نقد و بررسی کامیک بتمن: سه جوکر ۱

نقد و بررسی کامیک بتمن: سه جوکر ۱

MiladB
Batman : Three Jokers

زخم ها داستان می گویند! شعار یک اثر بسیار قابل انتظار از سوی طرفداران جهان کتاب های مصور. زیاد هم دور از انتظار نیست هنگامی که در کنار سه جوکر، سه زخم خورده ی والا مقام از جوکر را ردیف می کنی تا داستان را به پیش ببری. هر سه به زخم هایشان نگاه دوختند و در کلنجار با مرداب های روحیشان که پر تلاطم از خنده های کریحه ی جوکر است. بتمن، رد هود، بتگرل. در مقابل با صورت گریم شده هایی طرف هستیم که تا دیروز همه را با یک نام می شناختیم، جوکر، اما جف جانز آن ها را با سه صفت جانی، دلقک و کمدین از یکدیگر متمایز می کند. جانی از میان کامیک های کلاسیک بتمن جان می گیرد، از انتقام پنجگانه و مرگ دلقک تا غیره. دلقک اما، رد هودِ سابق و رئیس باند خلافکار ماست، یک استاد در برگزاری سناریو، یک مجری به تمام معنا در صحنه ی تئاتر جرم و جنایت، و در آخر کمدین! عاشق پیشه ی افسار گسیخته ی آلن مور و صد البته جوکر محبوب من؛ برق نگاه ترسناک وجذاب او که خبر از تاریکی مطلق قلب او می دهد، تهی از هر چیزی. اما از ابتدا که چنین نبوده، تا به حال به شکل گیری یک سیاه چاله دقت کردین؟ خورشید عمرش به پایان می رسد، از فشاری که رویش است، از اینکه دیگر قادر به تحمل نیست پس درون خودش فرو می ریزد و سیاه چاله می شود. سیاه و تهی از نور. این حکایت قلب کمدین است، عاشقِ پاک باز قصه ی ما. انتخاب و رو در رو قرار دادن این سه جوکر با سه شخصیت ما هم تصادفی نیست. پیشتر گفتم که به عقیده ی من خنده ی جوکر ، تلخند حاصل از تجربه به صفر کیلومتر های خوش باور با اندیشه های آزادگیست. همانند پدری با تجربه که سال ها برای هدفی نیک جنگیده و به جنون رسید و فهمیده نمی شود در این دنیا خوب بود مقابل پسرش ایستاده و تنها واکنشش به منطق های یاغی گرانه ی او که باید برای عدالت جنگید تنها یک قهقه از ته دل است. و حالا هر جوکر در قله های آرمان ها و اندیشه هایی ایستادند که سه شخصیت ما در پی آن هستند، بتمن مبارزه تا پای مرگ، بتگرل زندگی برای احساسات پاک و ردهود (جیسن تاد) یک پاکسازی همه جانبه توام با معرک گیری، جانی در مقابل بتمن، کمدین در برابر بتگرل و دلقک در برابر ردهود، هر سه از فرط استادی در آرمانی که سه کارکتر ما در پی آن هستند به جنون رسیده اند.

داستان با بتمن و زخم هایش که یادگاری این همه سال رشادت هستن شروع می شود، هر زخم خاطره ایست اما هنوز جای یک زخم بیشتر می سوزد. جف جانز برای ساختن بتمن ابزار جدیدی ندارد، همان خاطره و همان قتل همیشگی. اما اینبار کمی متفاوت است، گویی بروس وینِ کودک آنطور ها هم که تصور می کند شجاع نیست، او اولین سیلی جامعه به باور های کودکانه اش را می خورد. بتگرل، هنوز قابل حس ترین کرکتر بت فمیلی، با همان سرسختی و لجاجت مخصوص خودش، اگرچه جانز با درایت ویژگی دیگری را در او نهاده، او پخته و دور نظر شده. انگار توانسته تا حد قابل ملاحظه ای بر احساساتش چیره شود. و سر آخر جیسن تاد. باورم نمی شود جانز اینچنین احمقانه از پس شخصیت پردازی او جسته، مثل مورچه ای که از کنار یاقوتی می گذرد. جوان احساساتی ما که هنوز شکنندگی دوران کودکی را دارد ، به کام مرگ رفته و برگشته و در گم گشتگی بزرگی سیر می کند. جانز نه چیزی به او می افزاید و نه اورا درست معرفی می کند. تنها چیزی که از او می بینیم یک بزن بهادر که کمی قابل ترحم است، دقیقا چیزی که شخصیت جیسن تاد ازش بیزار است.

