نامه اى به دكتر آقازاده
فرداى بهتر ( سيد مصطفى تاجزاده )محسن رنانی چه میگوید که آشفته میشوید!؟
محمد صادقی – روزنامهنگار
دکتر آقازاده یادداشتی با نام «نامهای به دکتر رنانی» نوشته و بدون اینکه دلیل یا دلایلی برای رد نقدها و گفتههای دکتر محسن رنانی ارائه کند، چون آنچه دکتر رنانی در نقد آموزش و پرورش نوشته با خوشایندهایاش سازگار نبوده دچار آشفتگی شده و از همان خط اول نامهاش به شخصیت دکتر رنانی حمله کرده و اتهام زده و گویی «تحقیرکردن» را مساوی با «نقد» دانسته که این فقط و فقط مایه تاسف و تلخکامی است. قبل از اینکه به نامه غیراخلاقی و غیرمستدل دکتر آقازاده بپردازم، بخشهایی از گفتههای انتقادی دکتر رنانی را که در 31 شهریور 1396 با نام «فردا اول خلقت است» منتشر شده، با هم میخوانیم:«فردا رئیس جمهور به مدرسه میرود و زنگ اول مهر را میزند. اما نه رئیس جمهور میداند و نه دیگر یارانش، و نه دیگرانی که خود را متولیان این دیار میدانند که مدرسههامان زنگ زده است، که کتابهامان زنگ زده است، که معلمانمان زنگ زدهاند، که مغزهامان زنگ زده است، و این روزها از دلهای ما نیز بوی زنگزدگی میآید... از فردا ۱۳ میلیون زندانی را صبح به صبح راهی زندانهای زنگ زده میکنیم و به دست زندانبانهای زنگزده میسپاریم. فقط اقتصاد ما نیست که درماندهی سیاستمداران زنگزده شده است، کودکان ما نیز زندانی زنگزدگیهای ما شدهاند. نظام آموزشی ما یک نظام مکانیکی فرسوده و زنگزده است که هی پیچ و مهرههایش را روغن میزنیم بلکه چند گام دیگر دوام بیاورد... باور کنید مشق شب شیوهای زنگزده است، باور کنید املا مغز کودکان ما را زنگزده میکند، باور کنید ارزیابی کودکان بر اساس نمره، سمی است که شخصیت کودکان ما را زنگ نمیزند بلکه متلاشی میکند، باور کنید رقابتهایی که بر سر نمره ایجاد میکنید از ترکشهای جنگی مخربتر است. لطف کنید دیگر به کودکان ما درس ندهید. ما چهل سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم، اما همه چیز بدتر شد. تصادفات رانندگیمان بیشتر شد، ضایعات نانمان بیشتر شد، آلودگی هوایمان بیشتر شد، شکاف طبقاتیمان بیشتر شد، پروندههای دادگستریمان بیشتر شد، تعداد زندانیانمان بیشتر شد و مهاجرت نخبگانمان بیشتر شد. پس دیگر دست از درسدادن بردارید. آموزش کودکان ما ساده است ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم ما اکنون دچار کمبود مفرط آدمهای توانمند هستیم. پس لطفاً به کودکان ما فقط زندگیکردن را یاد بدهید. به آنها گفتوگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، رقصیدن و شاد بودن را، از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید. باور کنید اگر بچههای ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت، و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود، و ندانند که با پای چپ وارد دستشویی شوند یا با پای راست، هیچ چیزی از خلقت کم نمیشود؛ اما اگر آنها زندگیکردن را و عشقورزیدن را و عزتنفس را و تابآوری را تمرین نکنند، زندگیشان خالیِ خالی خواهد بود و بعد برای پرکردن جای این خالیها، خیلی به خودشان و دیگران و طبیعت خسارت خواهند زد. لطفاً برای بچههای ما شعر بخوانید، به آنها موسیقی بیاموزید، بگذارید با هم آواز بخوانند، اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند، بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند و وقتی مغزشان نمیکشد یاد نگیرند. لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید. اجازه بدهید خودشان ایمان بیاورند، دین را در مغز آنان تزریق نکنید، فرصت ایمان آزادنه و آگاهانه را از آنان نگیرید، زبانشان را برای نقد آزاد بگذارید، آنان را از وحشت آنچه شما مقدس میپندارید به لکنت زبان نیندازید. بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید. اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دستکم هوای هم را داشته باشیم، نداشتهها و تنگناها و غمها و عقدههای خود را به کلاسها نبرید»
