🔰 دشمن و دشمنان ایران و ایرانی  (ژوبین)

🔰 دشمن و دشمنان ایران و ایرانی  (ژوبین)

ژوبین


🔰 نیک چهرگانِ اهریمن سرشت 

✅ کشمکش میان مشروطه و مشروعه 

میتوان تاریخ معاصر ایران را به طور خلاصه، عرصه رویارویی نیروهای اهریمنی مشروطه ستیز و نیروهای اهورایی مشروطه خواه عنوان کرد. 

با فتح تهران به دست قوای مشروطه خواه، پیروزی بزرگی از آنِ جنبش مشروطه شد. اما این شیرینی و گوارایی دیری نپایید که دوله ها و سلطنه ها چنان مشروطه را دزدیدند و به قهقرا بردند که همگان در حال فراموشی آرمان های این جنبش بزرگ بودند.

جنگ جهانی اول ، اشغال ایران ، قحطی، فتنه تجزیه طلبان از هر سو، همه و همه، کشورمان را تا مرز فروپاشی پیش برد تا آن که سوشیانس زمان، رضاشاه بزرگ بپاخاست.


رضاشاه در مدت بیست سال زمامداری خود با کنار زدن مشروعه خواهان، آن چنان پرشتاب موتور جنبش فراموش شده مشروطه را به حرکت درآورد و آرمان های آن را تحقق بخشید که باورش برای مشروطه خواهان نخستین هم سخت بود. 

در سال ۱۳۲۰ و با آغاز اشغال ایران توسط قوای بیگانه، بار دیگر عرصه برای ترکتازی مشروعه خواهان باز شد. در آن سالها کشمش میان مشروطه خواهان و مشروطه ستیزان ادامه داشت و هیچ کدام بر دیگری چیرگی نمیافت. از سال ۱۳۲۹ قدرت به نفع اهرمینان مشروطه ستیز سنگینی کرد تا این که سرانجام در رستاخیز ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ ، ملت ایران مشت محکمی بر دهان ایشان کوبید. با بیرون انداختن عمله جات مشروعه خواه، بار دیگر شرایط برای پیشرفت ایران مهیا شد. 

از سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۵۷ که زمام امور در دست میهن پرستان مشروطه خواه قرار داشت، ایران تبدیل به یک قدرت جهانی شد.

ناگفته نماند که در خرداد چهل و دو نیز چیزی نمانده بود که بار دیگر مشروعه خواهان بر اوضاع کشور مسلط شوند اما اراده استوار شاهنشاه آریامهر در آن برهه زمانی اجازه جولان دادن به آن متحجرین واپس گرا را نداد.

روی هم رفته در آن بیست و پنج سال طلایی، کشور روی آسایش و امنیت را به خود میدید.

بالاخره بهمنِ منحوس پنجاهوهفت فرا رسید و کشور به دست میراث داران شیخ فضل الله نوری یعنی مشروعه خواهان افتاد و اشغال میهن به دست قوای تازی پرست مشروعه خواه تا هم اکنون ادامه دارد.

اگر کمی دقت کنید نبرد میان مشروطه و مشروعه تا به امروز در جریان است. بزرگان جنبش مشروطه افرادی همچون ستارخان، باقرخان ، سردار اسعد و خورشید تابان مشروطه یعنی خاندان پهلوی بوده اند. از آن سو از جمله سردمداران جریان مشروعه خواهِ مشروطه ستیز میتوان از کسانی مانند شیخ فضل الله نوری، حسن مدرس، محمد مصدق السلطنه و خمینی نام برد. 

