نقد کتاب استادِ عشق
احمد سرمدکتاب زندگی نامه استاد دکتر محمود حسابی1 از زبان فرزندش ایرج حسابی نقل میشود؛ و با اینکه زندگینامه است و هیچ اشارهای به موضوعات علمی ندارد جزو «علوم محض» ردهبندی شده است. نویسنده خاطراتی را که از پدر شنیده در قالب این کتاب تدوین کرده است. زمان ثبت خاطرات ذكر نشده ولی از لابهلای توصیفات نویسنده میتوان دریافت که در هنگامی که نوجوان بوده و احتمالاً سالهای آغازین دبیرستان را میگذرانده این خاطرات را شنیده است، چه شروع شنیدن خاطرات پدر را از روزی ذکر میکند که بچههای همسایه او را در بوتههای گل محمدی هل دادند و تیغی در دست او رفت پدر آن را با سنجاق بیرون آورد و «اشکم داشت سرازیر میشد» (ص ۳۲)؛ یا بعد از شنیدن خاطرهای «آنقدر گریه کردم تا لحاف خیس شد» (ص ۹۰)؛ یا چاپ مقاله در سالنامه آخر سال دبیرستان هدف (ص ۵۷) و اشاراتی از این دست در صفحههای دیگر (مثلاً صفحات ۴۴، ۱۲۸ و …) حاکی از آن است که مادهٔ اصلی این کتاب در همان سالهای نوجوانی راوی فراهم شده و با توجه به سال تولد او (۱۳۲۹) میتوان حدس زد که این خاطرات در حدود سالهای ۱۳۴۲ تا ۸/۱۳۴۷ نقل شده است، زمانی که راوی بین ۱۲ تا ۱۸ سال داشته است و پدر بین ۶۰ تا ۶۶. اما به نظر میرسد که او گاهی شنیدههای متأخرتر را نیز در بین خاطراتی نقل میکند که در نوجوانی شنیده است. او از قول استاد حسابی میگوید:
«میدانی که من حدود ۳۸ سال است که از ساعت ۱۲ به بعد آلمانی میخوانم چون آلمانی را دیرتر از زبانهای دیگر شروع کردهام، اگر هر شب تمرین نکنم ممکن است فراموش کنم» (ص ۹۱).
اگر راوی این حرف را حتی در سالهای آخر دبیرستانش، یعنی قبل از ۱۳۵۰، شنیده باشد، استاد حسابی تمرین آلمانی را سالهای آغازین دهه ۱۳۱۰ آغاز کرده بوده است. اما در صفحه بعد میخوانیم که ایشان بعد از یادگیری زبانهای «فرانسه عربی، ایتالیایی، سانسکریت، یونانی، لاتین، پهلوی، اوستا، ترکی و روسی» در سفری که با راوی و خواهرش به آلمان کرد، بر اثر ندانستن نام یکی از اسباببازیها به آلمانی تمرین این زبان را شروع کرد و «قبل از خوابیدن نیم ساعت یا سه ربع و گاهی یک ساعت در تمام این ۳۸ سال آلمانی میخواندند» (ص ۹۲). اگر تمرین زبان آلمانی بعد از این بوده، یعنی زمانی که راوی و خواهرش بچه بودهاند مثلاً ۶ ساله، آنگاه استاد حسابی بعد از حدود ۱۳۳۵ به مدت ۳۸ سال آلمانی تمرین کرده و این موضوع را راوی باید حتماً در سالهای آخر حیات استاد شنیده باشد2.
