🔖سریال WandaVision شبیه کار هایی نیست که استودیوی مارول تاکنون انجام داده است - و منحصر به فرد بودن آن باعث می شود هنگام قرار گرفتن در کنار بقیه مواردی که MCU ارائه می دهد ، درخشش خوبی داشته باشد. این نه تنها اولین نمایش تلویزیونی تحریم شده استودیو مارول است که پخش می شود (با عرض پوزش از نتفلیکس و/یا طرفداران ماموران S.H.I.E.L.D) ، بلکه پیش فرض و ساختار آن حتی در منظر تلویزیون بی نظیر است.
🔰یک داستان سیتکامی عاشقانه
📋بخش خوبی از آن عطر و طعم بی نظیری که WandaVision به میز آورد عشق عاشقانه آن با اتاق های خواب بود. آیا ریفینگ کلاسیک آنها جواب داد؟ پاسخ این است که ، در اکثر موارد ، بله به صورت قاطعانه! عشق و مراقبت در هر جزئیات از هر دوره عجیب بود. هر دوره زمانی به وضوح با شور و شوق ساخته می شد ، تقریباً هر دوره با مواد اصلی تطابق داشت.
📋چیزی که دچار تزلزل شد الهام از سیتکام خانواده مدرن بود. به سادگی در اکثر قسمت ها کارایی نداشت. بدیهی است که برخی از جوک ها نتیجه گرفتند و بسیاری از تأثیرات کامل را می توان یافت ، اما تلاش آن برای انتقال همه موارد در کل قسمت به خوبی موارد دیگر نبود. همانطور که در بررسی "قسمت 7" اشاره شد ، فاصله آن با بهترین قسمت ارائه شده توسط این مجموعه بسیار زیاد بود.
🔰اسکارلت ویچ
🔷بدیهی است که سیتکام ها بخش عظیمی از DNA و هسته اصلی نمایش بودند. بقیه هسته اصلی را هیچ کس به جز واندا مکسیموف مورد استفاده قرار نداد. بدون شک ، او مرکز همه چیز بود. سفر شخصی او و غم و اندوهی که با آن دست و پنجه نرم می کند ، کانون اصلی نمایش بود. WandaVision به ما فرصتی داد تا در شخصیت واندا غوطه ور شویم به گونه ای که قبل از این به سادگی امکان پذیر نبود ، و واقعاً کار قابل توجهی انجام داد.
🔹در حالی که کمبود کاراکتر نقصی در ابتدای نمایش بود (کمی بیشتر از حد) ، مطمئناً تا پایان کار اینطور نبود. در پایان ، واندا مکسیموف به یکی از قوی ترین و پیچیده ترین شخصیت های باقی مانده در MCU تبدیل شده بود. به تصویر کشیدن غم و اندوه و نحوه برخورد آدم با آسیب روحی ، قوی ترین عنصر نمایش بود.
🔶خلاصه بگذریم ، الیزابت اولسن قدرت یک بازیگر واقعی است. عشق و روحی که او برای این اجرا گذاشت باورنکردنی بود و هر لحظه می درخشد. اولسن از سوئیچ های مربوط به هر دوره (از شیوه های ظریف ، تا روان آسیب دیده از نظر روحی) کاملاً در راس بازی خود قرار داشت و بهترین لحظات "واندا مکسیموف/اسکارلت ویچ" تا به امروز را به ما هدیه داد.
🔸صحبت از اسکارلت ویچ ، این افت نام - و اطلاعات منتهی به آن - خارق العاده بود. خیلی احساس خوبی داشت که شنیدم بالاخره بعد از این همه سال ، نام اسکارلت ویچ گفته شد. سپس یک قدم جلوتر بروید ، بسیار جالب است که سرانجام ببینیم واندا واقعاً قدرتی را نشان می دهد که می تواند کنترل کند. همانطور که در فینال کاملاً مشخص شد ، اسکارلت ویچ یکی از قدرتمندترین موجودات است (متاسفم کاپیتان مارول ، اما این یک حقیقت است).