تاریخ ثابت میکند که کشور عزیزمان، ایران پتانسیل بالایی برای پیشرفت و آبادانی پرشتاب دارد به شرط آن که مشروعه خواهان با اقتدار کامل از صحنه کنار بمانند و اجازه جولان نداشته باشند

این که چگونه مشروعه خواهان بر اسب مراد سوار شدند و تا هم اکنون از آن پایین نیامده اند نیاز به هزاران مقاله و جستار دارد، اماچنان چه از ما بپرسند که آیا عامل پیروزی ایشان، واپس گرایان روراستی مانند خمینی بوده اند؟ پاسخ میدهیم که "خیر" 

برای رسیدن به پاسخ این سوال ابتدا باید به "مکتب شارلاتانیزم" بپردازیم



✅مکتب شارلاتانیزم یا مصدقیسم

به عقیده نگارنده در طول تاریخ معاصر ایران، مضرترین گروه برای میهن مان مصدق و مصدقیون بوده و هستند. ما به اینان میگوییم "نیک چهرگان اهریمن سرشت"! چرا؟ 

چون تکلیف مان با شیخ فضل الله نوری ها مدت هاست مشخص شده. از همان روز اعدام شیخ فضل الله که مردم پای چوبه دارش کف میزدند معلوم بود که او متحجر است. خودش هم به تحجر خویش افتخار میکرد. خمینی در رساله هایش تکرار میکرد که زن با حیوان برابر است و هر چه قدر نوکران کراواتی اش سعی در ماله کشی داشتند او کوتاه نمی آمد.

اما داستان محمد مصدق تفاوت فراوان دارد. 

محمد مصدق السلطنه قجری را میتوان پدر "مکتب شارلاتانیزم" در ایران دانست. کسی که ریش خود را میتراشید، کراوات میزد، اما باطنش با ملایان واپسگرا تفاوتی نداشت و کینه ای شتری نسبت به خاندان پهلوی میورزید. 

مصدق السلطنه در ابتدای امر به مانند بیشتر قجرها جز هواداران محمدعلی شاه و موافق سرکوب مشروطه خواهان بود. اما زمانی که دید ورق به سود مشروطه خواهان برگشته مطابق ذات مزورش، نقاب بر چهره زده و خود را در میان مشروطه خواهان چپاند‌‌.

وی که از مخالفان سرسخت انقراض سلسله قاجار بود، دوستی دیرینه ای با همفکر مرتجع خود یعنی حسن مدرس داشت. این دو برای ضربه زدن به سردار سپه از هیچ خیانت و پلشتی فروگذار ننموده و حتی با تجزیه طلبان آن روزها دست به یکی کردند.

رضاشاه با تدبیر و درایت خود، مصدق را خانه نشین کرد تا کشور نفس راحتی بکشد و راه آبادانی را بدون مزاحمت کمتر طی کند. 

تا این که شهریور بیست فرارسید و کشور به اشغال بیگانه درآمد. مصدق عرصه را برای جولان کردار اهریمنانه و عوام فریبانه مهیا دید. او که خود رابطه محکمی با اشغالگران داشت در دادگاه های محکومیت رضاشاه که با پشتیبانی شوروی و انگلیس تشکیل میشد حضور میافت.

باورتان میشود مصدق شارلاتان، از شیخ خزعل چهره ای مقدس ترسیم کرده بود!؟ باور میکنید که آقای مصدق از دلاوران ارتش که مانع جدایی خوزستان از مام میهن شده بودند، چهره دژخیمانی جنایتکار ساخته بود!

آن دکتر قلابی با تمامی اصلاحات رضاشاه مخالفت میکرد. او رضاشاه بزرگ را خائن ترین انسان تاریخ ایران میدانست! و تا آخرین روز از عمر نکبت بارش با احداث راه آهن سراسری مخالفت مینمود! 

اقدامات بی شرمانه مصدق که " ایران ستیزان و دزدان سرگردنه که همگی شان در اوایل روی کار آمدن رضاشاه، تار و مار شده بودند و پروپاگاندا علیه یاران رضاشاه" صدای میهن پرستانی چون احمد کسروی را درآورد و یال العجب که کسروی در همان سالهای جولان مصدق، به دست دوستان او به قتل رسید! 

فهرست کردن خیانات مصدق به چندین و چند مقاله جداگانه نیاز دارد. از تاسیس جبهه ملی به سبک حزب دموکراتیک آلمان شرقی، تا گمانه زنی ها از نقشش در ترور شاهنشاه. 

بله همه این کارها را جناب دکتر محمد مصدق انجام داده است! همان بتی که نقدش تا چند سال پیش دل شیر میخواست! همان مصدقی که همچنان بسیاری از تحصیل کردگانمان گمان میکنند او بود که نفت را ملی کرد! و انگلیس او را برداشت!

