم است.
•در ایام بازداشت(قبل از انتقال به زندان) تلفن محدودیت خاصی دارد و فقط با اعضای خانواده میشود در تماس بود. در زندان که تلفن عمومی در دسترس است هم میشود به شمارههای خاصی زنگ زد و به سختی با بیرون از زندان ارتباط گرفت. اما در مورد ملاقات؟ بارها دیدهام رابطههایی را که مجبور به عقد شدند تا در طول چند سال اجرای حکم، فقط بتوانند پشت دیوارهای زندان یک صدایی از هم بشنوند یا حداقل ملاقات داشتهباشند.
•و رنجِ بلاتکلیفی. از بازداشت موقتهای طولانی و خانهای که چند ماه است آدم اجارهاش را نداده تا زمانی که آزادی موقت است و منتظر ابلاغ حکمی. سعیده شفیعی چند روز پیش از بلاتکلیفیاش برای حکم نوشتهبود. آدم بین تایید تا اجرای حکم نمیداند، کار کند، کار نکند؟ خانه را تحویل بدهد، ندهد؟ چقدر وقتش را با کی بگذارند که بیشتر دلتنگش نشود و بعد هم که حصر و اسارت و حصر.
و دیگر نمینویسم از آزار کلامی، ضرب و شتم، شکنجه، تعرض جنسی، اعتراف اجباری، انفرادی، شلاق، حبس، قطع عضو یا از دست دادن چشم و ساچمه و گلوله و فقدانِ عزیزانمان.
تصویر از کتابِ عکسِ «محذوف»/ با موضوع دستکاری عکسهای خبری.