لهستانی‌ها چطور آموزش جنسی دیدند؟

لهستانی‌ها چطور آموزش جنسی دیدند؟

فرناز سیفی

زنی ریزاندام، چالاک، با دستاری که همیشه به دور سر بسته بود. گاه روپوش سفید پزشکی‌اش را بر تن داشت و گاه یکی از پیراهن‌ها یا بلوز و دامن‌های گلدار و شاد.  زنی که تند تند حرف می‌زند و فرز راه می‌‌رفت. زنی به نام میخالینا ویسووتسکا، پزشک زنان اهل لهستان که فهم و دانش مردم کشورش از رابطه‌ی جنسی، شیوه‌های عشق‌ورزی در تخت‌خواب و فیزیولوژی بدن زن را تغییر داد و خط بطلانی بر بساط خرافه و یاوه درباره‌ی بدن زنان و نگاه زنان به سکس کشید. 

میخالینا در سال ۱۹۲۱ متولد شد. او هرگز خود را فمینیست ندانست، راستش شاید اصلا هیچ‌وقت درباره‌ی فمینیسم چیزی هم به گوش او نخورده بود. احتمالا هم اگر در آن روزگار کسی به می‌گفت فمینیست یعنی چی و او فمینیست است، با همان محافظه‌کاری رایج زنان آن روزگار در لهستان، فوری گارد می‌گرفت و احتمال فمینیست بودن خود را رد می‌کرد. «جنس دوم» نوشته‌ی سیمون دوبووار در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی که او دیگر کتاب حیاتی و مهم‌اش را چاپ کرده بود به زبان لهستانی ترجمه شد و در اواسط دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی بود که اولین کتاب‌های مهم فمینیسم موج دوم به لهستانی ترجمه شد و پایش به اروپای شرقی رسید. 

میخالینا هنوز حتا ۲۰ سال هم نداشت که با شوهرش - مردی آلمانی که سال‌ها از او بزرگ‌تر و معلم او بود- ازدواج کرد. ازدواج آن‌ها یک نمونه آشکار سوء‌استفاده مردی از قدرت و مقام خود بود. شوهرش اول با او سکس کرد، بعد هم طی برنامه مشخصی تصمیم گرفت این «دختر کوچولو» را «تربیت» کند تا هم زن خانه‌دار و خوش‌سکسی باشد، هم منشی و دستیار شخصی آقا.

میخالینا اما عطش یادگیری داشت و درس و دانش. بعد از دیپلم و چند سال فاصله، وارد دانشگاه شد و شروع به تحصیل در رشته‌ی پزشکی کرد.  زندگی جنسی آن‌ها که در اولین سال‌های ازدواج پرشور بود، با چالش و بی‌میلی‌های میخالینا مواجه شد. رابطه‌ی جنسی که بیشتر از هرچیز برای میخالینا، درد جسمی به همراه داشت. برای این‌که شوهر مدام سراغ این زن و آن زن نرود، میخالینا تصمیم عجیبی گرفت. صمیمی‌ترین دوست خود را دعوت کرد تا ساکن خانه‌ی آن‌ها شود و با شوهر رابطه‌ی جنسی داشته باشد. در عوض شوهرش قول بدهد که همیشه فقط عاشق او(میخالینا) بماند! 

رابطه‌ی آن‌ها، یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی بین ۳ نفر نبود. رابطه‌ی برابری هم نبود. بیش از هرچیز رابطه‌ای بود که مردی آن بالا نشسته و سلطه دارد و دو زن در خدمت او هستند و هر یک گوشه‌ای از نیازهای او را برآورده می‌کنند؛ رابطه‌ی مردی چندهمسر. میخالینا و دوست‌اش هر دو تقریبا هم‌زمان از مرد باردار می‌شوند، میخالینا دختری و دوست او پسری را به دنیا می‌آورد. آن‌ها به همه وانمود می‌کنند که این دختر و پسر دوقلو و هر دو فرزندان میخالینا و شوهر هستند و دوست او، خاله‌ی مهربانی است که با آن‌ها زندگی می‌کند! 

میخالینا زنی بود که جان می‌کند در فضای دانشگاهی تا خرخره مردسالار و جنسیت‌زده دهه‌ی ۱۹۵۰ میلادی، بتواند کار کند، به رسمیت شناخته شود و جدی گرفته شود. زنی که هم‌زمان به‌عنوان پزشک ساعت‌ها کار می‌کرد، مادر بود، یک ضلع  یک رابطه‌ی ۳ نفره‌ی عجیب بود، خرحمالی می‌کرد تا شاید مردان استاد و معروف زنان و زایمان به او نیم‌نگاهی بی‌اندازند و همیشه خسته بود. 

آن زندگی ۳ نفره‌ی غریب روزی از هم پاشید. روزی که میخالینا فهمید شوهرش به‌رغم توافق‌شان از دوست او درخواست ازدواج کرده و دوست‌اش هم خواهان این ازدواج است، همه‌چیز فروپاشید. شوهر خانه را برای همیشه ترک کرد. دوستش دست پسرش را گرفت و رفت و میخالینا ماند با دخترش که نمی‌دانست به او چطور توضیح بدهد که برادر او در واقع «برادر دوقلوی» او نیست و مادر او، کس دیگری است! زندگی‌اش بعد از آن سخت‌تر هم شد. حالا مادری دست‌تنها هم بود. 