اما چه کسانی این خائن دودوزه باز را تا حد خدایی بالا بردند؟ پاسخ: مصدقیون


✅مصدقیون، فرزندان ناخَلَف مصدق السلطنه

محمد مصدق که خود استاد عوض کردن جای قهرمانان ملی و دشمنان ایران بود، این رذیله را برای فرزندان ناخلفش نیز به ارث گذاشت. نگاهی به نام چندش اور فرزندان مصدق بیاندازید: بازرگان، قطب زاده، یزدی، بنیصدر، سنجابی، سحابی، داریوش فروهر و.....

اینان برای دشمنی با پهلوی و قدیس سازی از خمینی از هیچ دروغی دریغ نکردند. این "نیک چهرگان اهریمن سرشت" تمام دانش و عقل خود را در ضربه زدن به ایران به کار گرفتند. همینان بودند که در داخل ایران، شاه را نوکر امریکا نشان داده اما در خارج از ایران، شاه را مخالف دموکراسی و استانداردهای غربی قلمداد میکردند. پیش از انقلاب به مردم ایران وعده حکومت صدر اسلام و بازگشت به هزاروچهارصدسال پیش میدادند اما در غرب میگفتند هدف ما از براندازی شاه پیشرفت و توسعه برای آینده است!

زیاد وارد جزییات نمیشویم. این که مصدقیون چگونه برای خمینی فرش قرمز پهن کردند و در راه رساندن ملایان به قدرت، نقش عمله جات را به بهترین شکل ممکن ایفا نمودند را همه ما میدانیم اما از یک نکته نباید غافل شویم و آن این که این جماعت پلشت همچنان در روی کار ماندن ملایان نقش بسزایی دارند، چه بسا نقشی تاثیرگذارتر از اصولگرایان و بسیجیها! 

برای دفع این آفت باید جریان های مصدقی امروز یا همان پیروان "مکتب شارلاتانیزم سیاسی" را شناسایی کنیم



✅ مصدقیون چه کسانی هستند؟ 

حتما در فضای مجازی افراد زیادی را دیده اید که غیرمذهبی هستند اما براندازان را نیز به تمسخر و ریشخند میگیرند. اینان در میان پستهای به اصطلاح آزادی خواهانه خویش ، مثلا اعتراض به حجاب اجباری، عکس معروف مصدق را با کراوات، پست میکنند.

(البته این عکس تنها عکسی است که مصدق را در ظاهر یک آدم حسابی نشان میدهد!)

این ها که منافع شان در بقای نظام آخوندیست به خوبی میدانند که تنها آلترناتیو برای بازپسگیری ایران، نیروهای ملی و پادشاهی خواهان میباشند. ازین رو با پرموت کردن مصدق که دشمن سرسخت جریان ایران خواهی بود، سعی در تضعیف این نیروها دارند.

در اواسط دهه هفتاد خورشیدی، اوج هنر شارلاتان بازی حامیان زیرپوستی نظام با به راه انداختن سیاه بازی اصلاحات به روی صحنه نمایش رفت.

خیلی از تندروهای سابق این بار نقاب دموکراسی خواهی بر چهره زده و در صف مقدم مبارزه با ارتجاع قرار گرفتند! در این میان مار خوش خط و خال جریان مصدقسیم یعنی ابراهیم یزدی هم بیکار ننشسته و برای بقای نظامی که خود کاشته بود با دیگر دست به دروغ پردازی های خبیثانه زد.

یزدی دو دهه پیش تر با کمک رفقایش تمام تلاش خود را کرد تا خمینی را مصدقی دیگر معرفی کند. آن سالها مصدق اصل اسلام ناب و رجعت به هزاروچهارصد سال پیش بود. شاه طاغوت بود و مصدق و خمینی سمبل حکومت الهی!

