نگاهی به کتاب جامعه شناسی نخبه کشی، به بهانه درگذشت “میرزا تقی خان امیرکبیر”
علی رضا قلیبررسی جامعه شناسانه برخی ریشههای تاریخی استبداد و عقب ماندگی در ایران امروز

كتاب جامعه شناسي نخبه كشي نوشته علي رضاقلي، تحليلي جامعه شناختي است نسبت به برخي از ريشه هاي تاريخي استبداد و عقب ماندگي دركشور ايران. در اين كتاب ضمن اشاره كوتاه به تحولات اروپا بعد از قرون وسطي، به طور اختصار به بررسي عملكرد برخي از شاهان و نخست وزيران ايران طي 5 قرن اخير پرداخته است. همچنين ذهن ها را به عوامل اصلي از ميان برداشتن 3 نخست وزير متعهد از بين 87 نخست وزيري كه طي 200 سال گذشته در ايران بر سر كار آمده اند، معطوف نموده است.
با كمي اغماض مي توان گفت كه تمامي مشكلات اقتصادي، سياسي و اجتماعي امروز ايران و در مجموع آنچه كه عقب ماندگي نام گرفته است، ريشه هاي تاريخي دارند و رفع آنها هم بدون مراجعه به ريشه هاي تاريخي و شناخت دقيق آنها تقريبا غير ممكن است.
بررسي مشكلات امروز ايران كه قسمتي از آن ناشي از برخورد با تمدن صنعتي غرب مي باشد، مراجعه به تاريخ ايران و شناخت بافت اقتصادي، سياسي و اجتماعي آن را الزامي مي كند. همچنين مستلزم مراجعه به تاريخ جوامع صنعتي و شناخت علل و آثار آن و چگونگي برخورد آنها با تمدن سنتي ايران است.
از نظر نظامي برخورد بين دو تمدن در سال 1507 ميلادي به صورت جدي نمايان شد ولي اوصاف فكري و هنجاري - اجتماعي آن از دولتيان گرفته تا ديگر طبقات و مردم از زمانهاي پيش مشهود است.
فرهنگ اقتصادي 500 ساله اخير ايران ويژگي خاصي دارد. اهرمهايي كه در نظام اقتصاد صنعتي عمل مي كنند، در اقتصاد سنتي گذشته و اقتصاد از هم پاشيده فعلي ايران به چشم نمي خورند. اقتصاد ايران پيوسته ذوق مصرف را به رنج توليد ترجيح داده است هرچند به تحقير حيثيت ملي- اسلامي اش بيانجامد.

در سال1848 بعد از فوت محمد شاه، ميرزا تقي خان امير كبير (اتابك اعظم) صدراعظم مردميِ با فرهنگِ انسانهاي غارنشين شد و به اين ترتيب دومين ستاره شب 500 ساله ايران درخشيدن گرفت.

امير كبير زماني نخست وزير شد كه درباريان مشغول تاراج ته مانده ثروت ايران بودند. شاه در پي عيش و نوش در فرنگ بود. علم و صنعت وجود خارجي نداشت. زارع از ظلم خان به ستوه آمده بود و خان از ترس خان خانان جرات فعاليت اقتصادي نداشت. اكثر تجار تحت الحمايه سفارتخانه هاي روس و انگليس بودند. شعرا در فقر بودند و علوم روز چيزي نبود جز فال گيري، دعا نويسي، جن گيري، مارنويسي و آداب طهارت.
ولي امير هم از اوضاع غرب خوب مطلع بود هم از وضع كشور. او براي اداره كشور برنامه داشت و چنان با ديگران فاصله داشت و در اوج بود كه اگر قرار بر اين بود كه او را بنگرند كلاه از سر مي افتاد. درمورد او غربيان بسيار نوشته اند وليكن هنوز اين فرهنگ فقير سفله پرور نتوانسته به جبران كشتنش فديه اي درخور وي هديه دهد.
