موازنهٔ قوا؛ کلید فهم سیاست

موازنهٔ قوا؛ کلید فهم سیاست

محمد رجبی


کلید فهم سیاست، چه در ایران، چه در آمریکا، چه در اروپا و چه در خاورمیانه، چه در سطح ملی و چه در سطح بین‌المللی چیزی نیست جز «موازنهٔ قوا».

موازنهٔ قوا؛ کلید فهم سیاست


اگر جایی مستبدان سرفرازی می‌کنند، به این دلیل است که در تحلیل نهایی، «زور» زیردستان به زور زبردستان نرسیده است. اگر جایی نگین خوش‌رنگ دموکراسی و آزادی می‌درخشد، به خاطر آن است که از طریق مکانیزم‌های درونی مانند تفکیک قوا و استقلال قوه قضاییه و مکانیزم‌های بیرونی مانند جامعه مدنی، قدرت حکومت تضعیف شده است. یا اگر جایی چیزی شبیه به جنگ داخلی، آنارشی و بی‌حکومتی حاکم است، علتش آن است که هیچ گروهی نتوانسته در تولید قدرت به قدر کافی کامیاب شود.

از نظرگاه اخلاقی و فلسفی همیشه می‌توان این‌گونه تعبیر کرد و کرده‌اند که قدرت، مشروعیت خودبنیاد ندارد و مقبولیتش بستگی به مفاهیمی مانند «رضایت» و «قرارداد اجتماعی» دارد. اما در واقعیت، قدرت همیشه حدی از مشروعیت و اصالت را با خود حمل می‌کند و تا حدودی «الحق لمن غلب»! 

بهترین توضیح برای این گزاره، وضعیت سیاست بین‌المللی و تقدم مشروعیت رسمی و سیاسی (اعم از دوفاکتو و دوژوره) بر مشروعیت اخلاقی و هنجاری است. تقریباً تمام سازمان‌ها، نهادها و قوانین بین‌المللی در عمل و به شکل فاحشی ریاکارانه از این اصل تبعیت می‌کنند.

 بنابراین گروه‌ها و چهره‌های سیاسی همیشه باید در کنار سامان‌دادن به یک دستگاه و گفتمان فکری و اخلاقی مشخص، در پی تولید قدرت نیز باشند. سیاست‌ورزان کارشان نباید به محکوم‌کردن این و آن و بیانیه‌دادن تقلیل یابد. این سطحی‌ترین نوع از کنش‌ورزی است. هنر «شهریار» در رهبری است، نه ره‌نمایی! 

تاریخ سیاست موازنه قوا


اگر ما امروز نام و یاد مردان نیکی در لوح تاریخ هم‌چون آبراهام لینکن، مارتین لوترکینگ، نلسون ماندلا، ماهاتما گاندی و واتسلاو هاول را گرامی می‌داریم، نه فقط به دلیل آرمان‌های بلند و اخلاقیات متعالی‌شان، که به علت پیروزی و کامیابی‌شان در رسیدن به اهداف‌شان است. به دلیل آنکه توانستند به پشتوانهٔ دلایلی چند چون جسوری، کاریزما، خلق یک گفتمان سازنده و هم‌ساز، اجماع‌سازی و سازماندهی‌، موازنهٔ قوا را بر هم بزنند و به «قدرت» برسند. 

چنان‌که آبراهام لینکن در سخنرانی معروفش در خلال نبرد گتیزبورگ می‌گوید: «جهان اهمیتی نخواهد داد و به یاد نخواهد سپرد که ما در اینجا چه گفتیم، اما هرگز آن‌چه را که در این‌جا اتفاق افتاده است، فراموش نخواهد کرد!»

اگر امروز «رویای» مارتین لوترکینگ تعبیر می‌شود، اگر «قدرت بی‌قدرتان» هاول خوانده می‌شود، اگر صدای شکستن و فروریختن دیوار برلین که رونالد ریگان در ۱۹۸۷ فریادش را کشید، هم‌چنان به گوش می‌رسد و اگر کلماتی که جفرسون در اعلامیهٔ استقلال آمریکا به قلم آورده، هنوز بعد از دو قرن‌ونیم خواندنی و خواستنی است، بیش از همه به دلیل آن است که آن شعرها و شعارها و آن قصه‌های قصار، به منصهٔ ظهور نیز رسیدند و در «عمل» نیز آزمون خود را پس دادند وگرنه تاریخ نشان داده که هیچ از شکست‌خوردگان خوشش نمی‌آید و هم‌چنان فاتحان، می‌نویسندش!

از این دریچه شاید بتوان پلی زد به سوی آشتی‌دادن میان عمل‌گرایی و اصول‌گرایی، بین حقیقت و مصلحت (حداقل در عرصه سیاست). اگر ایده‌ای نیک و هدفی متعالی (که در عین حال واقعیت‌پذیر نیز است) دارید، این گوی و این میدان. آن را به «تحقق» برسانید. وگرنه خون بر شمشیر پیروز نیست و شعر از تفنگ قوی‌تر نیست. اگر تصادفات و تقارنات را کنار بگذاریم، معمولاً این‌چنین بوده که مسیر اصلاحات از مجرای تغییر موازنه قوا گذر کرده نه خوش‌بینی و خوش‌اندیشی!

 

 


Report Page