نگاهی به دعوای تاریخی فلسطین و اسرائیل
Survivor💎 (@Survivor_2_) / X (twitter.com)هروقت صحبت از دعوای فلسطین و اسراییل میشه، هرکدوم از طرفین به ما میگن باید موضوع رو در کانتکس خودش ببینی، و بعد بسته به اینکه کدوم طرفی باشه، شروع میکنه تاریخچه ماجرا رو از یک نقطه تاریخی تعریف کردن، مثلا یهودیها ممکنه تا دوره حکومت بابل و حمله کوروش عقب برند، یا مسلمونها تا زمان عبدالملک مروان و فتح اورشلیم عقب برند.
منتها اگه بنا به این حد عقب رفتن باشه، الان ما هم باید مدعی تمام سرزمینهای تحت سلطه کوروش و داریوش بشیم.
در دنیای مدرن اغلب تا جایی عقب میرن که به یک عهدنامه یا قرداد رسمی برسیم، مثلا ما نمیتونیم مدعی سرزمینهای شمال ارس بشیم، چون به قرداد گلستان و ترکمانچای میرسیم.
حالا با این پیش فرض بیایم یک مرور سطحی بر تاریخچه اسراییل-فلسطین بکنیم.
برای کسایی که میخوان مفصلتر بخونند، طبعا منابع زیاده ولی خب ویکیپدیای انگلیسی برای شروع میتونه کارتون رو راه بندازه.
خب داستانو از اواخر قرن ۱۹ شروع میکنیم
در این زمان سرزمین فلسطین تحت سلطه امپراطوری ترکان عثمانی بود و علاوه بر مسلمین که اکثریت بودند، دروزیها، مسیحیها و یهودیها هم در این سرزمین زندگی میکردند.
اما اغلب یهودیهای جهان در شرق اروپا، روسیه و سایر کشورهای اروپایی حضور داشتند.
در نیمه دوم قرن نوزده، یهودیهای ساکن اروپا و روسیه که دیگه از رفتارهای ضدیهودی هموطنها و دولتهاشون خسته شده بودند کمکم شروع میکنند به اینکه آقاجون چرا ما خودمون یک کشور نداشته باشیم، این بحث طی ۳۰-۴۰ سال دائم در محافل و مجالسشون مطرح میشه تا اینکه بالاخره در سال ۱۸۹۷ اولین کنگره صهیونیستی در سوییس برگزار میشه.
قبل از اینکه داستان رو ادامه بدم، اول ببینیم این صهیون و صهیونیست اصولا چیه؟
در کتاب مقدس یهودیها صهیون نام تپهایه در اورشلیم که معبد مقدس بر روش بنا شده، منتهی در جاهایی هم کل اورشلیم یا کل اسراییل رو بهش صهیون میگن.
وقتی کوروش به بابل حمله کرد و یهودیها رو نجات داد، اغلب یهودیها به اورشلیم برگشتند و یهودیها از این سفر تاریخی با عنوان بازگشت به صهیون یاد میکنند و خیلی براشون الهام بخشه.
بنابراین در قرن ۱۹ وقتی یک کنگره برای پایهگذاری یک سرزمین یهودی برگزار کردند، از همین ایده استفاده کردند و گفتند ما باید دوباره به صهیون برگردیم، برای همین اسم کنگره هم شد اولین کنگره صهیونیستی (First Zionist Congress) تو این کنگره تصمیم براین شد که یهودیها کمکم شروع کنند برگردند به اورشلیم و سرزمین اسراییل که اون موقع تحت حاکمیت عثمانی بود و شروع کنند به زمین خریدن و مالک شدن.
این روند در اوایل قرن بیستم هم ادامه پیدا کرد به طوری که در سال ۱۹۱۴ جمعیت یهودیهای فلسطین دو برابر شده بود و به ۶۰ هزار نفر رسید.
این یهودیها که اغلب از اروپای شرقی و روسیه (رقیب امپراطوری عثمانی) میاومدند هم باعث نگرانی دولت عثمانی بودند و هم رو اعصاب اعراب فلسطینی.
تاجاییکه قانونی تصویب شد که فروش زمین به خارجیها (ازجمله یهودیها) رو ممنوع کرد.
جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ شروع شد و عثمانی در کنار آلمان و اتریش-مجارستان قرا گرفت و انگلیس و فرانسه و روسیه هم در جبهه مقابلشون بودند.
اینجا انگلیسها میان با ملک فیصل توافق میکنند که اگر فیصل اعراب رو علیه عثمانی بشورونه، بعد از شکست عثمانی، انگلیس با یک دولت مستقل عربی به پادشاهی فیصل در سرزمینهای عربنشین موافقت کنه.
منتها انگلیسها در کنار این توافق، یک توافق هم با صهیونیستها میکنند که به بیانیه Balfour معروفه و طی اون انگلیس حق استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین رو بعد از سقوط عثمانی به رسمیت میشماره.
داستان همینجوری جلو میره تا اینکه بالاخره انگلیس و فرانسه به کمک اعراب عثمانی رو شکست میدن و ترکها رو به مرزهای ترکیه امروزی محدود میکنند.
حالا کلی سرزمین بیصاحب که شامل عراق، سوریه، اردن، لبنان، فلسطین، کویت، شبه جزیره عربستان و …میشد افتاده بود دست انگلیس و فرانسه.
اینجا انگلیس و فرانسه با هم یک توافقی میکنند که بهش میگن قرارداد سایکس-پیکو. طبق این قرارداد عراق و سرزمینهای دوطرف رود اردن که شامل اردن و فلسطین امروزی میشه میرسه به انگلیس.
اینجا عربها شاکی میشن که حاجی شما توافق کرده بودید که ما یک سرزمین مستقل عربی داشته باشیم، الان رفتید کلش رو بین خودتون تقسیم کردید؟
انگلیس میگه تو آقای منی، توافق تو با من بوده، با فرانسه که نبوده، من میتونم از سهم خودم بهت بدم، ولی واسه بقیهاش باید بری دم فرانسویها رو ببینی.
ملک فیصل میگه جهنم ضرر همون سهم خودتو بده.
انگلیسها میگن بیا این عراق مال تو.
فیصل میگه زرشک پس اون اردن و فلسطین چی میشه؟ انگلیسها میگن دادش دلخور نشیها، اونو قولشو به یهودیها دادم، و زارت بیانیه Balfour رو میزنه رو میز.
فیصل که قشنگ حس میکرد پیچوندنش یک چند دور بیانیه رو میخونه آخرش میگه آقا اینکه میگه فلسطین، باشه فلسطینو بده به یهودیها، ولی سمت شرق رود اردن که فلسطین نیست.
انگلیسها یک چک و چونهای میزنند و بالخره قبول میکنند.
به این ترتیب در سال ۱۹۱۹ یک قراردادی بین ملک فیصل و رییس سازمان جهانی صهیونیستی World Zionist Organization امضا میشه و طبق اون فیصل بیانیه Balfour یعنی حق استقرار یهودیان در فلسطین رو میپذیره.
با این حال منطقه فلسطین همچنان در تصرف دولت انگلیس باقی میمونه ولی در کنارش مهاجرت یهودیها به فلسطین دائما بیشتر و بیشتر میشه.
این مهاجرت به دلیل رفتارهای ضدیهودی در اروپا دائما سرعتش زیادتر میشد، مثلا در اوکراین ۱۰۰ هزار یهودی در اون سالها کشته شدند، همینطور در سایر کشورهای اروپایی هم وضع یهودیها بهتر نبود. کار اومدن نازیها در آلمان که داستان بدتر هم شد.
آژانس یهود از سالها قبل شروع به خریدن زمینهای کشاورزی در فلسطین کرده بود و اونها رو به خود اعراب اجاره میداد تا براشون کشاورزی کنند، با ورود این موج بزرگ مهاجرهای یهودی، آژانس یهود شروع به گرفتن زمین از مستاجرهای عربش کرد و اونها رو به یهودیهای تازه وارد اجاره داد.
این قضیه باعث خشم و عصبانیت بیشتر اعراب شد، چون بعد از چندین سال کار کردن رو زمینشون یهویی بهشون یک حکم تخلیه میدادند و عذرشون رو میخواستند.
مشکل دیگه اعراب این بود که یهودیها نه به اعراب زمین میفروختند، نه اجاره میدادند، نه حتی استخدامشون میکردند.