♦️نمایش او را ، در پایان بسیار جالب توجه قرار داده است. گرچه به نوعی کنارگذاشتن است ، که واندا بعد از کارهای وحشتناکی که با WestView کرد ، باید غروب خورشید را بپیماید ، او اکنون می داند که چقدر قدرت دارد کسی که قدرتمند باشد ، و غم و اندوه آن را تحریک کند ، می تواند شکل بگیرد تا واقعاً خطرناک باشد. و اگر آن صحنه پس از تیتراژ نشانه ای باشد و نجات فرزندان او اولویت واندا باشد ، هیچ چیز مانع او نخواهد شد.
💎دقیقاً مانند این که هیچ چیز او را از دستیابی به زندگی کامل خانوادگی اش در وست ویو باز نمی داشت ، حتی اگر غیر عمدی بود. دیدن هر دو واندا و ویژن به صورت زنده این زندگی رویایی حومه ای چیزی کوتاه از بیماری "کاتارسیس/Cathartic" نبود ، مخصوصاً بعد از هرچیزی که این دو تجربه کرده اند. بسیار خوب بود که مارول از این فرصت استفاده کرد و همچنین دو ابرقهرمان آینده را معرفی کرد: تامی و بیلی مکسیموف. در حالی که بازی از بازیگران کودک ، تامی و بیلی بهترین و عالی ترین نبود ، ما به هرحال می توانیم راحت باشیم با دانستن اینکه دفعه بعدی که آنها را می بینیم ، آنها احتمالاً بزرگسالان کاملاً بالغ هستند. منظورم این است که انتقام جویان جوان ممکن است جوان باشند ، اما آنها کاملاً کودک نیستند. سوال واقعی این است که چطور ما بار دیگر آنها را خواهیم دید؟
🔰ویژن ، مرد خانواده
🔷در حالی که پیش از این کارهای زیادی با واندا در جریان بود ، اما اصلی ترین عامل برای همه اتفاقات ، خود ویژن بود. دو بار مرگ توسط دستان ثانوس کافی نبود تا او را برای مدت طولانی دور نگه دارد - و طرفداران سرسخت نمی توانند بیشتر خوشحال شوند. ویژن نه تنها مورد علاقه است ، بلکه هرگز به اندازه کافی مورد توجه واقع نشده است. بنابراین دیدن او در صحنه اصلی در کنار واندا در یک مجموعه تلویزیونی فوق العاده بود.
🔹پل بتانی یک بازیگر خارق العاده است و محدودیتی داشته است که به راحتی نتوانسته است در MCU روی صفحه نمایش خود را نشان دهد. همه اینها در اینجا تغییر کرد ، زیرا ویژن را به روش های بی شماری جدید دیدیم. تحسین کردن عملکرد الیزابت اولسن در کل آسان است ، اما پل بتانی به همان اندازه بالا می رود و هر لحظه در کنار او باقی می ماند.
🔶به راحتی قوی ترین سکانس کل نمایش در قسمت 5 بود که ویژن با واندا روبرو می شود. هوا دارای احساسات بود ، آماده انفجار بود - بسیار شدید بود و به طرز خارق العاده ای انجام می شد. دیدن ویژن در آن حالت ، نمایش آن احساسات ، مغایر بود. بسیار تأثیرگذار ، به طوری که می تواند به راحتی در لحظه های مورد علاقه MCU در همه زمان ها در آن رتبه بندی شود. بیشتر از این ، صحنه کاملاً از فرمول خاصی استفاده کرد ، مخصوصاً در زمینه ای که استفاده می شود. استفاده از تیتراژ ها برای تلاش و خاموش کردن مکالمه ویژن بدون نقص بود ، و باعث شد آن لحظه که در واقع تیتراژ ها نیز از بین بروند.
