نمی فهمید که دلسوزی او زنش را به خشم می آورد. زنش می دید که در دل شوهرش ترحم هست ولی عشق نیست....
پ.ن: من به عنوان یک زوج درمانگر همه ی تلاشم رو می کنم که عشقی که بین زن و شوهر ها رفته را بازیابی کنم ولی همیشه به کار خودم مشکوک بوده و هستم. من هنوز جواب این سوال به ظاهر ساده رو نمی دونم: "اگه عشق بین زن و مرد تموم بشه، ممکنه برگرده؟" راستش تقریبا به این نتیجه رسیدم که عشق قابل برگشت نیست، ولی با این حال زندگی زناشویی مسالمت آمیز و با تنش کم تا حد زیادی قابل دستیابیه
در دل می گفت "خوب، رفت. ولی ماجرایش با آن زن به کجا کشیده. یعنی هنوز او را می بیند؟ چرا نپرسیدم؟ نه، نه، آشتی با او دیگر ممکن نیست. اگر هم زیر یک سقف بمانیم، دیگر هیچ وقت زن و شوهر نخواهیم بود، درست مثل دو بیگانه و این کلمه را که برایش هولناک بود با تأکید تکرار کرد. "وای، خدای من چقدر دوستش داشتم. چه جور هم دوستش داشتم! چقدر عاشقش بودم! ولی آیا حالا دوستش ندارم؟ بیش از پیش دوستش ندارم؟ و از همه بدتر این است که.... اما فکر خود را تمام نکرد چون ماتریونافیلی مونوونا سرش را از لای در کرد توی اتاق و پرسید:......
(آناکارنینا، تولستوی، حبیبی، ص ۴۰)
پ.ن: داستان به این سادگی ها هم نیست. من تا حالا خیلی وقت ها شده که فریب "نفرت" مراجعم از همسرش رو خوردم، و بعد برام عجیب بود که این نفرت ریشه در عشق داره و هنوز عشق، زنده و فعاله. بعضی وقت ها صحنه های عجیب تری من و شوکه می کنه. من معمولا وقتی نوبت مراجعم میشه، خودم وارد اتاق انتظار میشم و مراجعم رو صدا می زنم. چندبار برام پیش اومده که وقتی وارد اتاق انتظار شدم، دیدم زن و شوهری که نوبتشونه و هر جلسه توی اتاق درمان با صدای بلند از هم شکایت دارن و با هم دعوا می کنن،روی مبل دونفره ی اتاق انتظار به هم چسبیدن و خیلی عاشقانه با هم میگن و میخندن. چند بار هم شاهد صحنه های بوسیدنشون بودم. البته وقت هایی که منشی برای اوردن دمنوش توی آشپزخونه میره و چشم منشی رو دور میبینن! کم کم دارم میفهمم که اگه درمانگر صرفا به اطلاعاتی که زن و مرد در اتاق درمان نصیبش می کنن، بسنده کنه، خیلی احتمال داره که به اشتباه بیفته. من تازگی ها بیشتر وقت ها این سوال رو از مراجعان زوج درمانی می پرسم: " آیا رابطه تون به همین بدیه که این جا نشون می دید؟ چقدر زمان های خوب با هم دارید؟ میشه از زمان های خوبتون بیشتر بگید؟" و سوال هایی شبیه این ها.
دکتر حافظ باجغلی