نسبت آرمان‌ها ، گفتمان عصر ما و خیزش نسل نو

نسبت آرمان‌ها ، گفتمان عصر ما و خیزش نسل نو

احسان شریعتی

احسان شریعتی

• ۲۵ آبان ۱۴۰۱

موضوع سخن ما شرایط ویژه‌ای است که امروز در آن به سر می‌بریم. شرایط ملتهبی که ناشی از برخورد نابخردانه و شیوه مواجهه حاکمیت با این جنبش است که با به صحنه آوردن نیروهای لباس شخصی و ضربت لمپنی و سرکوب خشن و تیراندازی (ولو کاچویی) به سوی مرد و زن و جوان؛ به این التهاب ابعاد گسترده‌تری بخشیده است. در این ایام، در ادامه و در واکنش به مرگ مظلومانه‌ی دختری غریب در تهران، ما شاهد کشته شدن ده‌ها و صدها هموطن هستیم. اگر این خشونت گسترش پیدا کند متأسفانه ما در شرایط و موقعیت‌های جدید نامطلوبی برای همگان قرار خواهیم گرفت و ظیفه ما شهروندان، نیروهای سیاسی و روشنفکران و نیز طیف فکری موسوم به ملی‌مذهبی و نوشریعتی در این دوران و در این مرحله و این جنبش ، این است که با این شرایط مسئولانه برخورد کنند و از در حاشیه قرار گرفتن و یا دنباله روی بپرهیزند.

سخنم را باعرض تسلیت و همدردی با خانواده‌های همه‌ی جان‌باختگان این ایام،آغاز می‌کنم. موضوع صحبت من عبارت است از نقاط افتراق و اشتراک گفتمانی ‌ «جنبش اعتراضی مهسایی»‌ با گفتمان نوشریعتی. جنبشی که علاوه بر ویژگی‌های متعدد، جنبشی است نسلی(جوانان)، با پیش قراولی زنان، حضور گسترده اقشار و مناطق مورد تبعیض واقع شده.

متمرکز و فرمول‌وار مطرح می‌کنم تا در حواشی غرق نشویم. برای این‌که بتوانیم درست نتیجه بگیریم در کلیات می‌مانم و به طرح سرخط‌ها بسنده می‌کنم.

اشتراکات

۱) آزادی خواهی؛ اتصال و استمراری بین این جنبش و سایر نهضت‌ها و جنبش‌های پیشین از صدر مشروطه تا کنون وجود داشته که مطالبه‌ی ملت ما و ملت‌های تا کنون منطقه و جهان اسلام را شامل می‌شود. شرق و جهان سوم، وارد عصر تجدد و آزادی‌خواهی و رشد و توسعه‌طلبی شده‌اند. محور و جوهر این جنبش‌ها در همه‌ی دوران‌ها، آزادی‌خواهی و عدالت طلبی بوده است. محور آزادی در همین شعار «زن، زندگی، آزادی» محوری‌ترین و جدی‌ترین شعار بوده است. این آزادی‌خواهی همچون مطالبه در جنبش مشروطه، نهضت ملی، انقلاب بهمن، جنبش‌های اخیر پس از انقلاب-جنبش سبز، شورش‌های آبان 96 و 98 – حضور داشته است. آزادی یکی از آرمان‌هایی بوده که ما هنوز به آن نرسیده‌ایم. همه‌ی این جنبش‌ها و خیزش‌های بر سر مسئله‌ی آزادی‌خواهی مشترک بوده‌اند و می‌دانیم که در کلام شریعتی آن‌چه ما را با میراث شریعتی پیوند می‌دهد همان آزادی‌خواهی است. این شعار و کلام رسمی و مرکزی راه شریعتی است: «آزادی، برابری، عرفان». پس از انقلاب و با چرخش تئوکراتیک و تبدیل «نهضت به نظام» و گردش دموکراسی‌خواهی به روحانی‌سالاری، این آزادی‌خواهی موجود در کلام شریعتی، این بار در گفتمان نوشریعتی تداوم یافته و در خواسته‌هایی مانند حقوق بشر، حق شهروندی و آزادی‌های مدنی تبلور یافته و محور مطالبات و اعتراضات جامعه و جنبش سیاسی ای بوده که خود را قربانی استبداد دینی و اختناق و سرکوب سیاسی می‌دانسته اند. در اندیشه‌ی شریعتی، آزادی جوهر انسان تعریف می‌شد که برجسته ترین ویژگی‌اش حق اختیار و انتخاب و «آزادی آزادی مخالف» بوده است و به طور کلی آزادی‌ها و حقوق بشر به‌خصوص در فاز آخر زندگی او که مصادف شده است با آستانه‌ی انقلاب (پس از آزادی از زندان و به‌ویژه در یادداشتی که در واکنش به نامه‌ی سرگشاده‌ی به دکتر علی اصغر حاج سیدجوادی نوشت و سپس تلاش‌هایی که صورت گرفت برای شکل دادن به «جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر» که ابتکار پیشگامانه ای بود و در همان زمان پیش از انقلاب آغاز به کار کرد و نشان می‌داد که مطالبه‌ی آزادی‌ها و حقوق بشر و شهروند موضوع اصلی است و به‌ویژه در نظام بعدی اهمیتش بیش‌تر روشن شد. امروز نیز این موضوع از اشتراکات ما و این نسل است که مکرر و مستمر می‌شود.