🔸همچنین دیدن واقعی ویژن در عمل بسیار عالی بود. با کمال تعجب ، تا به امروز ، ما واقعاً هرگز ویژن را در اوج خود ندیده ایم. در فیلم Avengers: Age of Ultron تکه تکه هایی وجود داشت ، اما در Captain America: Civil War او یک بازیکن منفعل بود و سپس در Avengers: Infinity War به سختی مجروح شد. در اینجا ، نه تنها ویژن را در آسیب پذیرترین ، بلکه در قوی ترین حالت نیز دیدیم. جنگ بین وایت ویژن همان ویژن سفید که همان ویژن اصلی بازسازی شده است و ویژن واندا دیدنی بود. یک سکانس اکشن واقعی الهام گرفته از کمیک بوک ها.
♦️مقدمه وایت ویژن بسیار جذاب بود و جای دیگری را برای پل بتانی داد تا بار دیگر کاری کاملا متفاوت انجام دهد. راه حل فلسفی مشاجره فیزیکی ویژن یک انتخاب خارق العاده بود که واقعاً مطابق شخصیت هایی است که طرفداران آن را شناخته اند. با این حال یکی از ناامیدکننده ترین جنبه های فینال این بود که تعطیلی کمی از وی انجام شد. MCU به رد و بدل کردن ادامه خواهد داد ، و جایی برای او وجود خواهد داشت ، اما با این وجود ، وایت ویژن هنوز شایسته یکی دو صحنه دیگر بود تا به ما اطلاع دهد که در کجا ایستاده است.
🔰مشکلات مونیکا
🔷سپس مونیکا است. نگاه کنید ، او عالی است - همانطور که تیونا پاریس بازیگر این نقش بازی او را بازی میکند ، و به ما یک ابرقهرمان زن آفریقایی-آمریکایی جدید هدیه میدهد. با این حال ، دشوار است که بفهمید WandaVision بهترین مکان برای روایت داستان او بوده است. در چارچوب هر اتفاقی که با واندا رخ داد ، به نظر می رسید مونیکا از جای خود خارج شده است - حتی بسیار درگیر است. این در فینال زمانی احساس شد که نمایش به او و رالف برگردد. هر بار که وقفه ای ناگهانی در این قسمت رخ می داد ، در میان بازپرداخت های خارق العاده ای که در خارج از پنجره رالف در جریان بود ، تا ما وقت خود را صرف هر کاری که از اهمیت برخوردار است کنیم.
🔶به طریقی حتی با نه قسمت ، سفر او برای تبدیل شدن به یک قهرمان احساس عجله داشتن کرد. داستان او اینگونه بود که بیشتر اوقات نگران واندا بود و وقتی مونیکا در این تصویر بود ، بیشتر تمرکز بر روی دادن اطلاعات به مخاطب بود تا اینکه نفس عادی ای بکشد. در حالی که صحنه او در هنگام تلنگر ، خارق العاده بود ، اما این واقعیت را تغییر نداد که او هرگز واقعاً برای سفر به وست ویو و واندا احساس اهمیت نمی کرد. مونیکا به سادگی لیاقت یافتن وقت بیشتری را برای توسعه ای که دریافت کرد بیش از آنچه WandaVision به وی ارائه داده بود را داشت.
♦️بزرگترین نمونه این قطع ارتباط زمانی بود که او صحنه بزرگ خود را از طریق سد هکس گذراند. تصویری از مونیکا که بر غم و اندوه خود غلبه می کند. با این حال ، مراقبت از آن دشوار بود. حداقل نه به اندازه ای که ظاهراً می خواستند بینندگان به آن اهمیت دهند. ما به سختی هر زمانی را با شخصیت سپری کرده بودیم - اما هنوز هیچ ارتباطی شکل نگرفته بود.
💎به عنوان یک یادداشت اضافی ، غم و اندوه مونیکا ناشی از از دست دادن مادرش بود ، اما هنوز یک صحنه بین مونیکا و مادرش وجود نداشت. ممکن است برخی فکر کنند که این کار ضروری نیست ، اما نگنجاندن این به دلیل کمترین زمان نمایش برای قوس مونیکا است. در اینجا می توان امیدوار بود که داستان بعدی که او در آن قرار دارد (به احتمالی تهاجم مخفی؟) به شخصیت اجازه نفس کشیدن بدهد. این ، در کنار اطمینان از اینکه او احساس می کند قسمت مهمی از داستان است بسیار عالی است. اگر شما بخواهید مونیکا را به طور کامل از WandaVision خارج کنید ، داستان باز هم تقریباً به همان شکل پیش می رفت.
