نقد فیلم Ant-Man and the Wasp: Quantumania: Splat
آخرین قسمت از مجموعه مارول با وجود بازیگران سخت کوشش به رهبری پل راد و شخصیت شرور جدیدی با بازی جاناتان میجرز هرگز پرواز نمی کند.
«مرد مورچهای و زنبور: کوانتومانیا» پرمشغله، پر سر و صدا و کاملاً بدون الهام، آخرین، هرچند بدون شک آخرین قسمت از مجموعههای مارول نیست که در سال 2015 پرواز ناپایدار داشت. آن فیلم با نام ساده «مرد مورچهای»، اولین فیلم بود. دو ساعت مزخرف و نام تجاری، و به اندازه کافی ناامید کننده است که نشان می دهد این شخصیت بیشتر از A-lister در یک تیم مزرعه خواهد بود. با توجه به قدرتهای فوقالعاده خود مارول، فیلم موفق شد و مطمئن شد که مرد کالسکه برای مدتی به اطراف میچرخد. سه سال بعد، دنباله جذاب «مرد مورچهای و زنبور» دنبال شد و موفقیت بزرگتری داشت.
«کوانتومانیا» به احتمال زیاد پول بیشتری به دست خواهد آورد، تا حدی به این دلیل که در حال حاضر چیزهای براق و جدید دیگری در سینماها وجود ندارد، نگران نباشید که این فیلم به خصوص جدید یا درخشان نیست. مجموعهای از ایدهها و چیزهای بازیافتی، از «تلماسه» فرانک هربرت، چرخه «جنگ ستارگان» و سالنامههای خود مارول وام گرفته و تا حد زیادی به عنوان سکوی پرتاب برای یک شرور جدید، کانگ (جاناتان میجرز) عمل میکند. یک بار دیگر، پس از سفره آرایی سرسری، مرد مورچه ای با نام مستعار اسکات لنگ (پل راد) و شریک عاشقانه عاشقانه اش، هوپ ون داین با نام مستعار زنبور (اونجلین لیلی)، لباس می پوشند، بالا می روند و زیپ می زنند تا خانواده خود را نجات دهند و جهان در میان کنایه ها، موانع معمول و نمایش های خانگی. (کاترین نیوتن نقش بچه مورچه را بازی می کند.)
«کوانتومانیا» به کارگردانی پیتون رید از فیلمنامهای جف لاونس (فیلمهای اول هر کدام چندین نویسنده داشتند)، در ابتدا بهطور بیخطری پیش میرود، که به واسطه جذابیت و حرفهای بودن بازیگرانش و انتظارات روایی شما تقویت شده است. قرار است اتفاقی بیفتد. پس از چند فریاد شوخی و معرفی مجدد (دوباره سلام، مایکل داگلاس)، این کار را انجام داد، و بار دیگر Ant-Man و همکاران. به قلمرو کوانتومی، یک جهان جایگزین وو وو پر از چرخش های رنگی و تهدیدهای در حال ظهور، مکیده می شوند. آنجاست که مادر هوپ، جانت (میشل فایفر)، همانطور که به سختی یادآوری میکنید، سالهای معمایی زیادی را سپری کرد و پس از تأخیر در روایت، رازهای آن ماجرا در آنجا فاش شد.
قلمرو دارای رنگهای شوم تیره، اشکال فراکتال، ارگانیسمهای بیومورفیک، جریانهای آتش و موجودات عجیب و غریب، از جمله بیل موری، بهعنوان یک ارباب است که برای مدت کوتاهی در بخارات سلبریتیاش میچرخد و قبل از اینکه برای دریافت چک دستمزدش به بیرون برود، با فایفر معاشقه میکند. با وجود این، موری، جاذبه های کافی برای درگیر نگه داشتن چشمان شما وجود دارد، و طراحی موجود نسبتاً شوخ است. زیبا نیست؛ پالت به سمت قرمز و مات با خطوط آبی دریایی کشیده می شود. اما دیدن اینکه چگونه فیلم ها واقعیت های جایگزین را درک می کنند، و حداقل برخی از C.G.I، منحرف کننده است. جادوگران اینجا - که کار یومن را در فیلم هایی مانند "کوانتومانیا" انجام می دهند - به نظر می رسد زمانی را صرف مطالعه تصاویر اعماق فضا کرده اند که توسط تلسکوپ هابل گرفته شده است.
همانطور که اغلب در حوزه فرنچایز اتفاق می افتد، توجه بسیار کمتری به داستان شده است. هیچ یک از آنچه اتفاق می افتد تعجب آور نیست، که بار را بر دوش بازیگران می گذارد. راد خوب است. یک پای عیار حرفه ای، او یک حضور قابل اعتماد آنودین، یک پتوی گرم انسانی است. خوش قیافه اما خطرناک نیست، جذابیت آسانی دارد و لبخند تلخی دارد که نشان می دهد او نگران نیست، پس شما هم نباید نگران باشید. او عمدتاً در ایفای نقش یک نوع بادوام هالیوودی برتر است - یک مرد معمولی که خود را خارقالعاده نشان میدهد - شخصیتی که نیمی از تماشاگران را چاپلوسی میکند و تا زمانی که مردان هالیوود را اداره میکنند هرگز از مد نمیافتد.
فایفر، میجرز و داگلاس (به عنوان پدر بزرگ هوپ) ستارگان واقعی این نمایش هستند و هر کدام چیز ارزشمندی را به ترکیب می آورند. (شخصیت لیلی اکنون مانند یک فکر بعدی به نظر می رسد.) در بیشتر موارد، میجرز در حالی که به شدت می درخشد، ژست های مهمی می گیرد. اما او مقداری شدت پیچیده و زخمی را به نقش خود وارد میکند، و در حالی که صدای امروزیاش گاهی اوقات به اغراق آمیز شکسپیری نزدیک میشود، او بدون زحمت توجه شما را جلب میکند، مانند داگلاس و فایفر فوقالعاده سرد. داگلاس حتی کمتر از فایفر، که به نظر می رسد M.V.P فیلم است، با آنها کار می کند، اما تماشای هر دوی آنها حتی زمانی که اصلاً هیچ کاری انجام نمی دهند فوق العاده است، که البته این یک نوع ابرقدرت خودش است.