۲)  توجه به زندگی دومین وجه اشتراک است. زندگی چیست؟ به تعبیر شریعتی زندگی نیست مگر « نان، آزادی، فرهنگ، ایمان و دوست داشتن» و یا اینکه : «دینی که به درد دنیا نخورد، به درد آخرت هم نمی‌خورد.» و دیگر تأکیدات بر زندگی، چگونه زیستن و کیفیت‌ زندگی که موضوع و تمی است که در پویش فعلی هم استمرار دارد با این تفاوت که در دوران ما و در آستانه‌ی انقلاب درک انقلابی و عقیدتی از زندگی حاکم بود و در شعارهای «زندگی عقیده است و جهاد» جلوه می‌کرد. در میان مبارزان البته معنای منفی از زندگی نیز بود که کسی که دنبال زندگی می‌رود گویی از مبارزه دور می‌شود. در این چند دهه‌ حاکمیت دینی که طبقه‌ی متوسط شهری و به طور کلی جامعه در معرض تبعیض‌ها و محدودیت‌ها وممنوعیت‌های بسیاری بوده‌اند (مانند آزادی پوشش و مداخلات در زندگی خصوصی و..)، مفهوم زندگی به معنای خیلی ساده‌تری جلوه می‌کند؛ زندگی یعنی حق انتخاب سبک، کیفیت و آینده‌ی زندگی. به‌خصوص برای جوانانی که از نظر آینده‌ی اشتغال و اقتصادی خود نیز به نوعی یأس و سرخوردگی دچار شده‌اند و از همین‌رو دفاع از زندگی، دفاع از زندگی عادی و معیشت با کرامت است. این تفاوتی است که با آن مبارزه‌جویی و فاصله با زندگی در ادبیات گذشته و حال وجود دارد.

۳) مسئله‌ی دفاع از منزلت و حقوق زنان سومین اشتراک میان جنبش امروز و مطالبات دیروز است. تأکید بر نقش (و سوژه گی) زنان و نقد تبعیض جنسیتی و مضامین مشابهی که در رویکرد سنتی و بنیادگرایانه حذف شد و به ضد خود انجامید و امروزه این واکنش‌ها را برانگیخته است از مسلمات اندیشه رفرم دینی است ودر آثار شریعتی نیز وجود دارد ( اشاره به جهت دهندگی هجر هاجر در بی جهتی کعبه، خود- فاطمه بودن فاطمه، توحیدی که در جهت یک زن برده و سیاه پوست در حج معنا می‌یابد و غیره).


و محورهای دیگری که کم‌تر مطرح است، اما مطرح است :

۱) ملی‌گرایی مردمی. تأکید بر ایرانیتی که در آثار شریعتی متناسب با سمت گرایی رهایی بخش توحیدی فهمیده می‌شود. مذهب رهایی از ملی‌گرایی دفاع می‌کند، به‌خصوص هنگامی که هویت ملی نفی می‌شود. برخلاف گرایش‌های ایران باستانی و ادبیات رسمی رژیم گذشته در زمینه‌ی پارس‌گرایی و شوینیسم راست‌گرا، در این جنبش ما با ملی‌گرایی نه از نوع شوینیستی بلکه غیرنژادپرستانه و غیرخودمحورانه آن روبرو هستیم. در این‌جا ملی‌گرایی مردمی از نوع دموکراتیک (مصدقی) کلمه مطرح است.

۲) عدالت‌طلبی؛ این جنبش از عدالت‌طلبی حقوقی شروع می‌شود (از اعدام‌های دهه‌ی نخست پس از انقلاب تا ترورهای زنجیره‌ای و .. تا پرونده‌ی هواپیمایی اوکراین و...)؛  تمامی پرونده‌هایی که بر روی هم جمع شده و به آن‌ها رسیدگی نشده است. جامعه‌ی مدنی خواستار احقاق حق و اجرای عدالت حقوقی است و نیز عدالت اجتماعی و اقتصادی که در ادبیات و اندیشه و راهکار شریعتی و نواندیشی دینی نیز همواره مطرح بوده است.

