نامه ای به همسرم در ماهگرد بازداشت غیرقانونی اش

نامه ای به همسرم در ماهگرد بازداشت غیرقانونی اش

فخرالسادات محتشمی‌پور

نامه ای به همسرم در ماهگرد بازداشت غیرقانونی اش

۲۳ تیرماه ۸۸

سلام آرام جان

فردا درست یک ماه می شود که مأموران مدعی عدل علوی در شب ولادت مادرت زهرای اطهر (س) به خانه مان ریختند و با نشان دادن حکمی مجعول بازداشتت کردند. فریادهای من در همان نیمه شب موجب بیداری همسایگان شد تا شهادت بدهند سالم رفته ای و باید سالم برگردی و‌مأموران که گفتند معذورند، یادآور شدند که مأمور جورند در جمهوری اسلامی!!!

چه باید می کردیم ما؟! در این چهل و شش سال عمر هرگز نخواستم و‌نتوانستم زندگی مرفه و راحت و بدون دغدغه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی داشته باشم و‌ تاکنون تجربه های فراوان داشته ام الا خانواده زندانی سیاسی بودن( صرفنظر از خاطرات دور کودکی و‌قصه هایی که مادر برایم گفته و این روزها هی تکرار می شود من باب تسلای خاطرمان) حالا یک دوره جدید در زندگی من آغاز شده است و باید از تجربیات دیگران هم خوب استفاده کنم.

گام اول: همبستگی. خوشبختانه با خانواده های اکثر مجاهدان راه حق و آزادی از قبل آشنایی و‌ ارتباط داشته ایم و‌خیلی زود گردهم می آییم و‌دیگران را هم یا ما پیدا می کنیم و‌به جمع خود می خوانیم یا آن ها ما را پیدا می کنند و جمعمان جمع می شود.

گام دوم: تلاش برای دریافت اطلاعات اولیه. وکیلت بلافاصله درگیر داستان می شود و‌ پیگیری از شاگردش مرتضوی که حتی حرمت استاد نگه نمی دارد و‌ با لودگی پاسخش می گوید و‌انگار برایش مهم نیست دفاع از پایان نامه دکتری‌ بعد از قصه کردان!

دیگر چه باک از مدرک جعلی! یک گام پیشتر. حضور در دفتر مرتضوی باتفاق خواهرانت که دنبال یک جو انسانیت می گردند تا نرم کنند دل های سخت را تا تو بیایی برای سرسلامتی دادن به تنها برادرت که سخت داغدار المیرایش است. و‌برای یک دیدار کوتاه با پدر و‌مادر پیر و‌ بیمارت. 

کاش نرفته بودیم. چقدر خود را سرزنش می کنم برای تسلیم شدن به این حضور اهانت بار که فرجامش را از آغاز می دانستم. لبخند مضحک او و‌تلاش برای حفظ خونسردی در حین گفتن دروغهایش و وعده دروغ تلفن تو ‌عصر همان روز که هرگز محقق نشد.

گام سوم: برگزاری جلسات دعا و‌ ختم قرآن برای ثبات و‌ استواری قدم شما و آرامش قلب خودمان و بچه هایمان و‌همه خانواده ها. از جلسات خانگی تا دعای کمیل و ‌روضه ها در حسینیه ها که از آن هم نمی گذرند و‌ دعای کمیل پنج شنبه ما جمع کثیری از نیروهای چماقدار و‌تفنگدار را کشید حوالی بیت الزهرا!

گام چهارم: اطلاع رسانی. حالا که ما در بی خبری محض هستیم، دیگران هم باید این را بدانند. رئیس مجلس. رئیس قوه قضائیه و علما و مراجع. نامه های سرگشاده این حسن را دارند که اگرآقایان ما را بی پاسخ می گذارند، لااقل مردم باخبر می شوند و شنیده ام بعضی ها از این دست نامه ها خوششان نمی آید.

گام پنجم: دیدارها و‌ملاقات ها. فراکسیون خط امام‌ مجلس گزینه خوبی است. خانه ملت و‌ نمایندگان ملت و‌دغدغه های ملت. ابراز تأثر می کنند آقایان. می گویند اقداماتی کرده اند و ادامه می دهند تا حصول نتیجه با تشکیل کمیته پیگیری. 

تعطیلی مجلس ما را از ملاقات با لاریجانی بازمی دارد.