در موردی مشابه، باز هم به نقل از همان خاطراتی که در ایام نوجوانی شنیده است از قول پدر مینویسد «آرزو داشتم روزی بتوانم برای تمام لغات علمی جدید معادل فارسی پیدا کنم (که البته این کار را بیش از ۷۰ سال ادامه دادم)» (ص ۱۷۱). این قول بیتردید مربوط به سالهای آخر عمر استاد حسابی بوده که نویسنده آن را با خاطرات کودکی مخلوط کرده است. همچنین، در صفحه ۸۲ به نقل از دکتر حسابی مینویسد که همکار ایشان در بیروت در سالهای ۱۳۰۱-۲/ ۲۳-۱۹۲۲ به استاد گفته است «این جور کارها برای ممالک جهان سوم فایده ندارد.» یقیناً همکار استاد در سالهای ۱۳۰۱/۱۹۲۲ نمیتوانسته اصطلاح جهان سوم را به کار ببرد چون این اصطلاح Third World در سال ۱۳۲۱/ ۱۹۵۲ ساخته شده و قاعدتاً این خاطره نیز از روایاتی است که در سالهای اخیر نقل شده است. ایضاً در صفحه ۱۷۰، در ادامهٔ همان خاطرات شنیده شده در دههٔ ۱۳۴۰ نقل میشود «درست مثل کسانی که امروزه باغها را نابود میکنند و به جای آن برج میسازند» که هم نابود کردن باغها برای برجسازی در تهران و هم به کار بردنِ همین كلمهٔ برج برای ساختمانهای چند طبقه به زمانهای اخیر بر میگردد.
اختلاف در تاریخ وقوع برخی رویدادها، مخصوصاً در موارد تحصیلی استاد حسابی بسیار زیاد است. استاد در ۱۷ سالگی (۱۲۹۹/۱۹۲۰) از دانشگاه آمریکایی بیروت لیسانس ادبیات میگیرد (ص ۸۱)؛ در ۱۹ سالگی (۱۳۰۱/۱۹۲۲) لیسانس بیولوژی میگیرد (ص ۸۲)؛ در ۲۲ سالگی (۱۳۰۴/۱۹۲۵) در رشته مهندسی راه و ساختمان فارغالتحصیل میشود (ص ۸۲)؛ در ۲۵ سالگی (۱۳۰۷/۱۹۲۸) در بیروت درس مهندسی معدن میخواند (ص ۱۰۱) و سپس به پاریس میرود. راوی نمیگوید تحصیل مهندسی معدن چند سال طول میکشد و استاد چه سالی عازم پاریس میشود، ولی اگر فرض کنیم که دکتر حسابی در همان ۲۵ سالگی مدرک مهندسی معدن گرفته و بیروت را ترک کرده باشد آنگاه در ۱۳۰۶ به پاریس رفته است و یک سال در آنجا حقوق خوانده است (۱۳۰۷-۱۳۰۸/۱۹۲۸-۱۹۲۹) (ص ۱۰۳)؛ بعد از آن چهار سال هم به مدرسه پزشکی میرود (۱۳۱۲-۱۳۰۸/۱۹۳۳-۱۹۲۹) (ص ۱۰۴). در فصل هفتم کتاب درست بعد از خاطرهٔ مربوط به تحصیل پزشکی استاد میخوانیم که ایشان به مدت ۲ سال ریاضیات عمومی میخواند (اگر بعد از مدرسهٔ پزشکی بوده به ظن قوی میشود از ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵)؛ سپس یک سال در ریاضیات محض ادامهٔ تحصیل میدهد (احتمالاً از ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۶) و بعد ستارهشناسی را انتخاب میکند و «استرونومیست» میشود (ص ۱۱۰). گرچه تعداد سالهای تحصیل ستارهشناسی ذکر نشده است ولی اگر آن را هم دستکم ۲ سال فرض کنیم به طوری که فارغالتحصیل بتواند در «رصدخانهٔ معروف فرانسه» شروع به کار کند (ص ۱۱۰) پس ایشان در سال ۱۹۳۸ در رشتهٔ نجوم فارغالتحصیل شده است3. در دو سال بعدی (احتمالاً ۱۹۴۰-۱۹۳۸) استاد حسابی در رصدخانه کار میکند و سینوزیت میگیرد (ص ۱۱۱) و دو سال بعد در رشتهٔ مهندسی برق فارغالتحصیل میشود (ص ۱۱۴)، سپس یک سال کار میکند (همان صفحه)، یعنی احتمالاً تا سال ۱۹۴۳ و به رشتهٔ فیزیک علاقهمند میشود و بعد از ۳ سال (ص ۱۳۴) درجهٔ دکترا در فیزیک میگیرد. بنابراین اگر با گاهشماری نویسنده پیش برویم، استاد حسابی در سال ۱۹۴۶ دکتر فیزیک میشود که درست نیست. وبگاه دانشگاه تهران در زندگینامه دکتر حسابی، تاریخ فارغالتحصیلی ایشان را در فیزیک سال ۱۹۲۷ مینویسد که درستتر است. راوی توضیح نمیدهد آیا استاد برخی از این درسها را هم زمان خوانده است یا نه و با توجه به تنگدستیای که در سراسر کتاب از آن سخن رفته، چگونه انجام این همه تحصیلات همراه با کار مقدور بوده است. فرض میکنیم که استاد دروس ریاضی (۳ سال) و نجوم (مثلاً ۲ سال) را در بیروت خواندهاند، اما با توجه به تأکید نویسنده بر این که استاد حسابی در ۲۵ سالگی (۱۹۲۸) به فرانسه رفته و مهندسی برق (۲ سال به اضافه یک سال کار)، حقوق (یک سال)، پزشکی (۴ سال) و فیزیک (۳ سال) را در پاریس خوانده و دو سال در رصدخانه کار کرده است، عزیمت ایشان از پاریس باید در سال ۱۹۴۰ یا ۱۹۴۱ رخ داده باشد که باز هم درست نیست. مگر اینکه بپذیریم تحصیل ایشان در اکثر این رشتههای دشوار همزمان بوده است.
