هرمز کیش، قشم مات؟

هرمز کیش، قشم مات؟


محسن رنانی


.... ادامه از صفحه قبل


در پایان می‌خواهم پیشنهاد ‌کنم - اما نمی‌دانم به چه کسی پیشنهاد کنم؟ - به شورای عالی و مدیران مناطق آزاد که تاکنون با نگاه تجاری صِرف به قشم و کیش این سرمایه‌‌‌های یگانه طبیعی را تخریب کرده‌اند؟ یا به وزارت «میراث ‌فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی» که احتمالاً ساخت هتل در هرمز و ساحل سایر جزایر با مجوز و حمایت آن انجام گرفته است؟ یا به رئیس‌جمهور که نمی‌دانم در میان این همه بحران، اصلاً حوصله و دغدغه‌‌ی حفاظت از میراث طبیعی کشورمان را دارد یا نه؟ آیا او «کمیته ملی نجات میراث طبیعی و تاریخی ایران» را تشکیل خواهد داد؟ رئیس‌جمهور دستِ‌کم می‌تواند برای جلوگیری از خسارت‌های بیشتر به نگین هرمز، دستور دهد ثبت هرمز به‌عنوان یک اثر طبیعی ملی که ده ‌سال است پرونده آن باز است، هرچه سریع‌تر‌ به سرانجام برسد. اکنون پنجاه سال است که متخصصان مفهوم «اکو‌موزه» (ecomuseum) را معرفی کرده‌اند. اکوموزه جایی است که ترکیب «قلمرو-میراث-‌چشم‌انداز» (territory-heritage-landscape) یکجا وجود دارد. اکنون ۳۰۰  اکوموزه ثبت شده در جهان فعال هستند و هرمز ظرفیت آن را دارد که بر تارک همه اکوموزه‌های جهان بنشیند. تمام سرمایه‌گذاری‌هایی که تاکنون در هرمز شده است به بهانه توسعه هرمز و اشتغال‌زایی برای ساکنان بومی آنجا بوده است. هیچ خدمتی به ساکنان بومی هرمز بیش از آن نیست که هرمز را به‌عنوان نخستین «اکوموزه» کشور ثبت کنیم و قوانین جهانی اکوموزه‌ها را نسبت به آن رعایت کنیم.

همچنین پسندیده است که آقای رئیس‌جمهور دستور دهند که تمام فعالیت‌های قانونی و اجرایی مربوط به تبدیل قشم به هاب پتروشیمی و انرژی متوقف شود و موضوع توسط یک کمیته ملی کارشناسی دقیقاً بررسی و تصمیم در این مورد به انتشار گزارش این کمیته موکول شود. از این‌گذشته ایشان می‌توانند دستور تشکیل «کمیته ملی بازاندیشی در مأموریت و کارکرد جزایر خلیج فارس» را بدهند و دستور دهند تا ارائه گزارش این کمیته و اتخاذ تصمیم در دولت، هر نوع پروژه و سازه‌ای (صنعتی یا کشاورزی یا شیلات) که می‌‌تواند چشم اندازهای زیبای کلیه جزایر خلیج فارس را به خطر بیندازد یا به جاذبه‌های گردشگری آنها آسیب برساند، متوقف شود.

و اما پیشنهادی برای حکومت: من در سال ۱۳۸۲ به مقامات استان اصفهان پیشنهاد تشکیل «پلیس آب» را دادم، اما آشکارا به پیشنهاد من خندیدند. امروز هم پیشنهاد تشکیل «پلیس زلف ایران» را می‌دهم. لطفاً آن همه نهادهایی که مأموریت‌شان امربه‌معروف است و آن بخش از نیروی انتظامی که مسئولیت «مدیریت زلف بانوان ایرانی» را دارد، همه را در «پلیس زلف ایران» مجتمع کنید و از همکاری سازمان‌های مردم‌نهاد حوزه محیط زیست و میراث فرهنگی نیز بهره ببرید. همه این نیروها را آموزش‌ تخصصی بدهید تا بیاموزند که چگونه از زلف ایران مراقبت کنند. ایران‌مان را کچل کرده‌اید! (با پوزش از هموطنان نازنین کچلم). غیر از مغز‌های نخبگانش که فراری داده‌اید و کارآفرینانش که خسته کرده‌اید و جوانانش که ناامید و افسرده کرده‌اید، دریاچه‌هایش، جنگل‌‌هایش، دامنه کوه‌هایش، ساحل‌‌هایش، آب‌های زیرزمینی‌اش، نفت‌وگازش و معادنش، همه را و همه را چنگ انداخته‌اید، خشکانده‌اید و آسیب زده‌اید. روح ایران را آزرده و فرسوده کرده‌اید، دستِ‌کم زلفش را برباد ندهید. نمی‌دانم چه کاری، ‌اما می‌دانم کاری باید کرد، که بیش از این میراث طبیعی و تاریخی و تمدنی ما تخریب نشود. برای نسل‌های آینده که آب و نفت و گاز نگذاشتیم، دستِ‌کم برای‌شان میراث طبیعی و تاریخی را حفظ کنیم،‌ آنها بهتر از ما می‌دانند چگونه از این میراث حفاظت کنند و چگونه از آن کسب درآمد پایدار داشته باشند.

من امیدوارم تمام کارشناسان محیط زیست و میراث فرهنگی و نیز فعالان محیط زیستی قشم و هرمز و البته جزایر دیگر، در یک همکاری اجتماعی بیش از این اجازه ندهند تا نهادهای دولتی و خصولتی یا شرکت‌های خصوصی به ناموس این جزایر تجاوز کنند. اکنون دیگر وقت آن است که علیه اتحاد نامقدس توهم، جهل و رانت، دست به اتحادهای مقدس میهنی بزنیم وگرنه برای نسل‌های آینده کشور، آینده‌ای باقی نخواهد ماند.

محسن رنانی / ۱۶ دی ماه ۱۴۰۰

* * * * *

برای مطالعه این مطلب در تارنمای محسن رنانی و اظهار نظر، این‌جا را کلیک کنید.


برای مطالعه این مطلب در فایل پی‌دی‌اف،‌ کلیک کنید.


Report Page