🔮یکی احتمالاً سریع فریاد می زند که جیمی و دارسی هر دو در یک وضعیت بودند ، اما هیچ انتقادی نسبت به آنها وجود ندارد. این به این دلیل است که آنها به عنوان شخصیت اصلی پیشرفت نمی کنند - البته این زیاد هم که بد نیست. در واقع ، این مناسب تر از نقشی بود که هر سه در نمایش داشتند. به عنوان نمونه ، این می توانست حرکت بهتری باشد که مونیکا در این نمایش قدرت خود را به دست نیاورد - یا حداقل آنها را نشان ندهد یا آنها را تا پایان تحریک نکند. این امر می توانست زمان بیشتری را برای شناخت مونیکا فراهم کند.
🔰چه کسی پشت همه چیز بود❓
🔷در جبهه شرور ، بیایید فقط هیوارد را از سر راه خود دور کنیم: او یک شرور استاندارد بود ، به عنوان موردی ساده علوفه بازی می کرد تا وایت ویژن (ویژن سفید) را روی صفحه نمایش قرار دهد. در حالی که بله ، او ممکن است به عمد تمام ایده وست ویو را در ذهن واندا کاشته باشد ، اما این نکته هرگز نشان داده نشد ، بنابراین او یک شخصیت متوسط و متوسط بود.
🔹صادقانه بگویم ، به راحتی می توان اینگونه ادعا کرد که واندا شرور واقعی نمایش بود. او هکس را ایجاد کرد ، همه را کنترل ذهن می کرد ، و حتی وقتی متوجه شد چه اتفاقی می افتد آنها را اسیر نگه می داشت. این ها هیچ یک قهرمانانه به نظر نمی رسد. این تحولات واقعاً چندین لایه عمیق و پیچیده به شخصیت اضافه کرد که واقعاً ادامه می داد واندا را به بخشی خارق العاده و جذابیتی بی پایان از MCU تبدیل می کند. در حالی که این جنبه ها باید اهمیت بیشتری برای داستان قائل می شدند ، اما فاش شدن موردی شرورانه به هیچ کس دیگری جز آگاتا هارکنس نرسید.
🔶همانطور که در بررسی های قبلی ذکر شد ، کاترین هان باورنکردنی بود و انتخاب بی عیب و نقصی بود. استفاده از او به عنوان دروازه ورود به جادوگری در جهان مارول یک انتخاب عالی بود. او بسیار خوب در کنار واندا بازی کرد ، و بیشتر از نظر عقل و نه از نظر قدرت خالص ، در برابر حریف بزرگ خود واندا مکسیموف قرار گرفت. منظور من این است که او نمی توانست کارهای زیادی برای سرنگونی کسی کند که ممکن است روزی دنیا را خاتمه دهد. جالب است بدانید که آنها (عوامل مارول) برای بازگشت او در را کاملا باز گذاشته اند. اگرچه باید این سوال را مطرح کرد: او ده سال گذشته نیز کجا بود؟
🔸در حالی که مارول در اولین برنامه تلویزیونی خود بسیار کارها را استادانه انجام داد ، هنوز کارهای زیادی برای انجام وجود دارد. مهمترین آنها گام زدن است. این نمایش بسیار آهسته شروع شد و طرفداران اساساً تصوری از آنچه تماشا می کردند نداشتند. سرانجام این بخش از داستان تا پایان قسمت 3 بود. برخی از بینندگان پیش از رسیدن به آنجا از سریال زدا شده بودند - و خاطرنشان کردند که آنها نمی دانستند چه چیزی را تماشا می کنند ، زیرا هیچ چیز نمی تواند آنها را به صفحه چسباند.
