منشی منفعل

منشی منفعل


دیوید مالان

درمانگر: این موضوع، چطور خودش را در سیر زندگی شما نشان داده است؟

بیمار: اذیت نمی شوم، می دانید ... من فقط یک طوری دست برمی دارم و میگویم، باشددرست است».

درمانگر: و بعد چه؟

بیمار: دقیقاً نمیدانم شما چه -

درمانگر: منظور اصلی من این که این باید یک طور دیگری بروز می کرد. شما می گویید دارم دست برمی دارم و می گویید «باشد، درست است». چطور بروز می کرد؟

بیمار: واقعا نمی دانم. هیچ وقت این طور در موردش فکر نکرده بودم.

 

درمانگر: شما باید بروید ۰۰۰ این با دست برداشتن شروع می شود و بعد شما باید از درون تان احساس درماندگی و دلسردی کنید، و این باید یک طوری خودش را نشان دهد.

بیمار: معمولا اگر این احساس را داشته باشم،. . . فقط گریه می کنم و بعد احساس خوبی پیدا می کنم.

درمانگر:گریه می کنید.

بیمار : آره.

درمانگر: به تنهایی یا...

بیمار: تنها.

درمانگر: مشکل گریه کردن این است که اگرچه باعث می شود احساس بهتری پیدا کنید، ولی مشکل را حل نمی کند.

بیمار: نه

درمانگر : شاید بهتر باشد به ازدواج تان برگردیم. می توانید در این مورد چیزی به من بگویید؟ می توانید از اول برایم تعریف کنید؟ احساس می کنم کاملاً محتمل است که چیز مشابهی در ازدواج تان اتفاق افتاده باشد، و این باعث شده که این اتفاق دوباره تکرار شود.

بیمار: من و شخصی که با او ازدواج کردم، بیرون می رفتیم... از آن موقعی که تقریباً شانزده ساله بودم تا وقتی که با هم ازدواج کردیم؛ من نوزده ساله بودم. ازدواجمان حدود پنج سال طول کشید.

درمانگر: بله

بیمار: و بعد کارل را ملاقات کردم. و بعد به شوهرم گفتم که طلاق می خواهم. نمی خواستم آن ازدواج دیگر ادامه پیدا کند؛ کسی را که عاشقش باشم، پیدا کرده بودم و نمی توانستم علتی برای ماندن با او پیدا کنم

نمی توانستم. حتی اگر ... اگر کارل و من با هم زندگی نمی کردیم،نمی خواستم ازدواجم با شوهرم ادامه پیدا کند.

درمانگر :پس این باید به این معنی باشد که تا آن موقع هم مشکلی آغاز شده بود،نه؟در غیر این صورت شما به کسی دیگری توجه نمی کردید؟

بیمار: فکر می کنم با او ازدواج کردم چون ... همه دوستانم داشتند ازدواج می کردند. وقتی ... نوزده ساله هستید، فکر می کنید هیچ وقت ازدواج نخواهید کرد ، و واقعا هیچوقت قبلا با مردهای دیگر بیرون نرفته بودم.

درمانگر :بله

بیمار: او تنها کسی بود،..به غیر از،می دانید ... نه من قبلا هرگز با مردهای دیگری بیرون نرفته بودم خوب او حاضر بودو...

درمانگر: بله. و مشکل این قضیه ، این است که این آدم درست نمی داند ، ... شخصی که واقعا تجربه مردهای خیلی زیادی و متفاوت را نداشته ، که بتواند از بین آنها انتخاب کند. و شما انتخاب کردید... همانی را که از سن 16 سالگی می شناختید انتخاب کردید بعد چه اتفاقی بین شما افتاد؟ چطور پیش رفت؟ می توانید به من بگویید؟

بیمار: منظورتان ازدواج مان است ؟ 

درمانگر: بله

ادامه دارد...
@TOHIDCLINIC

Report Page