دکتر آقازاده به جای اینکه به نقد یادداشت دکتر رنانی بپردازد، نقصها و ضعفهای آن را نشان بدهد، و اگر ادعاهای دکتر رنانی را سست میداند با استدلالهای قوی خود، به فهم بهتر مساله کمک کند، تاکید دارد که دکتر رنانی از وضعیت آموزش و پرورش آگاهی ندارد و از او دعوت میکند که یک دوره مطالعاتی هم در این زمینه بگذراند. نقد دکتر رنانی را در زمره "ژورنالیسم پوچ" میخواند، بدون اینکه دلیل یا دلایلی برای ادعای خودش ارائه کند، به تعبیری ما باید پیشاپیش چنین اتهامی را اصل قرار بدهیم و پرسشی هم مطرح نکنیم که چرا؟ و به چه دلیل؟ باور دارد اگر نام دکتر رنانی را از روی نقدی که نوشته بردارند فقط کسانی که خواریطلب هستند آن را میخوانند، یعنی هم آنچه دکتر رنانی میگوید خوار است، هم کسانی که به خواندن چنین مطالبی میپردازند، خوار و "خواریطلب" هستند. دعوت میکند از دکتر رنانی و همکاراناش که برای شعرخوانی به دانشگاه آمده و البته دایره زنگی هم در دست داشته باشند، یعنی تاکید دقیق دکتر رنانی بر این نکته که موسیقی و آموزش آن در مدرسههای ما جایی ندارد را با چنین لحنی پاسخ میدهد. دکتر رنانی ریشه بسیاری از مسائل و مشکلاتی که ما شهروندان ایرانی دچار آن هستیم را در فرهنگ ما سراغ میگیرد و به همین خاطر دست روی نهاد آموزش و پرورش میگذارد (این دیدگاهی است که برخی از روشنفکران ایرانی بویژه استاد مصطفی ملکیان بر آن تاکید دارند) و از گرفتاریهای موجود انتقاد میکند و دکتر آقازاده در هیچ کجای نامه خود نه به این موضوع اعتنا دارد و نه پاسخی مستدل ارائه میکند. آشفتگی در این نامه چنان است که تفاوتی هم میان "مقاله عمیق تحلیلی سیستماتیک" و "نفرین" قائل نمیشود، و مدعی است اگر بخواهد میتواند مقاله عمیق تحلیلی سیستماتیکی در نفرین به آموزش عالی بنویسد در حالی که اگر مقصود دقیقاً همان "نفرین" یا "دعای بد" باشد که از لحن و ادبیاتی که به کار برده شده میتوان نتیجه گرفت که در این کار از توانایی برخوردار است، هرچند عمیق و سیستماتیک نباشد. مدعی شده که دکتر رنانی زود زود به تلویزیون میرود (و به اهالی خانواده هم اطلاع میدهد که برنامههای او را تماشا کنند) در حالی که شوربختانه صداوسیما مجال چندانی برای دکتر رنانی و دیگر استادان و روشنفکران باقی نگذاشته و نمیگذارد تا با مردم سخن بگویند، و به نقد "قدرت" و "فرهنگ عمومی" پرداخته و اظهارنظر کنند. دکتر رنانی هم زود زود به تلویزیون نمیرود یا اگر میرود نیمهشب به بعد میرود که ما خبر نداریم. دکتر آقازاده مدعی است که در نامه خود به حقناشناسیای که 40 سال است به طور مدام نسبت به معلمان روا داشته شده پاسخ میدهد ولی در نامه ردپایی از آن نمیبینیم منتها آیا در یادداشت دکتر رنانی و جایی که میگوید:«آی معلمهای عزیز، ما میدانیم که شما در این زنگزدگی بیتقصیرید» همدلی بیشتری به چشم نمیخورد؟ حالا برسیم به ادعایی عجیب و غریب از سوی دکتر آقازاده که دقیقاً تاییدکننده نقدی است که دکتر رنانی مطرح میکند. دکتر آقازاده در نامهاش مینویسد:«جناب دکتر رنانی عزیز، در دانشگاههای شما به دختران و زنان شوهردار مردم پیشنهادهای بیشرمانه داده میشود. به دستیارانتان بیاموزید چشم پاک باشند...» گویی چنان کشفی صورت گرفته که کل ادعای دکتر رنانی را به لرزه درمیآورَد در حالی که چنین نیست. زیرا ما وقتی با چنین مشکلاتی مواجه هستیم برای نمونه همین پیشنهادهای بیشرمانه و رفتارهای غیراخلاقی در روابط اجتماعی که دکتر آقازاده برای کوبیدن دکتر رنانی و همکاران او از آن بهرهبرداری میکند، یعنی که آموزش و پرورش ما کار خودش را درست انجام نداده است. نه فقط آموزش و پرورش به معنای یک وزارتخانه که همه نهادهایی که در کار آموزش و پرورش نقش دارند همچون وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت ارشاد، صداوسیما و... که نتوانستهاند در آموزش "راه و رسم زندگی" و "ارتباط سالم با دیگری" چیزی به ما بیاموزند که دچار این حجم از رفتارهای غیراخلاقی و آسیبزا نشویم. صدالبته که نقش آموزش و پرورش (به معنای وزارتخانهاش) در ایجاد این همه گرفتاری اخلاقی و رفتاری بیشتر است زیرا بهترین سالهای زندگی ما در مدرسهها میگذرد و حالا باید ببینیم که جای "درسهای زندگی" در میان کتابهای درسی کجاست؟
اما سخن پایانی، مشکل اساسی در آموزش و پرورش مشکل اقتصادی نیست که دکتر آقازاده میگوید معلمها با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند، مشکل اقتصادی مشکل کلی جامعه و بیشتر مردم است، نه فقط معلمها. مشکل اساسی در وضعیت فرهنگی وحشتناکی که با آن مواجه هستیم، نظام کهنه آموزش و پرورش است که با دانش روز دنیا فاصله زیادی دارد، مشکل اساسی این است که آموزش و پرورش ما کاری با تازهترین دستاوردهای علوم انسانی ندارد، مشکل اساسی این است که یک نفر از درون مجموعه آموزش و پرورش (که باید الگوی رفتارهای بهتر و اخلاقیتر برای دیگران باشند) نه به اصول گفتوگو و نقد احترام میگذارد، نه ادب را رعایت میکند.