♦️اینگونه است که یک رمز و راز آرام بدون هیچ گونه اطلاعاتی می تواند کارساز باشد. نمایش هایی مانند LOST و The Leftovers و همچنین بسیاری دیگر این موضوع را ثابت کرده است. این طرح لزوماً برای درگیر شدن به جلو نیاز نیست. اما در کنار همه اینها چیزی وجود دارد که شما به آن نیاز دارید - چیزی که قسمت های اول آن را نداشتند: کاراکتر های زیاد بوده است.
💎تا اواخر قسمت سوم ، کار شخصیت ها کم بود یا دیده نمی شدند. این را بدون اطلاع از آنچه که به مدت دو هفته شاهد بوده ایم ، جفت کنید و این یک معجون ناامید کننده است. بنابراین در حالی که به دلیل ارتباط طرفداران با MCU و شخصیت های آن سرگرم کننده باقی مانده بود ، در کنار عشق ، به منحصر به فرد بودن این پروژه جدید ، به راحتی می توان تعداد زیادی طرفدار را از بین برد. اکنون بله ، با نگاه به عقب ، بدیهی است دلایل احساسی و شخصی وجود دارد که چرا واندا در آن فضای سیتکامی عقب نشینی می کند. اما این قسمتهای قبلی را که خود به خود ایستاده اند تغییر نمی دهد.
🔮پس از آن ، این نمایش همچنان در تلاش بود تا قدم های خود را بازیابی کند. در حالی که سرانجام شروع به دریافت پاسخ قسمت 4 هیجان انگیز بود ، اما این کار به روشی انجام شد که تقریباً کاملاً نمایشی بود. علاوه بر مفهوم ساده دریافت زمینه بیشتر برای هکس ، این قسمت چندان جذاب نبود. این صرفاً اطلاعات ارائه شده ای در دستان ما قرار داده بود که به این دلیل بیشترین علاقه را به خود جلب کرد - اما به نوبه خود ، به نمایش هایی اعطا می شد که سعی در کسب اطلاعات هر چه بیشتر داشتند. این قسمت اینگونه بود ، تا اینکه قسمت 5 سریال واقعاً کنترل کننده سرعت آن بود. نه اینکه WandaVision پس از آن دچار تزلزل نشود ، زیرا هر دو قسمت 7 و 9 بعضی اوقات مشکلاتی مشکوک داشتند.
🔰خداحافظی
📋پس آیا WandaVision از نظر داستانی ارزش گفتن داشت؟ جواب این است بله کاملا. داستانی به هواداران داده شد که واقعاً به آنها اجازه می داد تا با دو شخصیت اصلی داستان آشنا شوند به روشی که قبلاً امکان پذیر نبود. ضربات احساسی میخ زده شدند که تقریباً به اندازه کافی در حوزه فیلم دیده نمی شوند. چیزی که طبیعتاً دستیابی به آن در منظر تلویزیون آسان تر است. هرچقدر که همه چیز عالی بود ، همه چیز فرود نیامد. مونیکا سزاوار وقت بیشتری بود ، هیوارد در حد متوسطی بود ، و در کل سریال خوش ساختی بود. در حالی که مخاطبان می دانند واندا را در کجا می بینند ، آینده ویژن بسیار مه آلود است. همانطور که عاقلانه در خداحافظی خود گفت:"چه کسی می داند که در آینده چه خواهد شد."
🔖برای بسیاری ، توجه به این نکته مهم است که فقط به این دلیل که نمایش هیچ یک از نظریه های عظیم طرفداران (با نگاه شما به مفیستو) را که ممکن است ریشه در آن داشته باشد و یا انتظار می رفت ، برآورده نکرد ، نباید - و نمی کند - در برابر نشان دادن آنچه تحویل داده شد ، داستانی است که سازندگان برای گفتن آن در نظر گرفته اند.
🌹امیدواریم از این تئوری جالب لذت کامل را برده باشید.❤️