واتسون انگليسي درمورد او چنين نوشته است: “ در ميان همه رجال اخير مشرق زمين و زمامداران ايران كه نامشان ثبت تاريخ جديد است، ميرزا تقي خان امير نظام بي همتاست. ديوجانوس روز روشن با چراغ در پي او مي گشت. به حقيقت سزاوار است كه به عنوان اشرف مخلوقات به شمار آيد. بزرگوار مردي بود ” .
امير كبير فردي خوش قيافه، تنومند با سيمايي گشاده و بسيار باهوش بود. او اهل ورزش و كشتي گير بود. داراي اصالت راي و استواري شخصيت. بسيار پركار و مسئوليت پذير بود. اگر تصميمات مقامات دولتي مخالف نظرش بود و با منافع ملي همخواني نداشت به بهانه هاي مختلف از انجام آن سر باز مي زد. در راستي، درستي، فساد ناپذيري و صميميت او هيچ كس ترديدي نداشت. جسور و بي باك ولي متين بود. چشمان بسيار نافذي داشت اما خودپسند نبود. وي فردي حق شناس بود.
وزير مختار انگليس درمورد او نوشت: “ پول دوستي كه خوي ايرانيان است در وجود امير بي اثر است. به رشوه و عشوه كسي فريفته نمي شود ” .
پولاك اتريشي در حق او گفت: “ ميرزا تقي خان مظهر وطن پرستي است كه در ايران اصل مجهولي است ” .
شيل هم اعتقاد داشت: “ امير جز نيكبختي وطنش چيزي نمي خواهد ” .
فرهنگ ايران پيشرفت صنعت غرب و اتخاذ آن را فقط در ابزار و ماشين و كاربرد آن خلاصه مي داند و هيچ وقت نفهميده كه پيشرفت صنعتي در غرب با قالبهاي اجتماعي خاصي همراه بوده و مقولات فرهنگ سياسي، اقتصادي و اجتماعي نيز همراه با بافت و شرايط خاص آن رشد كرده اند. اما امير كبير مي دانست كه شناخت قالبهاي اجتماعي صنعت و تامين شرايط آن از اهم ضروريات است.
او آگاه بود امنيت اجتماعي كه لازمه نظم و در نتيجه اميد به آينده و در نهايت تلاش اجتماعي- اقتصادي است در ايران وجود ندارد و بي قاعدگي سرتاسر فرهنگ ايران را گرفته و تا مردم فعال نشوند، نخواهند توانست در مقابل غرب بايستند؛ لذا در تمام زمينه ها شروع به كار كرد.
در مدت 3 سال و 2 ماه صدارت او، مسائل مرزي خرمشهر، زهاب، كرند و اروندرود حل شد. مدرسه دارالفنون در 7 شعبه تاسيس شد. او نيز چون مرادش قائم مقام، قدرت شاه و درباريان را محدود نمود. ديوانخانه عدالت را بنا نهاد تا به دادخواهي مردم عليه دولت بپردازد. براي اقليتهاي مذهبي حقوق برابر قائل شد. شكنجه را ملغي كرد. افراد عاقل و كاردان را بر سر كار گماشت. مناصب بدون كار را حذف كرد. القاب بي جهت را دور ريخت. شعر روضه خواني را اصلاح كرد. دست دولتيان را از سر مردم كوتاه نمود و به وضع بهداشت و تاسيس مريض خانه ها بسيار اهميت داد.
در زمان صدارت او و با كمك درايتش، خدمات شهري و پست رونق گرفت و گدايان جمع آوري شدند.
نظافت شهر، حفظ آثار باستاني، جلوگيري از تعدي ماموران بيگانه، توسعه صنعت، تنظيم امور واردات و صادرات، توسعه و نشر دانش، واداشتن مردم به كار و تلاش، حمايت از توليدي ها و تجار، تامين حقوق اجتماعي افراد از جمله كارهاي ديگر اوست.