۳) رشد و توسعه‌گرایی پایدار که می‌بایست سه معیار «محیط‌زیست، تنوع فرهنگی و عدالت» را رعایت کرده باشد و متأسفانه در پروژه‌های توسعه‌ی نظام‌های گذشته و کنونی این سه جنبه رعایت نشده و در حرکت فعلی می‌بینیم و در نقدی که از هر دو نظام می‌کند و نفی انواع سلطه‌های سنتی و اقتدارگرایی‌ها.

۴) نقد روحانی‎‌سالاری و بنیادگرایی تئوکراتیک که در اندیشه و ادبیات شریعتی بسیار پُررنگ بود. نقد نهادین ساختار رسمی دین و علوم و معارف دینی و نهاد طبقاتی روحانیت که دارای مصالح و موسسه‌ی خاص است و ادعای انحصار تفسیر دینی را دارد؛ گرایشی که در این جنبش نیز پُررنگ است.



این‌ها اشتراکات بود و اما تفاوت‌ها:

۱) به طورکلی از آنجا که در دوران و وضعیت‌های پارادیمی «پساها و پایان ها» هستیم (پسامتافیزیک، پساصنعتی، پسا ایدئولوژی ها، پایان تاریخ و پایان انسان و..) و نیز میل به معاصر بودن و گرایش به جهانی شدن علایق و سلایق که در نسل جوان و در وضعیت سانسور و فیلترینگ و پارازیت و.. در اوج دیده می‌شود، مهمترین تفاوت با دیروز در گرایش نسل قبلی به هویت گرایی‌ بارز می‌شود. اگرچه معنا و جهت تز «بازگشت به خویش» شریعتی این بود که چگونه در عین معاصر بودن به خود بیندیشیم و این تز به طور کاملا معکوس فهمیده شد اما در هر صورت هویت‌گرایی‌ در آن زمان و در برابر غرب‌زدگی و تجدد آمرانه واکنشی عمومی بود. اما امروز ما می‌خواهیم جهانی بیندیشیم و از انزوا بیرون بیاییم و در شبکه زیست کنیم و بیشتر از همیشه در ستایش پلورالیسم فرهنگی می‌شنویم.

۲) دومین تفاوت جوان بودن پیش‌قراولان این جنبش است که بنا به تعریف نوجویی دارند و می‌خواهند همه چیز را از نو بیندیشند و هیچ پیش‌تعریفی از مقولاتی چون ملیت، مذهب و... را نمی‌پذیرند و همین جوان بودن نوعی ضعف تبیینی و نظری در جهان‌بینی و چشم اندازها را به وجود آورده است.

۳) واکنش عصری-عرفی‌ای که به شکل سکولار-لائیک روحانی ستیز و اسلام‌گریز در خیزش فعلی محسوس و طبیعی است، واکنشی علیه بنیاد‌گرایی دینی است. برای نخستین ‌بار با خیزشی روبه‌روییم که در زبان و اعتراض خود، مفاهیم و معیارهای مذهبی به کار نمی‌برد و از همین رو و در قیاس با خیزش‌های گذشته پدیده ای تازه است. بر خلاف گذشته که همیشه در اعتراضات نوعی بیان مذهبی حضور داشت و نوعی جنگ «مذهب علیه مذهب» به کار می‌رفت، این‌بار نمادهای ادبیات دنیوی و به شکل صوری، ضدروحانی را داریم.

۴) خودانگیختگی و فقدان رهبری متمرکز و سازمان‌دهی شبکه‌ای که جنبه‌ی آموختنی دارد و آسیب‌پذیری آن را کم‌تر کرده و باعث امکان استمرار و گستردگی اش می‌شود برخلاف گذشته ‌که این رهبری‌ها و خطوط بوده‌اند که جنبش‌ها را تصاحب و منحرف می‌کرده‌اند! این‌بار هیچ نوع رهبری‌پذیری‌ای در کار نبود. اما نفس این فقدان رهبری و تمرکز و تشکل موجب نوعی ابهام و ضعف در شناسایی کنشگر و سوژگی خیزش می‌شود و این پرسش ‌که با کی روبه‌روییم و این‌ حرکت چه چشم‌اندازی دارد؟ در این نوع موقعیت تیره‌گری‌ها و سردرگمی‌هایی می‌تواند ایجاد شود.

