ملّی گرایی و جهل به مقولات تاریخی ایران۲

ملّی گرایی و جهل به مقولات تاریخی ایران۲

12



«حکومت ایران نه به قانون ایران شبیه است و نه به قاعدۀ ملل دیگر. باید بگویم حکومتی است مرکب از عادات ترک و فُرْس و تاتار و مغول و افغان و روم و ترکمان، مخلوط و دَرهم، یک عالمی است علی حده، با هرج و مرج زیاد.»[۱]


در یادداشت مختصر پیشین آوردم که، «تاریخ ایران خلاف آمد عادت است»[۲] و ملّی گرایی در فهمِ مقولاتِ تاریخی ایران در دامِ توهّمی اسیر است و گسترۀ پهناور تاریخ ایران زمین را با نیم گزِ ایدئولوژی های خود اندازه می گیرد و چون از سرشتِ تاریخی ایران زمین و تاریخ تحولِ مفهوم ملّت در غرب، بی اطلاع است، مفاهیم ایدئولوژیک را با واقعیت های پیچیدۀ تاریخی ایران تاخت می زند.

در این وجیزه، به یک نمونه از بیانیه ای اشاره می رود که برقاعدۀ «خلاف آمد عادتِ» تاریخ تحولات ایران زمین، استوار است.

یکی از نخستین و مهم ترین بیانیه های اجتماعی-سیاسی که در عصرناصری در انتقاد از اوضاع ایران و انحطاط کشور با هدف پیشنهاد طرحی برای اصلاحات نوشته شده، رسالۀ «کشف الغرائب یا رسالۀ مجدیه» اثر حاج میرزا محمدخان مجدالملک است. این رساله در همان سالی به نگارش درآمد که رسالۀ یک کلمۀ میرزا یوسف خان مستشارالدوله انتشار یافت. اگرچه رسالۀ مجدیه نزدیک به پنج دهه پیش از پیروزی جنبش مشروطه خواهی مردم ایران نوشته شده، اما نخستین هشدار به وقوع آن «امرعظیم» و «هنگامۀ بزرگ» در آن آمده است. رساله با بیتی آغاز می شود که به بهترین وجهی گویای وضع مبهمی است که نویسنده در آن قرار دارد:

من گنگ خواب دیده و عالم تمامْ کر

من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش[۳]

با بررسی رسالۀ مجدیه می توان دریافت که اندیشۀ سیاسی نویسندۀ آن پیوندی استوار با دگرگونی های تاریخی ایران دارد و صِرفِ تکرار سخنانِ پیشینیان نیست. او، نخست، این اصلِ کلّی سیاستنامه نویسی را یادآور می شود که «رسم عدل و انصاف همه جا مستحسن و فواید آن، که آسایش خلق خدا و آبادی مملکت و نیکنامی دولت است، ظاهر و هویداست»، و، آن گاه، ایران را مصداق بارز خلاف آن حکم می داند و می نویسد:«در ایران، این رسم متروک شده و به جای آن، آتش ها از ظلم و بدعت روشن است و شراره های این آتش به مرتبه ای بالا گرفته که در همه جا پیداست و نزدیک است که هنگامۀ بزرگی گرم شود.» [۴]


مجدالمک به عنوان نخستین اصلاح طلبی که نقادی او از وضع موجود با تکیه بر اندیشۀ سیاسی کمابیش منسجمی انجام شده است، در تاریخ اندیشۀ سیاسی جدید ایران، جایگاه ویژه ای دارد. خاستگاه نقادی مجدالملک از تباهی و فساد حکومت ایران، ارزیابی درست او از سرشت التقاطی نظام سیاسی کشور است که در گذر تاریخ در جریان مهاجرت ها و یورش های پی در پی از هر قومی بخشی از تباهی های آن قوم را به جزئی از سرشت خود تبدیل کرده است. یورش های پی در پی اقوامی که در هم جواری این سرزمین گسترده زندگی می کردند و آن گاه که قدرت مرکزی دستخوش ضعف می شد، دست به چپاول می گشودند و از آن نیز رحلِ اقامت می افکندند که نمونۀ بارز آن مغول بودند.