اما این بار پروژه "سکولارسازی از مصدق" در دستور کار قرار گرفت. یزدی بی شرف ، قلم خود را در راستای همسان سازی "شاه و خمینی" و جایگذاری مصدق در جبهه خلاف آن دو میچرخاند. مصدق شد چهره قهرمان آزادی و سکولاریزم. به مردم وعده میدادند که اصلاحات قصد دارد آرمان های مصدق را تحقق بخشد و آن هنگام است که ایران میشود بهشت روی زمین.

یزدی کتاب مینوشت و پی در پی اراجیف میبافت. افسانه ترور حسین فاطمی به دست فداییان اسلام اولین بار از زبان ناپاک ابراهیم یزدی جاری شد. یزدی که یکبار سر ملت ساده لوح ایران شیره مالیده بود بار دیگر نیز در سرگردانی ملت جوگیرمان پیروز شد. او همچنان که تمام تلاش خود را میکرد که کاشانی را دشمن مصدق جلوه دهد، همزمان در کنفرانس های اسلامی کنار دست پسر کاشانی مینشست و قاه قاه به ریش ملت ایران میخندید! پروژه "سکولارسازی از مصدق" چنان با موفقیت اجرا شد که تا همین چندسال پیش همگان او را ابرمرد تاریخ معاصر ایران میدانستند. 

با آن که مصدقیون در راستای هم سو کردن شاه و ملایان، به طیف اسلامی و به ویژه کاشانی هم حمله میکردند اما ج.اسلامی نه تنها از این عمل ایشان ناراحت نمیشد بلکه چراغ سبز هم نشانشان میداد. چون در مرام ج.اسلامی ، پهلوی ستیزی بر همه چیز تقدم دارد. ولو به قیمت تخریب اخوند

حالا که بیشتر با ماهیت و واقعیت مصدق و مصدقیون آشنا شدیم میرویم سراغ پاسخ عنوان این بند: مصدقیون چه کسانی هستند

اگر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب نظام را فاکتور بگیریم دیگر جناح های سیاسی ایران به جز پادشاهی خواهان در طیف مصدقی قرار میگیرند. تمامی گروه های آلوده در شورش پنجاه و هفت ارادت خاصی به محمدخان مصدق داشته و دارند. از مجاهد بگیر تا کمونیست و تجزیه طلب.

هر چند که این گروه ها در ظاهر از اصلاح طلبان جدا هستند اما در نهایت همان ادبیات و کنش هایی را انجام میدهند که مطابق میل اصلاح طلبان است. 

ادبیاتی هم چون: 

تنها راه اصلاحات، صندوق رای است 

بین بد و بدتر، بد را انتخاب میکنیم 

اگر ج.اسلامی برود، ایران تجزیه میشود

هیچ الترناتیوی برای ج.اسلامی وجود ندارد

پادشاهی کشور را به دیکتاتوری میکشاند اما سیستم جمهوری بهشت برین است!!

پرداختن جنون آمیز به رستاخیز بیست و هشت امرداد و کودتا جلوه دادن آن حماسه مردمی و در عوض سکوت مهلک در برابر جنایات منتهی به شورش پنجاهوهفت از جمله فاجعه سینمارکس! 

و از همه مهم تر حمله های ناجوانمردانه به خاندان ایران ساز پهلوی ( این مورد، مورد علاقه ترین کنش در نزد ج.اسلامیست)

هر چند که امروزه به لطف فضای مجازی و تاربرگ های کاربرمحور، دست این پلشتان تا حد زیادی برای ملت ایران و به خصوص نسل جوان باز شده اما نباید از قدرت نیرنگ این اهریمنان غافل ماند.

این جماعت دو بار ملت ما را در شورش پنجاهوهفت و دوران اصلاحات به بدترین شکل ممکن فریب دادند و چندین و چند سال بقای رژیم ملایان را تضمین کردند. 

اکنون هیچ بعید نیست که برای سومین بار به طرز شارلاتانه تری بر سر مردم ایران کلاه بگذارند که نتیجه آن چنان فضاحتی خواهد بود که ایرانمان تا چندین نسل بعد کمر راست نکند.