داستان ادامه داشت تا اینکه یکی از مفتیهای مسلمون به نام حاج محمد امینالحسینی شروع کرد مردم رو پر کردن که این یهودیها میخوان مسجدالاقصی ما رو خراب کنند و اون معبد خودشون رو دوباره بسازند.
مسلمونها که کلا دل پری از یهودیها داشتند همینو بهانه میکنند و اولین شورش اعراب علیه یهودیها شکل میگیره.
در پاسخ، یهودیها برای محافظت از خودشون اولین نیروی مسلح رو تشکیل میدن که بهش میگفتند هِگانا Hagana (به عبری یعنی دفاع)
این درگیریها کم و بیش ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۹۲۹ کشتار Hebron اتفاق افتاد که مسلمونها میریزن تو خونه یهودیها و اموالشونو غارت میکنند و بین ۶۷ تا ۶۹ یهودی هم در این حمله کشته میشن.
داستان ادامه داشت تا اینکه جنگ جهانی دوم کمکم میرفت که شروع بشه.
حاج محمد امین که همچنان شورش مسلمونها علیه یهودیها رو هدایت میکرد از سوی دولت انگلیس که رسما حاکم فلسطین بود تحت تعقیب قرار میگیره و سرانجام بعد از تعقیب و گریز پناهنده میشه به آلمان نازی!!
در سال ۱۹۳۷ که این دعوای اعراب و یهودیها دائما بیشتر میشد، انگلیس برای اولین بار پیشنهاد تشکیل دو دولت رو روی میز میگذاره.
یهودیها پیشنهادو پذیرفتند منتهی اعراب دادن هرگونه زمین به یهودیها رو رد کردند و گفتند فلسطین کلش واس ماس!
بنابراین، انگلیس پیشنهاد یک دولت رو مطرح کرد که طبق اون مهاجرت یهودیها به فلسطین محدود میشد و ضمنا محدودیتهایی هم برای یهودیان در خرید زمین از اعراب اعمال میشد.
مسلمین این پیشنهاد رو دوست داشتند. پس همین داستان ادامه پیدا کرد تا قضیه هولوکاست و کشتار یهودیان توسط هیتلر آغاز شد.
اینجا بود که یهودیها دوباره مجبور شدند به فلسطین پناهنده بشن، منتها به دلیل محدودیتهای توافق شده، این کار رو به صورت غیر قانونی انجام میدادند که خب تنش رو دوباره بیشتر میکرد.
تا اینکه جنگ جهانی دوم شروع شد.
در طول جنگ جهانی دوم حاج امینالحسین که به آلمان نازی پناهنده شده بود، میره تو تیم نازیها و فتوا میده که جنگ با انگلیسها جهاد حساب میشه.
حاج امین از هیتلر قول میگیره که در صورت پیروزی، اعراب بتونند در فلسطین یک دولت مستقل درست کنند و کاسه کوزه یهودیها رو جمع کنند. هیتلر هم که از خدا خواسته، قبول میکنه. این موضع فلسطینیها و عملیات کوچیکی که شبهنظامیهای فلسطینی با نازیها ترتیب میدن، حسابی میره رو مخ انگلیسها و روابط انگلیس و فلسطینیها بد و بدتر میشه. جنگ با شکست آلمان تموم میشه ولی یک اتفاق دیگه هم بعد از جنگ میفته، هتل کینگ دیوید در اورشلیم که هدکوارتر انگلیسها بود به طور خودجوش منفجر میشه و کلی یهودی و انگلیسی میمیرند.
این حادثه هم دوباره رابطه انگلیسها و فلسطینیها رو بدتر میکنه به طوری که دیگه اون قضیه ممنوعیت مهاجرت یهودیها به فلسطین جدی گرفته نمیشه و آژانس یهود به طور گسترده مهاجر یهودی از اروپا به فلسطین انتقال میده، داستان هولوکاست هم قشنگ یهودیها رو قانع کرده بود که اروپا جای موندن نیست.