استاد حسابی (۱۹۹۲-۱۹۰۳) با یکی دو سال اختلاف، هم دورهء دیراک (۱۹۸۴-۱۹۰۲)، فرمی (۱۹۵۴-۱۹۰۱)، اُپنهایمر (۱۹۰۴-۱۹۶۷)، لاورنس (۱۹۵۸-۱۹۰۱)، هایزنبرگ (۱۹۷۶-۱۹۰۱)، و گاموف (۱۹۶۸-۱۹۰۴) بوده و دورهٔ تحصیل دانشگاهی آنها در اروپا یا مراکز آمریکایی اختلاف فاحشی با هم نداشته است. با نگاهی به زندگی آنها میبینیم که اکثر این بزرگان توانستهاند دورهٔ لیسانس، فوقلیسانس و دکترا را فقط در یک رشته تا قبل از ۳۰ سالگی به پایان ببرند. شاید دیراک شباهتی به دکتر حسابی داشته باشد از این نظر که در ۱۹۲۱ مهندس برق شد و تا ۱۹۲۳ ریاضیات کاربردی خواند و در ۱۹۲۶ دکترای فیزیک گرفت. الزامات آکادمیک چه در ایام قدیم و چه حالا مانع از آن است که دانشجو چند رشته را همزمان بخواند. اگر دکتر حسابی در ۲۵ سالگی دکترای فیزیک گرفته باشد (آن طور که در اکثر زندگینامههای ایشان، منجمله در پایگاه دانشگاه تهران روی شبکه درج شده است) قول راوی مبنی بر تحصیل چهار سال پزشکی و یک سال حقوق و چند سال ستارهشناسی و … خواننده را سردرگم میکند. مگر فرض کنیم وقتی استاد خاطرات گذراندن درسهای متداول در دورهٔ عمومی دانشگاه را ذکر میکرده، مثلاً از واحدهایی که در زیستشناسی یا ستارهشناسی گذرانده حرف میزده است و راوی نوجوان آنها را معادل «رشته» دانشگاهی دانسته که استاد حسابی در آنها فارغالتحصیل شده است.