یک نقطه منفی دیگر در داستان تعامل سه جوکر در کلبه ی میان جنگل است، ابتدایی و مضحکانه است، به جای سه جوکر انگار سه نوجوان تحت جو از فیلم های دی سی را داریم که هر سه از جوکر خوششان آمده و تصمیم می گیرند هر سه جوکر باشند؛ البته کار سختیست. حتما مَثَل دو ببر در یک بیشه نمی گنجند را شنیدین، حال اینبار نه دو تا ببر بلکه با سه تا ببر طرفیم، که متاسفانه جانز از آن سربلند بیرون نمی آید. در میانه ی راه هم تعامل شخصیت های بت فمیلی با هم خوب نیست، فرصت کافی به آنها داده نمی شود که درست و اساسی به مخاطب این حس را منتقل کند که با یک تیم حرفه ای و همدل طرف است و صد البته همدرد.

اما در بخش انتهایی آتش دوباره گر می گیرد. دیالوگ های جوکر با جیسن معرکه اند. اما ری اکشن جیسن لنگ می زد زیرا بدون پشتوانه مانده اند. اینجا دقیقا جاییست که مخاطب باید به احساسی تصمیم گرفتن جیسن آگاه می بود. اما طراحی خیلی خوب از چهره ها جبران روایت لنگ لنگان جانز را می شوند. فقط باید به کلوزآپ های صورت نگاه کرد. جوکر باز جیسن را به سخره می گیرد، طوری ورق را بر می گرداند که جیسن شدیدا دچار بی هویتی می شود. رستاخیز او را نیز نقشه ی از پیش تعیین شده می خواند و به جیسن یادآوری می کند که در صورت زنده ماندن قول داده بود که بشود! باربارا ترسیده، باز طغیان احساساتش از چشمانش پیداست و سر انجام مرثیه اتفاق می افتد. بی حسی جیسن در انتها نیز قابل توجه است. ایا تا به حال شده که شدیدا هوس چیزی را کرده باشید؟ چنان عطشی به جانت بیوفتد که دیگر توان فکر کردن نداشته باشید و این عطش زخم بر دلتان بزند و انقدر دیر به مرادتان برسید که دیگر نتوانید مزه اش را حس کنید. درست مثل معتاد به الکلی که گفته ترک می کنم اما موقع هوس تا میتواند مقاومت می کند ولیکن سرانجام تسلیم می شود. او از اینکه رفع حاجت می کند پشیمان نیست، بلکه کرخت است، چون جلوی هدفش را گرفته بود.

با اینکه از همان ابتدا وقتی خبر رسید سه جوکر در دنیای دی سی وجود دارند آن را توهین به هوشمندی جوکر می دانستم؛ زیرا جوکر زمانی افسانه ای بود که تمام جنایت را تکی انجام می داد. هر چه که بود تنها مال خودش بود و همین ما را مجذوب وی می ساخت، شخص غیرقابل مهار. اما با این حال جانز افسانه را به منطق تبدیل کرد و تا حدود زیادی خوب هم اینکارو کرد.

____________________________________

امتیاز: ۴/۵

ارائه شده از رسانه ی بزرگ یونایتد کامیکس

Report Page