پس برای آن که فاجعه "فریب سوم" رخ ندهد باید جریان "نیک چهرگان اهریمن سرشت" را به خوبی شناسایی کرده و راه مقابله با آنها را بدانیم



✅شناسایی نیک چهرگان اهریمن سرشت

شناسایی مصدقیونِ مشروعه خواه یا همان نیک چهرگان اهریمن سرشت نیاز به حداقل یک مقاله جداگانه دارد اما هر کس را که واجد دست کم یکی از پارامترهای زیر باشد را میتوان در این دسته گنجاند: 

✔️پهلوی ستیزی 

✔️پادشاهی ستیزی و ارجحیت دادن سامانه جمهوری بر سامانه پادشاهی 

✔️ ارائه تصویری مهربانانه از اسلام و نهی دیگران از نقد دین اسلام

✔️اعتبار دادن به شورشیان پنجاه و هفت به بهانه اتحاد

✔️حمایت از اعتراضات مدنی و ماندلابازی و باکلاس جلوه دادن توسری خور بودن پیش مردم معترض


✅چگونه با این دشمنان ایران مقابله کنیم

این جماعت از قدرت رسانه ای وحشتناکی برخوردار است و اگر فرد پادشاهی خواه از خودباوری و خودساختگی و آگاهی بی بهره باشد به راحتی توسط ایشان آچمز و منزوی میشود. برای شکست این دشمنان، کنش های زیر توصیه میشود که ما ایرانخواهان باید بی پرده و رک و راست و به صورت روتین انجامشان دهیم 

✔️نشان دادن خیانت های مصدق در همه حال:

خصوصا هر سال باید در روز بیست و هشت امرداد به فاجعه سینما رکس بپردازیم و اجازه ندهیم تا به بهانه کربلای سی و دوی مصدقیون، این فاجعه به حاشیه برود (چیزی که آخوند میخواهد)  

✔️حمله به اسلام 

✔️ دفاع بدون ترس از سامانه شاهنشاهی و مبارزه آشتی ناپذیر با سیستم جمهوری

✔️ گفتن "نه بزرگ" به هر گونه اتحاد با شورشیان پنجاهوهفتی: 

اتحاد همیشه هم امری پسندیده نیست و چه بسا بیشتر زمانها پیامدهای فاجعه باری داشته باشد که اتحاد با پهلوی ستیزان نمونه ای از آنست. اصلا اگر چنین امری شدنی بود آنقدر که ما از مواضع مان کوتاه آمدیم این اتحاد برقرار میشد اما زهی خیال باطل از اتحاد! که شورشیان طرد شده از حاکمیت علی رغم انواع تحقیر ها از جانب ملایان باز هم حاضرند کفش های آخوند را بلیسند اما پادشاهی به ایران بازنگردد.

✔️خرج کردن دلسوزی مان برای میهن پرستان و عدم دلسوزی و همدردی با ایران ستیزان: 

حتما دیده اید هرگاه که صحبت از نقض حقوق بشر توسط رژیم میشود و یا قرار است نظام آخوندی در جایی محاکمه شود، بلافاصله سروکله مجاهدین خلق مانند مگس های مزاحم پیدا میشود و کشتار تابستان شصت و هفت را در بوق و کرنا میکنند! 

شوربختانه بسیاری از پادشاهی خواهان هم اسیر جوسازی ها شده و بجای پرداختن به مسائل اصلی میشوند سینه زنِ مظلومیت مجاهدین!

دلیل این کژروی ناخواسته، حس شرمساری در ناخوداگاه برخی پادشاهی خواهان است که در ادامه به آن میپردازیم

✔️ایجاد حس شرمساری در میان دشمنان ایران: 

پهلوی ستیزان به لطف قدرت رسانه های اربابانشان یعنی گلوبالیستها موفق شدند با پروپاگاندای سنگین علیه خاندان پهلوی، حس شرمندگی را در میان پادشاهی خواهان ترویج دهند. تا حدی که شناخته شده ترین چهره خاندان پهلوی، یعنی شاهزاده هم به دام تبلیغات اینان افتاده و چپ و راست بابت کردارهای پدر و پدربزرگ خویش از بی سروپایانی مانند معصومه قمیکلا دلجویی میکند! 