موضوع دیگری که نیاز به بازنگری و تدقیق دارد «نظریهٔ بینهایت بودن ماده» و در همین ارتباط ملاقات استاد حسابی با آلبرت اینشتین است (فصل نهم كتاب صفحات ۱۴۷-۱۳۶). در ص ۱۳۷ گفته میشود که بور، فرمی، دیراک و شرودینگر به خاطر پیچیدگی نظریهٔ دکتر حسابی از او میخواهند با اینشتین ملاقات کند. استاد اطلاعات لازم را برای اینشتین در پرینستون میفرستد و «از میان چندهزار داوطلبی که تقاضاهاشان را برای ارائهٔ کار به اینشتین فرستاده بودند به عنوان یکی از پنج نفر» انتخاب میشود تا در «کرسی» اینشتین حضور پیدا کند. استاد برای ملاقات با اینشتین سراغ «کرسی» او میرود (ص ۱۳۸) دستیار اینشتین به نام شتراوس که خود فیزیکدان ممتازی بود از فهم نظریه حسابی باز میماند و سرانجام استاد با اینشتین ملاقات میکند و نظریهء خود را بازمیگوید (ص ۱۳۹-۱۳۸). اینشتین بعد از یک ماه که به قول شتراوس «عمیقاً روی آن کار میکرد» (ص ۱۳۹) در ملاقات بعدی میگوید که نظریه متقارن نیست. دکتر حسابی به دانشگاه شیکاگو میرود، روی نظریهاش کار میکند و سرانجام برای «دفاع» دوم پیش اینشتین بازمیگردد (ص ۱۴۳). این بار ملاقات در حضور اعضای ژوری صورت میگیرد و آخرالامر، اینشتین به خاطر زیبایی و تقارن نظریهٔ دکتر حسابی به ایشان تبریک میگوید (ص ۱۴۶). تأیید اینشتین در آمریکا باعث میشود فرانسویها نشان «کوماندر دو لوژیون دونور» به استاد اعطا کنند (همان صفحه).
اینشتین از زمانی که در سال ۱۳۱۲/۱۹۳۳ به پرینستون رفت، اکثراً در مؤسسهٔ مطالعات پیشرفته تحقیق میکرد و درس نمیداد. یک سمینار در زمینهٔ ریاضیات مربوط به نسبیت در دانشگاه پرینستون داشت که «کرسی» محسوب نمیشد ولی به هر صورت از زمانی که اینشتین در پرینستون بود، چه در مؤسسه و چه در دانشگاه، تمام قرارها، مکاتبات و ملاقاتهای رسمی او ثبت شده است. این آرشیو حاوی بیش از ۴۳۰۰۰ سند از نوشتههای علمی و غیرعلمی اینشتین (و یا مرتبط با اینشتین) است که اکنون در مؤسسه فناوری کالیفرنیا (کلتک) نگهداری میشود و خوشبختانه از طریق اینترنت در نشانی www.alberteinstein.info در دسترس است. مکاتبات اینشتین با افراد مختلف از مهاتما گاندی گرفته تا بور، و از دکتر قاسم غنی تا غلام رضا عسجدی (دبیر ریاضی در تهران) و افراد دیگری چون فیاض در تبریز و تهرانی و ثابت در تهران در این آرشیو ضبط شده است. در این آرشیو اثری از مکاتبه بین اینشتین و دکتر حسابی نیست که یا ناشی از گمشدن این مکاتبات میتواند باشد و یا اینکه ملاقات دکتر حسابی با اینشتین ملاقاتی رسمی نبوده است که در دفتر اینشتین در مؤسسه یا دانشگاه ثبت شود.
نظریهٔ بینهایت بودن ماده نیز تا کنون به طور شایستهای مورد بحث اهل نظر قرار نگرفته است. از دو مقالهای که استاد حسابی در این مورد منتشر کرده است پژوهشگرانِ دیگر استقبال نکردهاند و این از تعداد ارجاعها به آن مقالهها معلوم است. عین نظر ویراستار یا داوران هر دو مقاله در شکل زیر آمده است.