رسالۀ مجدیۀ میرزا محمدخان در عصر نوشته شد که در آن، نظام خودکامۀ ایران، در ادامۀ سنت درازآهنگ سفله پروری خودکامگی کهن ایران دورۀ اسلامی، نظام بی هنران در راسِ کارها و جولان گاه «همجنس بازان و قصابانی بود که بر سر تقسیم لاشه ای به هم می جنگیدند». بزرگ ترین اندیشمند ایرانی آن صدرالدین شیرازی بود که دو قرن قبل، «جنازۀ خود را بر دوش» داشت و «خسته و نومید گورستانی» را می جست. عصری که در آن خردورزی بزرگ ترین خطر و اندیشیدن لغوترین عملی بود که از آدمی می توانست سر بزند.


«مجدالملک به این نکتۀ اساسی پی برده بود که اجرای اصلاحات با تدابیر نیم بند امکان پذیر نیست و سیاه زخم تباهی های نظام خودکامۀ ایران را نمی توان با گلاب شست، بلکه تنها می توان عضو فاسد را قطع کرد. شالودۀ پتیارۀ خودکامگی تباهی ها و منافع اقتصادی است و هیچ نظام خودکامه ای را نمی شناسیم که متولیان آن حرامیان نبوده باشند. سبب این که نظام های خودکامه را به آسانی نمی توان اصلاح کرد و این که در نظام های خودکامه راه انقلاب از اصلاح هموارتر است، این است که شیشۀ عمر حرامیان را سنگی خطرناک تر از قطع منافع آنان نیست و نظام خودکامه جز با تکیه بر خربنده هایی که به صورت و سیرت حرامیان درآمده اند، بر جای نمی ماند.»[۵] مجدالملک اصلاح طلبی آگاه از منطق، الزامات و پی آمد های اصلاحات بود و از خیال اندیشی هایی که از ویژگی های اصلاح طلبی در ایران است، دور بود. در تاریخ اصلاحات رجال آگاه از منطق و الزامات اصلاح طلبی بسیار نادر بوده اند و حد وسطی میان خیال اندیشی های اصلاح طلبان و پتیارگی بسیاری از شاهان خودکامه و کارگزاران حکومتی به وجود نیامد است و بیشتر از آن مردم ایران نتوانسته اند رجال اصلاح طلب واقعی را از خیال اندیشانی که با حسن نیت های خود جز راه سراب دیگری را هموار نمی توانند کرد، تمیز دهند.


 درد مزمن نابسامانی های ایران و نظام خودکامۀ آن در نگاه مجدالملک نیازمند درمانی اساسی تری است و جز از گذر توضیح تاریخی آن چه بر این سرزمین رفته ممکن نیست.

لذا این «توضیح تاریخی» می بایست با توجه به «معلومات جوهریه و محکمات فلسفیه»[۶] تاریخ هر قوم من جمله ایران، نوشته آید و به نظر نمی آید با انشائیّات و قیل و قالِ مدرسۀ ملّی گرایی این مهم محقق شدنی باشد، اگرچه امید نگارش آن در آینده نامحتمل نیست.

امیررضا ثعبانی



منابع:

[۱] مجدیه، ص.۳۳

[۲] هرچه خلاف آمد عادت بُوَد/ قافله سالارسعادت بُوَد، مخزالاسرار، بند۳۱، ص ۱۳۰، به کوشش بهروز ثروتیان

[۳] مجدیه، ص.۱٧

[۴] همان جا.

[۵] تاملی درباب ایران، جلد دوم، سیدجوادطباطبایی،ص۴۳۰

[۶] آئینه سکندری میرزاآقاخان کرمانی، ص ۱۲

Report Page