در سال ۱۹۴۷ سازمان ملل که تازه تشکیل شده بود، کمیتهای رو مامور میکنه تا به قضیه فلسطین رسیدگی کنه، این کمیته که اتفاقا ایران هم توش حضور داشت پیشنهاد میکنه که ظرف ۲ سال دو دولت مستقل عربی و یهودی در فلسطین تشکیل بشه و دو شهر اورشلیم و بیتلحم هم تحت کنترل نیروهای بینالمللی قرار بگیرند.
هیچکدوم از طرفین با این طرح حال نکردند، یهودیها که کمی راضیتر بودند، میگفتند اکثر ما تو اورشلیم ساکنیم، بعد اورشلیمو بدیم بره؟ عربها هم که میگفتند ما اکثریتیم، اصلا چرا باید بخشی از کشورمون رو بدیم به یهودیها؟
به هرحال در نوامبر ۱۹۴۷ سازمان ملل این طرح رو با کمی تغییر به رای گذاشت
۳۳ کشور رای مثبت دادند، ۱۳ کشور رای منفی و ۱۰ کشور هم منتنع بودند.
جالبه که ایران رای منفی داد و انگلستان رای ممتنع(:
یهودیها رای رو پذیرفتند، ولی اعراب پرونده رو به دادگاه بینالمللی بردند و اونجا هم شکست خوردند.
طبق این طرح بعد از خروج انگلیسها باید دو دولت یهودی و عرب تشکیل میشدند و یک رژیم بینالمللی هم برای شهر اورشلیم شکل میگرفت، منتها اعراب راضی به این امر نبودند، بنابراین جنگ شروع شد.
اعراب به کنسولگری لهستان و سوئد که به طرح رای مثبت داده بودند حمله کردند.
کافهها، ماشینها و داراییهای یهودیها مورد حمله قرار گرفت و با خروج کامل انگلیسیها جنگ شدت بیشتری هم گرفت.
یهودیها هم البته ساکت ننشستند، دو طرف با هم درگیر شدند و کلی آدم از هر دو طرف کشته شدند.
مثل کشتار دیر یاسین که یهودیها به روستای دیر یاسین در نزدیکی اورشلیم حمله کردند و اهالی رو کشتند.
در ۱۴ May سال ۱۹۴۸، یک روز پیش از پایان حاکمیت انگلستان بر فلسطین، یهودیها به پیرو اون مصوبه سازمان ملل که شرحش رو گفتم، دولت اسراییل رو تاسیس کردند.
در پاسخ چهار کشور عربی اردن، سوریه، عراق و مصر بلافاصله به اسراییل حمله کردند.
لبنان هم بعدا به اونها پیوست.
در مقابل نیروی نظامی اسراییل یا هگانا که حالا با کمک کشورهای غربی مجهز هم شده بود، وارد جنگ شد و نه تنها اعراب مهاجم رو شکست داد که به ساکنین عرب سرزمینهای فلسطینی هم حمله کرد.
پیشروی اسراییل تا جایی پیش رفت که مرزهای اسراییل خیلی بیشتر از مرزهایی شد که طبق توافق سازمان ملل میبایست دولت مستقل یهودی شکل میگرفت.
یک آبروریزی تمام عیار برای اعراب و یک پیروزی بزرگ برای اسراییل.
در پایان جنگ، مصر، سوریه، اردن و لبنان با اسراییل توافقنامه امضا کردند، نوار غزه در اشغال مصر قرار گرفت و کرانه باختری رود اردن و بخش شرقی اورشلیم در اشغال اردن، بقیه سرزمینهای فلسطین هم به تصرف اسراییل در اومد.
فلسطینیهای ساکن سرزمینهای تحت تصرف اسراییل هم یا اخراج شدند یا خودشون فرار کردند، به این ترتیب حدود ۷۰۰ هزار پناهنده فلسطینی شکل گرفتند که رهسپار لبنان و سوریه و اردن شدند. اردن به پناهندهها شهروندی اردن داد، منتها سوریه و لبنان این کارو نکردند و نه به خود پناهندهها و نه نسلهای بعدشون شهروندی اعطا نشد. در واقع این امر باعث شد که جمعیتی از آدمهای بیپاسپورت و بدون حقوق شهروندی شکل بگیرند که بعد بهشون گفتند آوارگان فلسطینی.
در سال ۱۹۴۹ اسراییل پیشنهاد داد که ۱۰۰ هزار نفر از این آوارهها که فامیلی تو اسراییل دارند برگردند و به اعضای خانوادشون بپیوندند.