تصویر اظهار نظر دو داور دربارهٔ دو مقاله دکتر حسابی: (تصویر اول) نظر آ. پاییس دربارهٔ مقالهٔ «ذرات پیوسته» چاپ ۱۹۴۷ در نشریه Proceedings of the National Academy of Sciences, USA: «بازتعبیر معادلات ماکسول در نسبیت عام که در آن ذرات به صورت توزیع پیوستهٔ انرژی با چگالی متناهی در هر نقطهٔ فضا ظاهر میشوند و چگالی بار ذرات باردار نیز همهجا متناهی است». ( تصویر پایین دوم) نظر جِی. ال. سینج دربارهٔ مدل ذرهٔ بینهایت (به زبان فرانسه) در نشریه Journal de Physique et le Radium، چاپ ۱۹۵۷: «ظاهراً این مقاله تلاشی است برای یافتن میدان گرانشی برخاسته از یک ذره که بار الکتریکی و گشتآور مغناطیسی دارد. نمایندهٔ میدان الکترومغناطیسی ۴-پتانسیلی است با تنها دو مؤلفه غير صفر
و
. اما برخی از فرمولهای اساسی مقاله رضایتبخش نیستند؛ به نظر میرسد نویسنده در کاربرد مؤلفههای پادوردا خطا کرده باشد. با صفر گرفتن
نویسنده دچار مشکل عدمتقارن کروی (برای میدان ذرهٔ باردار) میشود! او جواب شناختهشدهای را دوباره به دست میآورد. [نگاه کنید به کتاب آ. اس. ادینگتون نظريهٔ رياضيات نسبيت، ویراست دوم (کمبریج، ۱۹۲۴) ص ۱۸۵] و انرژی را محاسبه میکند. سپس دوباره سراغ
میرود و با برهان ابعادی عجیبی مقداری برای آن به دست میآورد و ظاهراً فراموش میکند که حضور
تقارن کروی را برهم میزند که در نتیجه عنصر خط را نمیتوان به کار برد. اما استدلال همه جا مبهم است و این تعبیر شاید درست نباشد» [ترجمه از ویراستار].
نویسنده در ابتدای فصل دهم کتاب خواننده را گیجتر میکند: در انتهای فصل نهم گفته میشود که استاد حسابی زمانی که در پرینستون بوده و در کنار بهترین استادهای جهان پژوهش میکرده نمیخواهد دست در سفرهٔ خارجیها بگذارد و تصمیم میگیرد به وطن بازگردد (آخر فصل نهم، ص ۱۴۷). اما تصویری که از زمان بازگشت ایشان ترسیم میشود با دوران بازگشت او از پاریس به ایران در سالهای قبل از۱۳۰۹/۱۹۳۰ منطبق است نه با سالهای بعد از ۱۳۱۳/۱۹۳۴ (یادمان باشد که اینشتین بعد از ۱۹۳۳ در پرینستون بود). نقشهکشی جنوب، تأسیس مدرسهٔ راهسازی4، ساخت اولین رادیو و تأسیس دارالمعلمین که جزو کارهای استاد حسابی بعد از بازگشت از پرینستون قلمداد شده (صفحات ۱۶۲ تا ۱۷۷) همه قبل از سال ۱۳۰۹/۱۹۳۰ رخ داده است و در وبگاه دانشگاه تهران نیز چنین آمده است. دکتر حسابی حتماً بعد از تأسیس دانشگاه تهران به پرینستون رفته است.
اشاره به چند نکته دیگر هم لازم مینماید. آن چه در مورد پرواز هواپیما به ایران، تأسیس ایستگاه هواشناسی و نبود ساعت رسمی در ایران گفته شده است (ص ۱۸۲) نیاز به تحقیق دارد. این را که یک ایستگاه کوچک محلی چگونه مقدمهٔ پرواز هواپیماها را فراهم آورده است باید تاریخنگاران صنعت هواپیمایی توضیح بدهند. اندازهگیری طول و عرض جغرافیایی تهران (یا ایران (؟) ص ۱۸۲) برای عرضه به گرینویچ نیز ظاهراً نمیتواند جدی باشد چرا که انگلیسیها از دههها پیش دقیقترین نقشههای ایران را فراهم کرده بودند و نیازی نداشتند دوباره نیروهای محلی آنها را اندازهگیری کنند. کافی است نظری بیندازیم به نقشهای که ویلیام جان ترنر در سال ۱۲۷۰/۱۸۹۱ برای کتاب ایران و مسئله ایران نوشته لرد کرزن تهیه کرده است. همچنین قول مبنی بر این که تا همین اواخر (قرن ۱۷) اگر کسی به ابنسینا توهین میکرد اعدام میشد (ص ۱۸۳) درست نیست. ايضاً بعید به نظر میرسد که دکتر حسابی گفته باشد که کلمههای آقا و خانم در ۷۰۰۰ سال تمدن ایرانی معانی والایی داشتند (ص ۲۷)، ایشان آن قدر زبانهای ایرانی و تاریخ میدانستند که به این دو واژهٔ ترکی و مغولی مرسومشده قدمت ۷۰۰۰ ساله ندهند.