این ملاقات حاشیه هایی دارد که می خواستند سایه بیندازد به روی متن که گفتنش اینجا به درازا می کشد. همینقدر بگویم که شکایت من از خبرگزاری فارس و ‌ایرنا فقط برای انجام تکلیف بود. درست مثل شکایت های تو ‌از احمد جنتی در نظام عدل جمهوری اسلامی که همه شهروندان فارغ از رتبه های شهروندی به یک چشم نگریسته می شوند!!! برای دیدن آقای هاشمی شاهرودی فوری اقدام می کنیم. از دفترش جوابی نمی شنویم. از آقای جمشیدی کمک می خواهم به حرمت روزهای مدیرکلی که تحویل می گرفتند مقدارکی و‌ ایشان هم می گوید کمیته سه نفره تعیین شده برای پیگیری. بگویید آقای محتشمی پور برایتان وقت بگیرد از آقای دری نجف آبادی! دیدار با خاتمی مثل همیشه امیدبخش است. هرچند که او درون حاکمیت منصبی ندارد ولی در دل های مردم که دارد و‌ متانت و ‌نجابتش که هست و این قسم‌ همدلی با مردم. قوه قضائیه را مسئول مستقیم‌ معرفی می کند و‌می گوید این انقلاب مخملی بود علیه مردم که باید پایان بگیرد. دیدار با هاشمی رفسنجانی هم به عنوان رئیس محمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس خبرگان رهبری امیدبخش است خصوصا وقتی قول می دهد باز هم پیگیر امور باشد و قرار می شود گرفتن وقت از آقای دری نجف آبادی را هم دنبال کند. قراری که ده روز طول می کشد تا قطعی و‌ اعلام شود. آن هم فقط برای ۵ نفر.

فردا ساعت هشت و ‌نیم برویم ببینیم ما باید دلداری بدهیم آقایان را یا آن ها ما خانواده های جریحه دار را!!!

دیدار با علما و‌ مراجع را یادم نرود. همان هفته اول رفتیم قم و‌ توانستیم آیة الله صانعی و آیة الله جوادی آملی را ملاقات کنیم. و بقیه هم تفقد فرمودند و‌ گفتند تحت فشار امنیتی هستند و‌ نمی توانند ما را ببینند. نامه های سرگشاده را تقدیم‌ کردیم و برگشتیم به امید پاسخ.

هفته قبل هم باتفاق خانم مجردی رفتیم پیش آیة الله موسوی اردبیلی که در شجاعت شهره است و اولین رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی بوده است. کلی متأسف بود از بازداشت شماها که خوب می شناختتان. از عقد حجاریان گفت که خطبه شان را او خوانده و ابراز تأسف کرد از مصائبی که بر ما می گذرد این روزها و تأکید کرد اعتراف تحت شکنجه و فشار و‌ حتی اکراه، وجه شرعی ندارد و این را بچه طلبه ها هم می دانند و‌ ما را دعوت به صبر کرد مثل بقیه آقایان و گفت قول داده اند تعداد زیادی را هفته آینده آزاد کنند و قرار شد خبر ملاقات را دفتر ایشان تنظیم و منتشر کنند که نکردند متأسفانه.

گام ششم: مصاحبه ها وگفتگوها که متأسفانه در این دوران اختناق و بی تریبونی معترضین و‌ مخالفین قانونی در حوزه محدودی منتشر می شود و در برابر رسانه ای که به حق میلی اش نامیدی هرگز تاب ندارد

و یک خیز هم برداشتیم تا به شما نزدیک شویم با اجتماع جلوی اوین که نمی دانیم شما را کجایش نگه می دارند. شاید گرمای این حضور انرژی مثبت بفرستد داخل و گرم شوید و سبزتر. صدایمان را هم بلند کردیم به قسمی که به گوش هایتان برسد. شنیده بودیم صدای الله اکبر قوت قلبتان می دهد و الله اکبر گفتیم و یاعلی و یازینب گفتیم تا خودمان هم قوت قلب بگیریم. گل ها را هم دادیم سرگرد عبداللهی که می گفت ماهواره شما را کشیده اینجا و ما گفتیم بچه هایمان روز ولادت حضرت علی و روز پدر ما را کشیده اند اینجا نزد پدرانشان و شما را لابد ماهواره اینور و آنور می کشاند. گفت که گلها را میرساند به دستتان و به شرافتش قسم خورد که میرسد. رسید؟ من گفتم هروقت همسرم را ببینم از او می پرسم که رسید یا نه. اما بعد زود گفتم نمی گذارند که به او برسد لااقل بدهید به جوانانی که در تظاهرات برای دفاع از حق شان بازداشت شده اند و هی دارد خبر مرگشان می آید

