نان‌بُر‌ها رستگار نمی‌شوند

نان‌بُر‌ها رستگار نمی‌شوند

آرمان ذاکری - بامدادنو

در فرهنگ ایرانی نان‌بُری قبیح است. از بدترین کارها. قبحِ نان‌بُری را نه فقط ادبیاتِ مدرنِ مرتبط با آزادی و حقوق و شهروندی که «سنت» هم گواهی می‌کند. ایرانی‌ها به کسی که نان مردم را ببُرد، یا به تعبیر عامیانه آجر کند، بد نگاه می‌کنند. پدربزرگم همیشه می‌گفت با کسی که نان مردم را می‌بُرَد، نه باید معاشرت کرد و نه وصلت. معتقد بود قیافه‌هاشان کریه می‌شود. خدا نور را از چهره‌هاشان می‌گیرد. از دور می‌شود تشخیصشان داد. می‌گفت در این مورد صبر خدا کم است، در همین دنیا پس می‌دهند. ایرانی‌ها از قدیم می‌خواندند:

تیغ برّان گر به دستت داد چرخ روزگار

هر چه می‌خواهی ببُر اما مبُر نان کسی

در دین نیز از بین بردن معیشت مردم، فراوان نهی شده است، آمده است که در حکومتِ امام علی به عنوان تیپ ایده‌آل حکومت دینی، مجازات هیچ نوع مخالفتی، هیچ نوع رفتاری، هیچ نحوۀ بودنی، حمله به معیشت افراد تعیین نشده است، مگر در جنگ مسلحانه. به هر حال دین، نباید خودمتناقض باشد، اگر در حدیث آمده است که «لا معاد لمن لامعاش له»، لاجرم دین باید به الزامات آن پایبند باشد. از قطع معیشت افراد، مسیر رسیدن به هیچ خدایی هموار نمی‌شود. نان‌بُرها مغضوب خدایند، دور از رحمت او. آنان که در برابر نان‌بُری سکوت می‌کنند، آنها که اعتراض نمی‌کنند و دعوت به عدالت نمی‌کنند هم در تداوم ظلم شریکند: بی‌تفاوت‌ها، مصلحت‌سنج‌ها، گوشه‌نشین‌ها، عافیت‌طلب‌ها.

اساساً در ادبیات سنتی، بخشِ مهمی از ظلم و عدل در عمل حاکمان، به نحوۀ مواجهۀ آنان با معیشتِ مردم باز می‌گردد. این است که گفته‌اند آنها که در مقابل مردمان می‌ایستند، آنها که نانِ مردم را می‌بُرند و به معیشتِ مردم تجاوز می‌کنند رستگار نمی‌شوند. به همین سبب اهل خرد همواره در طول تاریخ کوشیده‌اند خود را از مسیر آن دسته‌ از فرمان‌ها که به بُریدنِ نانِ مردم و اخلال در معیشت آنها و خون کردنِ دلِ آنها منجر می‌شود کنار بکشند. وجدانِ جمعی، به تعبیر دورکیم در طول زمان، این قواعد را ساخته و از آنها برای شکل‌دادن به جامعه استفاده کرده است. برای نمونه در کتابِ اخلاق جلال‌الدین دوانی می‌خوانیم «بزرگان خرده‌دان دانند که به خرده‌ریزه‌ای که از خسته پیرزنی گیرند، گنج خسروی معمور نتوان کرد و از پای ملخی که از دست موری حقیر ربایند، سفرۀ سلیمانی ترتیب نتوان نمود. ساز عودی که مرسومش به چوب از مال مظلومان بی‌نوا ستانند، مآل آن جز نالۀ زار نباشد، پیالۀ شرابی که از خون دل بیچارگان پر کنند، از خندۀ آن جز گریۀ خونی حاصل نیاید و از نشئۀ آن جز خمار آلام و اسقام نزاید».

و هموست که نخستین قاعدۀ معدلت را آن دانسته است که «هر قضیه که واقع شود، فرض کند که خود رعیت است و پادشاه دیگری. پس هر چه بر خود روا ندارد، بر رعیت جایز ندارد.» و قاعدۀ دوم آنکه «انتظار ارباب حاجات تجویز نکند و از خطر آن بر حذر باشد. و ارسطاطالیس اسکندر را گفت اگر اعانت خدای تعالی خواهی، در اغاثت فریادخواهان مسارعت کن». در نظر او «صاحب سیاست ناقصه» است که «تمسک به قواعد ظلم نماید و رعایا را در نسبت با خود به جای بندگان بلکه به به مثابه ستوران داند».

این فقرات بخشی از قواعد «سنت» ماست، در کنار همۀ سویه‌های تاریک سنت. کمتر برهه‌ای از گذشته تا امروز می‌توانیم بیابیم که اصحاب قدرت به آن عامل بوده باشند.