میخالینا اما کم‌کم برای خود اسم و رسمی بهم زد. کم‌کم معروف‌ترین پزشک زنان ورشو شد. زنان گاه تا ۶ ماه در نوبت می‌ماندند تا نوبت آن‌ها شود و به مطب او بیاند. میخالینا، شبیه باقی پزشکان زنان نبود. به آن‌ها درباره‌ی ارگاسم می‌گفت، درباره‌ی کلیتوریس، چگونگی تحریک اندام جنسی زن، لزوم لذت زن در سکس و نه تنها هیچ مخالفتی با شیوه‌های پیشگیری از بارداری نداشت، بلکه آن را تشویق می‌کرد و «زیر میزی» حاضر به سقط جنین بود. 

میخالینا در کنار کار پزشکی مطب خود، شروع به تحقیق درباره‌ی فیزیولوژی اندام زن در رابطه‌ی جنسی، جمع‌آوری داده‌ها و بررسی بیشتر کرد. در دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی بالاخره بعد سال‌ها تحقیق کتاب معروف خود را نوشت: «هنر عشق‌ورزی». 

اما این تازه شروع دردسرهای او بود. حکومت کمونیست وقت در لهستان، فورا یک مهر «غیر قابل چاپ» بر کتاب او چسباند و ماموران بررسی کتاب او را «فاحشه» و کتاب‌ او را «پورن مبتذل» نامیدند.  میخالینا چکمه‌ی آهنین به پا کرد و از این اداره به آن اداره، از اتاق این مسئول به اتاق مسئول راه افتاد تا اجازه‌ی نشر کتاب‌اش را بگیرد. تمام مسئولان با قاطعیت جلو انتشار کتاب او را گرفته بودند، اما تمام مسئولان رده بالای حزب کمونیست لهستان و زنان/شوهران آن‌ها کتاب را یواشکی خوانده بودند، درباره‌اش پچ پچ می‌کردند و خیلی از آن‌ها با خواندن کتاب تازه فهمیده بودند بدیهیات سکس و اندام زن و مرد از چه قرار است. 

سال‌ها رفت‌وآمد و اصرار و چانه‌زنی و دعوا و دادوقال با مقامات، هجوم ماموران وزارت فرهنگ به مطب او و زیر و رو کردن همه‌ی اسناد و مدارک کاری او، انگ و تهمت و تحقیر … بالاخره در سال ۱۹۷۶ وزارت فرهنگ دولت کمونیستی لهستان اجازه داد تنها ۱۰ هزار نسخه( به جای ۱۰۰ هزار نسخه) از کتاب منتشر شود. اما چند روزی قبل از انتشار کتاب، یک نفر که هویت او معلوم نشد، نسخه‌ای از کتاب را ربود و در بازار سیاه تکثیر کرد. یک روز قبل از انتشار رسمی و فقط ۱۰ هزار نسخه‌ای کتاب، در بازارهای تره‌بار، کتاب‌فروشی‌ها و کیوسک‌های مطبوعاتی، در بساط دست‌فروشان و … زیرمیزی کتاب «هنر عشق‌ورزی» فروخته می‌شد. میخالینا بعدها گفت که نه تنها ذره‌ای ناراحت نشد که کتاب‌اش در بازار سیاه تکثیر شده، بلکه این بهترین اتفاقی بود که می‌توانست برای کتاب او بیفتد. 

چهل و اندی سال بعد از انتشار «هنر عشق‌ورزی» بیش از ۷ میلیون نسخه از این کتاب در لهستان فروخته شده است. کتابی که مرجع و راهنمای چندین نسل از شهروندان لهستان درباره‌ی بدن زن و مرد، سکس، خرافه‌ها و باورهای نادرست درباره‌ی سکس و… شد. کتابی که به بسیاری از  زنان لهستان برای اولین‌بار این جرات را داد که درباره‌ی خواسته‌های خود از رابطه‌ی جنسی حرف بزنند و بعضی خواسته‌های جنسی خودشان را به رسمیت بشناسند و احساس شرم و گناه نکنند. کتاب او یک تنه به جامعه‌ی درگیر هزاران تابو و سنت لهستان، مقدمات جنسی را آموزش داد. 

«هنر عشق‌ورزی» تنها یادگار مفید و ماندنی میخالینا نبود. او اولین پزشکی بود که در لهستان، کلینیک‌های سیار خدمات پزشکی زنان برای مناطق دورافتاده و روستاها راه انداخت. کلینیک‌هایی رایگان که به داد زنانی می‌رسید که امکانی برای خدمات پزشکی زنان و زایمان نداشتند. او یک تنه ده‌ها کشیش کلیساهای دورافتاده لهستان را راضی کرد که به این کلینیک‌های سیار اجازه‌ی فعالیت دهند. بعدها گفت بعد سال‌ها جان کندن خوب می‌داند که بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مانع بر سر راه آموزش جنسی در لهستان، مذهب و کشیش‌ها نیستند، «مردان پزشک» هستند و بس… مردان پزشک که بدتر و شدیدتر از باقی مردان دو دستی دروازه‌های مردسالاری و باورهای مبتنی بر ان را چسبیدند تا «نظم و قاعده» برهم نخورد! 

از زندگی پرفرازونشیب و پربار میخالینا فیلم جالبی هم ساخته شده است، فیلمی همنام کتاب او: «هنر عشق‌ورزی».

میخالینا ویسووتسکا در جوانی
ویسووتسکا در کهنسالی (راست) تصویر اولین چاپ کتاب در دوران کمونیستی (چپ)



Report Page