مصطفی جان! تو‌سهراب را می شناسی؟ من هم نمی شناسم. فقط می دانم مادرش‌ مادر صلح است و‌فرزند ۱۸ ساله اش را دلاور بار آورده و قهرمان. دیروز پیکر پاک فرزندش را تحویل داده اند. و قرار بود صبح در بهشت زهرا تشییع شود. مادرش لباس سبز پوشیده و‌می گوید فرزندم فدایی ایران و اصلاحات است. می گویند همه در و‌دیوار اتاق سهراب را هم سبز کرده و‌همه خانه اش پر است از نمادهای اصلاح طلبی

از دیروز این عقده ای که بامداد بیست و سوم خردادماه درست پس از توهین آشکار به مردم و رأیشان در این گلو جاخوش کرده بیشتر اذیتم می کند. وقتی آقای کروبی زنگ زد و‌گفت که می خواهد بیاید دیدنمان فکر کردم خوب است دیدن آن مادر داغدار برود هرچند که من خود را داغدار همه جوانان شهید راه آزادی وطنم می دانم. کروبی آمد و‌ مادر تو از همه تلاش های خالصانه‌ات برایش گفت. و او‌گفت خاطرات آیة الله فاضل هرندی برایم زنده شد با دیدار همشیره مکرمه اش و‌من اشک هایم روان شد وقتی مادرت شکوه کرد از آن سپاهی خودفروخته غافل که مخالفان را اموی خوانده بود

می بینی عزیزم! این ها امام حسینند ولی قدرت دارند و‌ ما یزیدی هستیم و دربند. اینها امام علی هستند و بر سر حکومتند و‌ ما لابد اهل سقیفه اما گوشه نشین. عجب حکایتی است حکایت قلدران روزگار ما که دین را به لجن کشیده اند و فریاد علما و‌مراجع و فقها و بزرگان را هم درآورده اند. جنتی همچنان در آرزوی اعتراف گیری است و این را در نمازجمعه می گوید. انگار این کودتا به مذاق خیلی ها سازگار آمده ولی شاهنامه آخرش خوش است

باید بگویبم حدادعادل برایشان کلاس تاریخ بگذارد تا یادشان بیاید پایان استبداد را و‌ بگوییم ‌کسی برایشان تفسیر بگوید تا یادشان بیاید سرنوشت فرعون و‌ نمرود و همه جباران تاریخ را. قرآن زبان حال است و ما معنی "صم بکم عمی" را تازه داریم‌ می فهمیم با رؤیت احوال آقایان در این روزها.

گام های بعدی ما آغاز می شود دلبندم

شما در سلولهای انفرادی خود با فراغ بال به عبادت و تهجد بپردازید. ما تا وقتی جانی هست و‌ توفیقی وظیفه پیام رسانی را زینب وار ایفا می کنیم.

ولی یک توصیه! مبادا اگر این پست فطرت ها به آزار جسمی تان پرداختند بگویید حسرت شنیدن یک آخ را بر دل هایتان می گذاریم. من شنیده ام فریاد در حین شکنجه درد را تسکین می دهد و از آن مهم تر اعصاب شکنجه گر را به هم می ریزد. هرچند این ها سعی می کنند ادای سفاکان اسرائیلی را درآورند ولی در شناسنامه شان نوشته مسلمان و ‌همین عذاب الیمی است برای خودشان که خواب برایشان حرام و‌ زندگی عادی ‌حرام و لذت از حیات و ‌اهل و عیال حرام و‌ همه چیز را حرام این حرامیان کرده است

فریاد بزن عزیز دل! بگذار فریاد یا زهرای تو با فریاد یا زینب من پیوند بخورد. من به چشم دل ترک ها را بر ایوان مدائن، که قرار بود مظهر عدل علی باشد، دیده ام. نه تنها من بلکه همه روشندلان دیده اند و همه آنان که دینشان را به دنیای قدرت طلبان نفروخته اند

الیس صبح بقریب؟!

الیس صبح بقریب؟!

الیس صبح بقریب؟!

Report Page