مشکل این کتاب آن است که نویسنده بدون در نظر گرفتن آداب آکادمیک و واقعیتهای دنیای علم خاطراتی را بدون وارسی و تحقیق در کنار هم نهاده تا نام پدر را پرآوازه کند، در حالی که حاصل کار نتیجه معکوس داده است. کارهایی که دکتر حسابی کرده است اگر محققانه بررسی شود و آثار نوآوریهای او اگر به طور آکادمیک مورد کنکاش قرار گیرد، بزرگی واقعی او را مجسم میکند. بزرگی او در تأسیس دارالمعلمین عالی در فرهنگ قجری است، نه در این که شتراوس بگوید نظریه تو را نمیفهمم! قدر والای او تربیت صدها فیزیکپیشه است نه در تکرار نام بردن از او با لقب پروفسور. استاد حسابی دبیر فرهنگستان بود و به قول خودش ۷۰ سال تلاش کرد برای الفاظ خارجی معادل فارسی پیدا کند، بهکاربردن پروفسور به جای استاد حتما روح او را آزرده میکند. همان طور که دادن لقب پروفسور به اینشتین چیزی بر شأن او نمی افزاید.
تاریخنویسی، علمی است که قواعد خود را دارد؛ زندگینامهنویسی هم همینطور بیایید بزرگانی را که داریم آنطور که بودند به نسل حاضر و نسلهای بعد بشناسانیم نه این که تصویری چنان غیرواقعی و مخدوش بسازیم که تردیدها برانگیزد و سؤالهای بیجواب در پی داشته باشد. دو نمونهٔ تأثیر زندگینامهنویسی (شکل صفحه روبرو) این چنینی را ببینید که اولی آدم را یاد یک روز در زندگی ایوان دینسوویچ اثر الکساندر سولژنیتیسن میاندازد.
https://www.balatarin.com/permlink/2008/5/25/1313855
https://article.tebyan.net/73380/يك-روز-از-زندگي-مرحوم-پروفسور-حسابي
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* استاد عشق، نگاهی به زندگی و تلاشهای پرفسور سید محمود حسابی پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران، نوشته ایرج حسابی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۸۱. اول بار این نقد در مجله فیزیک ایران، ش ۱ و ۲ بهار و تابستان ۱۳۸۷، صص ۵۱-۵۲، زمان انتشاز مرداد ۱۳۸۸، به چاپ رسیده. باز انتشار بهمناسبت توهمات رسانهای اخیر در سیمای جمهوری اسلامی ایران
1 روی جلد کتابهایی که استاد انتشار داده محمود حسابی ذکر شده است. نامههاشان را با این نام امضا میکردند، در اولین زندگینامههای ایشان که در دهه ۱۳۶۰ منتشر شد نیز نامشان چنین بود. اخیراً پیشوند سید بر نامشان افزوده شده است که البته در سیادت ایشان تردیدی نیست چرا که مهدی بامداد نیز در شرح حال رجال ایران یمین الملک ـ جد استاد - را سید مینامد.
2 در هیچ جای کتاب اشاره نمیشود که استاد دیگر زبانها را هم تمرین میکردهاند.
3 راوی میگوید استاد حسابی در سفری به پاریس برای شرکت در کنفرانس، یک روز یکشنبه که کنفرانس تعطیل بود، او و خواهرش را به همان رصدخانه در دامنههای آلپ برد که زمانی در آنجا کار میکرد (ص ۱۱۰) ارتفاعات آلپ در فاصلهٔ دور در جنوب شرقی پاریس است و از هر راهی بروید ۴۰۰ تا ۵۰۰ کیلومتر با پاریس فاصله دارد. به احتمال قوی آنها به رصدخانهای در حومهٔ پاریس رفته بودند.
4 در وبگاه دانشگاه تهران مدرسهٔ راهسازی که استاد حسابی در سال ۱۳۰۷/ ۱۹۲۸ تأسیس کرد به Highway Engineering School ترجمه شده است. گمان نمیکنم کشوری که جادهٔ شوسه نداشت مدرسه بزرگراهسازی تأسیس کرده باشد. ادارهٔ بزرگراههای آمریکا در ۱۹۲۶ تأسیس شد.