۵) تمایل به خشونت و رادیکالیسم؛ که امروز به شکل احساس ضرورت مقابله‌به‌مثل بیان می‌شود (خشونت مشروع در برابر خشونت / لومپنیسم واکنشی در برابر لومپنیسم سرکوبگر) که به شکل پرخاشگری‌های کلامی و فحاشی‌های جنسی دیده و شنیده می‌شود و می‌تواند موجب نوعی نقض غرض باشد برای جنبشی که از منزلت زنان سخن می‌گوید نباید از خشونت کلامی استفاده کند. این‌همه نشان‌دهنده‌ی نوعی هیجان پوپولیستی است. به‌خصوص از زمانی که اقشاری از مردم همراه و آمیخته می‌شوند (گفته شد که یه کاربردن این زبان از حواشی بازار به بالا شروع شد و به دانشگاه‌ها کشید و تکرار شد و باید به آن توجه و آسیب‌شناسی کرد.

۶) نوعی فاصله‌گیری نسبی با توده‌ی مردم (نسبت به گذشته) و قشر موسوم به «خاکستری» و ضعف در بسیج توده‌ی مردم. بی‌تردید دلیل آغازین این همدلی و نه همگامی، ترس از تنش است و مقابله با سرکوب اما شاید دلیل دیگرش را باید در فاصله ای دانست که میان فعالیت‌های جوانان (که موتور اصلی این جنبش ‌اند) و مردم وجود دارد. (البته حضور مردم در برخی مناطق مرزی گاه جدی می‌شد و متفاوت با مشارکت با حضور اقشار متوسط.) 

۷) نقش‌آفرینی پُررنگ جهان مجازی نسبت به جهان واقعی، به‌ویژه نقش رسانه‌های فرامرزی. اگرچه جنبش کنونی سعی می‌کند از رسانه‌های خارجی و رسانه‌های وابسته به قدرت‌های خارجی، مستقل بماند و در غیبت یک قطب خبری واختلال اینترنت از این‌ رسانه‌ها فقط برای انعکاس خبرها استفاده کند اما رسانه‌های خارجی سعی می‌کنند خط ‌وخطوط و مسیر را هدایت کنند. در این مسیر باید از انحرافات احتمالی اجتناب کرد. این امکان همیشه وجود دارد که سرنوشت جنبش‌هایی مثل بهار عربی در اشکال مختلف تکرار شود و پویش دموکراتیک در ایران به انحراف کشیده شود. امری که گاه قدرت‌های حاکم نیز از رسیدن به وضعیت خشونت و هرج و مرج استقبال می‌کنند تا اثبات کنند که میان این و آن شما محکوم به انتخاب هستید وگر فروپاشی و هرج‌ومرج و تجزیه و کشت‌وکشتار و.. پیش می‌آید.


٭ ٭ ٭

جمع‌بندی

از دوکفه‌ی اشتراکات و افتراقات این نتیجه را می‌گیریم که برای فراهم آوردن شرایط انتقال حافظه‌ی تاریخی و برای این‌که عزم با حزم هم‌دوش شود، گفت‌وگویی بینا-ادواری و بینا-نسلی ضرورت دارد و می‌بایست بر این هفت محور مشترک بتوانیم پیامی که داریم را بازتبیین و عرضه کنیم.

برای پرهیز از سردرگمی و تکرار و به قصد قدم گذاشتن در راه‌های جدید ما نیازمند مفاهیمی نو هستیم تا بدانیم کجا پا می‌گذاریم و خواهان چه بدیلی با چه تضمینی هستیم؟ آیا این ویژگی که جنبش کنونی فرم مذهبی ندارد و فاقد رفرانس به مذهب است به معنای غیرمذهبی بودن آن است؟ مطالبه‌ی عدالت و آزادی و توسعه و طرد بیداد و استبداد و انحطاط و خرافه، خواست‌هایی غیرمذهبی نیستند و می‌توانند و می‌بایست در نسبت با میراث پیشین نسل ما فهمیده و بازگو شوند. در نگاه ما آزادی و عدالت (حریت و قسط) توجیه دینی، توحیدی و عقلی دارند. عصری و عرفی شدن امور اجتماعی و ملی و مردمی شدن امور حکومتی مطالبه‌ی مشروعی است که نباید به حساب دین هراسی‌های افراطی گذاشت. از دیگرسو اصل اخلاقی و معنوی «همبستگی» مکمل تعالی بخش درخواست توسعه و رشد است و بیان نوپیرایانه و رهایی بخش دینی راهگشا و پشتیبان این همه است و در قوام بخشی و ارتقای حرکت ضرورت می‌یابد.

Report Page