خویشکاری ما پادشاهی خواهان اینست که از تهمت ها و حملات دشمنان پهلوی و در کل گلوبالیست ها هراسی به دل راه ندهیم و از بیان خواسته هایمان ذره ای عقب ننشینیم.

ما باید تا میتوانیم شورشیان پنجاه و هفتی را با نام و مشخصات دقیق شناسایی کرده و هر روز جنایات شان را به رخشان بکشیم. 

باید با سری افراشته به مجاهدین بگوییم خب به ما چه که شما پس از ویران سازی ایران و بندگی برای خمینی، توسط خود او تار و مار شدید؟! 

به جای آن تا میتوانیم باید از فراموش شدن دلاوران و قهرمانان میهن پرست مانند جانباختگان ارتش شاهنشاهی جلوگیری کنیم. به هر بهانه ای که شده یادشان را پاس بداریم و آنها را به دیگران بشناسانیم.

این گونه، طلبکار که ما هستیم و شرمسار که باید شورشیان پنجاهوهفتی باشند هر کدام سرجای خود قرار خواهند گرفت



🔰 انگیزه های مصدقیون برای کردارهای اهریمنانه شان

ما ایرانیان ضرب المثلی داریم که میگوید: جایی که خربزه نباشد چغندر سالار است.

به راستی اگر رژیم آخوندی نبود آیا کسی حاضر میشد که یونجه بار محسن مخملباف کند؟ چه رسد به آن که این آقا بشود هنرمند و سینماگر مملکت! 

در یک رژیم تمامیت خواه با سرکوب نخبگان واقعی کشور، عرصه برای اپوزوسیون قلابی باز میشود تا به ضرب و زور همان رژیم بشوند نخبه تحمیلی جامعه! در چنین سیستم هایی افراد حقیر و پر از عقده ای چون مخملباف به راحتی جذب پازل قدرت شده، با سرعت به مراتب بالا صعود کرده و برای ارضای حقارت های خود حاضرند دست به هر جنایتی بزنند و خواسته یا ناخواسته میشوند عامل اجرای اهداف حاکمیت!

امثال محسن مخملباف ، صادق زیباکلام یا معصومه قمیکلا و سایر حامیان بقای ج.اسلامی به خوبی میدانند که موقعیت امروزی شان را نه برای شایستگی خودشان بلکه بابت ویرانی ایران و نابودی نخبگان واقعی توسط رژیم آخوندی دارند و به محض سرنگونی رژیم و بازگشت آزادی و شایسته سالاری به کشور دیگر جایگاهی به عنوان کارگردان و یا روشنفکر نخواهند داشت. پس باید به عده زیادی حق بدهیم که برای حفظ ملایان تا آخرین نفس از عمر خود تلاش کنند.

حال ممکن است بپرسید شخصی مانند محمد مصدق که از خانواده ای فئودال آمده بود و خودش تا پیش از اصلاحات ارضی بزرگترین زمین دار ایران بود، چرا این همه نسبت به پیشرفت ایران و خاندان پهلوی کینه میوزرید؟ 

پاسخ این سوال کمی پیچیده است. اول از همه بدون هیچ شکی مصدق السلطنه بابت سرنگونی قاجار، از پهلوی کینه عمیق به دل داشت. 

اما به نظر نگارنده، یک نیروی اهریمنی در درون مصدق و نوچه هایش وجود داشت که حاضرند برای خیانت به ایران، ننگ هر بدنامی را به جان بخرند. همان گونه که افشین ننگ ابدی خیانت به بابک خرمدین را به جان خرید.

یک نیروی اهریمنیِ مرموز در ذات برخی افراد هست که نه تنها نمیتوانند بی طرف بمانند بلکه حاضرند بدون هیچ منفعتی خود را به زحمت و خطر بیاندازند تا مبادا حق به حقدار برسد! یک نیرویی شبیه به حسادت اما مهلک تر از آن! 

مصدقیون چشم دیدن پیشرفتهای شگرف ایران در دوره پهلوی را نداشتند و از شورش پنجاه و هفت ابراز شادی کردند.

شاید در زمان سقوط تیسفون نیز، برخی ها از پیروزی تازیان مسرور شده باشند! 


پایان

Report Page