امير كبير حقوق ناصرالدين شاه را ماهانه به 2000 تومان كاهش داد درحاليكه حقوق پدر شاه 60000 تومان در ماه بود. او مواجب بي حسابي كه حاج ميرزا آقاسي براي خود و فاميلش برقرار كرده بود و سالي 600000 تومان مي شد را قطع كرد. مالياتهاي معوقه را گرفت ولي نگذاشت ماليات رعيت زياد شود.
او كشاورزي، صنعت و تجارت را رونق بخشيد. مهمات سازي در زمان او رشد زيادي كرد. ارتش منظم شد. شيلات را از روسها گرفت و به اتباع ايران سپرد. با فساد، اختلاس، بي عدالتي، رشوه خواري و دلالي كه يكي از ويژگي هاي فرهنگي ايرانيان است درآويخت. رسم قمه كشي و لوطي بازي را از شهرها جمع كرد و امنيت شهرها را تامين نمود. بسط نشيني در خانه علما و مساجد كه رسم اشرار براي فرار از اجراي قانون بود را با زحمت فراوان لغو كرد.گمرك را از اجاره اروپاييها درآورد و افراد كاردان را به مناصب حساس گماشت و با اين كارها توانست باعث رونق اقتصادي و آباداني كشور شود.
وي وزارت امور خارجه را توسعه داد. ايجاد سفارتخانه هاي دائمي در لندن و پطرزبورگ، ايجاد كنسولگري در بمبئي، عثماني و قفقاز، تربيت كادر متخصص براي وزارت امور خارجه، جلوگيري از مداخله خارجيان در امور داخلي ايران، الحاق هرات به ايران، بستن قرارداد اقتصادي با آمريكا، رونق تجارت خارجي و داخلي، افزايش درآمدهاي دولت از جمله كارهاي ديگر اوست.
از جمله كارهاي عمراني هم كه به همت او انجام شد ساختن سد روي رودخانه كرخه، ساخت پل شوشتر، كشت نيشكر در خوزستان و كشت تخم پنبه در شمال است.
بديهي است اگر دولتي چنين برنامه جامعي داشته باشد مي تواند معلولهاي روابط اجتماعي را كه بازتاب فعاليت حيات جمعي است تامين نمايد.
همه اين اقدامات صحه بر گفته واتسون گذاشت كه گفت: “ اگر امير مي ماند و كارش را تمام مي كرد درباره او مي گفتند كه از جانب خدا آمده و او اشرف مخلوقات است” .
در اواخر كارش مردم منفعل، اوباش، درباريان و استعمار چنان عرصه را بر او تنگ كردند كه راضي به مرگ شد و سرانجام تنها حامي اميركبير يعني ناصرالدين شاه را راضي به عزل وي و سپس قتلش كردند و به اين ترتيب دومين ستاره درخشان شب پانصد ساله اين ملك سفله پرور از درخشيدن باز ايستاد.
2 روز بعد از عزل امير، ميرزا آقا خان نوري صدراعظم شد. چند روز پس از روي كار آمدنش تعهد نامه انصراف از تملك هرات را تسليم انگليس كرد. بعدها كه ناصرالدين شاه به هرات لشكر كشيد انگلستان با او رودرو شد و شاه مجبور شد عهدنامه صلح پاريس را در سال 1857 ميلادي امضا كند. در اين عهدنامه حق كاپيتولاسيون براي انگلستان محرز شناخته شد و ميرزا آقا خان نوري معادل يك كرور تومان ليره انگليس براي اين عهدنامه رشوه گرفت. او 2 سال بعد به جرم اثبات خيانت عزل شد.
بعد از ميرزا آقا خان نوري، خود شاه تا مدتي كشور را اداره كرد. او طي اين مدت از دادن هيچ امتيازي به بيگانگان كوتاهي نكرد. سپس ميرزا محمدخان قاجار و ميرزا يوسف مستوفي الممالك وزير و صدراعظم شدند كه هيچ اثر خيري براي كشور نداشتند.