این پیشنهاد با مخالفت دولتهای عربی روبرو شد، چون اونها اصولا اسراییل رو قبول نداشتند که بخوان باهاش مذاکره کنند.
در طرف مقابل کشورهای مسلمون مثل لیبی، عراق، یمن، لبنان و سوریه هم یهودیهای ساکن کشورهاشون رو اخراج کردند و مجموعا ۸۵۰ هزار یهودی هم آواره شدند که از بین اونها ۲۶۰ هزار نفر رفتند اسراییل، بقیه هم به سایر کشورهای دنیا پناهنده شدند.
سایر اعرابی که بعد از جنگ ۱۹۴۸ به نحوی تونستند در اسراییل باقی بمونند، شهروندی اسراییل گرفتند.
حدود ۲۰ سال زد و خوردهای پراکنده بین مبارزین فلسطینی که از حمایت اردن و مصر برخوردار بودند با اسراییل همینطور ادامه پیدا میکنه تا اینکه مصر به فرماندهی ناصر تصمیم میگیره نیروهاش رو در صحرای سینا و نوار غزه تقویت کنه و آماده حمله مجدد به اسراییل بشه.
منتها این بار اسراییل پیشدستی میکنه و طی یک حمله برقآسا کل نیرو هوایی مصر رو از بین میبره. جنگ شش روزه اعراب و اسراییل شروع میشه و مجددا اعراب شکست میخورند، اینبار کل نوار غزه و کرانه باختری رود اردن، بلندیهای جولان سوریه و بخشی از جنوب لبنان هم به تصرف اسراییل درمیاد.
فلسطینیها که میبینند دولتهای عربی عرضه کاری رو ندارند، خودشون سازمان آزادیبخش فلسطین رو تاسیس میکنند با هدف پس گرفتن کل سرزمینهای فلسطینی.
در سال ۱۹۶۹ یاسر عرفات میشه رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین و مبارزات چریکی و بمبگذاریها و گروگانگیریهای فلسطینیها شدت پیدا میکنه. در دهه ۶۰ میلادی، اردن که سعی داشت به جامعه جهانی بپیونده با سازمان آزادیبخش که استراتژیش جنگهای چریکی و بمبگذاری بود دچار مشکل میشه، تنش بالا میگره و در سپتامبر ۱۹۷۰ درگیری خونینی بین اردن و سازمان آزادیبخش فلسطین شکل میگیره که کلی فلسطینی هم کشته میشن، بعد از این سپتامبر سیاه، سازمان آزادیبخش به لبنان انتقال پیدا میکنه و از اونجا به فعالیتهای ضد اسراییلیش ادامه میده، منتها در لبنان هم دوباره با بومیهای لبنان دچار تنش میشه و تنشهای طرفین منجر به جنگهای داخلی لبنان از ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ میشه. در این سالها نقش شوروی و امریکا هم در تنشهای این گروهها مهم بود، جنگ نیابتی این دو ابرقدرت هم باعث بیشتر شدن شعله آتش میشد.
در طول جنگ خلیجفارس و حمله امریکا به عراق برای بازپسگیری کویت، عرفات دوباره رو اسب بازنده شرط بست و طرف صدام حسین رو گرفت.
همین باعث شد که بعد از جنگ بیشتر کشورهایی که به عرفات کمک میکردند، پولش رو قطع کنند.
بنابراین عرفات چارهای نمیبینه جز اینکه با اسراییل صلح کنه.
در سال ۱۹۹۳ مذاکرات صلح با وساطت امریکا آغاز شد و در نتیجه اون عرفات وجود اسراییل رو رسما پذیرفت و دولت خودگردان در کرانه باختری و نوار غزه شکل گرفت.
اتفاقات بعد از اون رو هم که دیگه خودتون میدونید.
اسحاق رابین با مخالفت تندروهای اسراییلی روبرو میشه و کشته میشه.
حماس شکل میگیره که اصولا توافق عرفات با اسراییل رو رد میکنه.
اسراییل تو کرانه باختری شهرکسازی میکنه، حماس عملیات تروریستی انجام میده و این دعوا همچنان ادامه داره….