این روزها می‌شنویم و می‌بینیم که رعایت حجاب می‌شود بهانه‌ای برای پلمب مغازه‌ها و محیط‌های کسب و کار مردم؛ وقف، بهانه‌ای می‌شود برای مصادرۀ زمین‌های مردم به دست سازمان اوقاف و درگیری و کشته‌شدن عده‌ای از مردم؛ همسو نبودن با عقاید اقلیتی تندرو در محیط دانشگاه و مدرسه، بهانه‌ای می‌شود برای عدم تمدید قرارداد اساتید و معلمان و اخراج آنها از دانشگاه و آموزش و پرورش؛ استفادۀ به اصطلاح سوء از فضای مجازی بهانه‌ای می‌شود برای فشردنِ همزمانِ کلید فیلتر و کلیدِ خاموشیِ بسیاری کسب و کارهای مجازی؛ حتی مالکیت سازمان تبلیغات بر کتابفروشی خوارزمی می‌شود بهانه‌ای برای پلمب این کتابفروشی قدیمی، بخشی مهم از خاطرۀ اهل فرهنگ شهر. حتی می‌خواهند با وضع قانون، نان خریدن را برای عده‌ای ناممکن کنند. می‌توان به مثال‌ها افزود. یک‌پایِ اغلب موارد حکومت است. آنها نه فقط مهربانی نمی‌کنند، بلکه نان مردم را هم می‌بُرند.

اما در همۀ موارد، توجه افکار عمومی، بیشتر به وجوه سیاسی و فرهنگی ماجرا جلب شده است، مدارا نداشتن، نپذیرفتن تکثر، دموکراتیک نبودن، تضییع حقوقِ شهروندان، محدودکردن آزادی بیان و امکانِ دسترسی به فضای مجازی، به رسمیت‌نشناختنِ سبک‌ زندگی‌های متفاوت، سخنانِ درستی که زیاد شنیده می‌شود. اما کمتر کسی از تبعات اقتصادیِ این برخوردها گفته است و کمتر کسی از سرنوشتی که بر آدمهایی که معیشتشان وابسته به این مشاغل بوده است و نخواسته‌اند از عقایدشان ریاکارانه عقب‌نشینی کنند، نوشته است. کمتر فقیهی، حکمِ نان‌بُری را در مواردی که گفته شد بیان کرده است، مواردی همه مرتبط با دین، به نام دین. در کشوری با تورم بالای 50درصد، در شرایطی که بخش بزرگی از جامعه به زیر خط فقر رفته‌اند و خودِ حکومت اذعان دارد که اقتصاد، مهمترین مشکل مملکت است، وقتی مغازه‌ای، رستورانی یا کافه‌ای پلمب می‌شود، کسب و کاری در فضای مجازی تعطیل می‌شود، استاد یا معلمی اخراج می‌شود، چه بر سر افرادی می‌رود که معیشت آنها مختل می‌شود؟ خانواده‌هاشان چه شرایطی را تجربه می‌کنند؟ بچه‌هاشان چگونه با شرایط بیکاریِ پدر یا مادر مواجه می‌شوند؟

راحت می‌شود حدس زد که تبعاتِ ویرانگرِ این دست برخوردها نیز شدیداً طبقاتی است. می‌توان حدس زد آنها که کارگر کافه و رستوران و مغازه بوده‌اند، آنها که در مشاغل پایین‌دست نظیر پیک و نیروی خدماتی و سرایدار در شرکت‌های حاضر در فضای مجازی یا در کافه‌ها و رستوران‌ها و مغازه‌های پاساژها، مشغول به کار بوده‌اند، بیشترین صدمه را از بسته‌شدن این کسب و کارها می‌بینند. آنها بدون پس‌انداز، بدون امکانِ مقاومت در شرایط دشوارِ اقتصادی، بدون حمایت دولت، بدون داشتنِ شبکۀ اجتماعی حمایت‌گر، با انبوهی قسط و بدهی، بی‌پناه رها می‌شوند. بیکار می‌شوند. آنها که اغلب اجاره‌نشینند. نان‌بُر‌ها، نانِ همۀ افرادِ درگیر در این مشاغل را می‌بُرند، اما نباید فراموش کنیم نان‌بُری هم طبقاتی است. نان‌بُر‌ها به نام دین، همه را تنبیه می‌کنند، طبقاتِ پایینِ جامعه را سخت‌تر. و چه کسی است که نداند بخشِ بزرگی از اهل فرهنگ هم امروز از حیثِ اقتصادی جزو طبقۀ پایین‌اند.

پرداختن به قبحِ نان‌بُری و نشان‌دادن تبعاتِ دهشتناکِ آن امروز یک ضرورت است، نان‌بُری را برای نان‌بُرها دشوار می‌کند، وضعِ سیاست‌های نان‌بُر را سخت‌تر. نان‌بُری نه انسانی است، نه اخلاقی و نه موافق با سنت و دین. باید آن را محکوم کرد، حتی اگر برای انجام آن قوانینی وضع شده باشد.

Report Page