مغالطات تبلیغ
دکتر خندان۱- مغالطه ی بدیهی خواندن سخن یا
هر بچه مدرسه ای می داند
سخنی ممکنست از نظر ما بدیهی بنظر برسد ، اما از نظر دیگران چنین نباشد ، لذا بجای تبلیغ برای سخن خود ، بایستی دلیل ارائه کنیم.
مثال:
این یک حساب دو تا چهارتاست و هر آدم کم سوادی آن را درک میکند که وقتی حاکم از طبقات پایین جامعه باشد درد محرومان را بهتر درک میکند ، لذا اگر کمی اختیاراتش بیش از اختیارات قانونی باشد حتما در جهت خدمت به مستمندان استفاده خواهد شد و نباید با دیکتاتورهای دیگر مقایسه شود.
(اگر آن شخص شامل ضرب المثل معروف وشعر حافظ شد چه ؟
یارب مباد آن که گدا معتبر شود)
به اَشکال مختلف میتوانیم ادعای خود را بدیهی بخوانیم .
مثال:
این حقایق را به عنوان امر بدیهی تلقی میکنیم و نیازی به اثبات آنها نمیبینیم. (هر کس که با آن مخالفت کند احمق است.)
نکته :
بدیهی خواندن یک موضوع وقتی مغالطه است که برای موضوع مورد بحث ، استدلالی صورت نگیرد و شخص بخواهد به صرف نسبت دادن بداهت به مطلب ، درستی مدعای خود را به مخاطبان القا کند ، اما اگر برای مسئله استدلال شود و سپس گفته شود : با توجه به این مقدمات رسیدن به چنین نتیجهای بدیهیست ، شخص مرتکب مغالطه نشده است.
با این حال بهترست اینگونه جملات در بحث استفاده نشود.
راه مقابله:
برای نیفتادن در چنین دامهایی راه ساده ای وجود دارد و آن کنار گذاشتن شرمست . ندانستن عیب نیست.
وقتی در موضوعی شک داریم بایستی شجاعانه بگوییم: لطفا برای ادعایتان دلایل ارائه کنید ، چون شاید من از بچه مدرسه ای ها اطلاعم کمتر باشد.
اگر آن شخص قصد سوئی از گفتن آن جمله نداشته باشد به ارائه ی دلیل میپردازد و اگر باز تاکید کرد که این موضوع بدیهی ست ، میتوان موضوع را وارونه کرد و گفت : اتفاقا بنظر من هربچه مدرسه ای میداند که آن ادعا درست نیست.
۲- مسموم کردن چاه
در این مغالطه کسی ادعایی میکند و برای جلوگیری از اعتراض و مخالفت دیگران ، صفت مذمومی را به مخالفان آن ادعا نسبت میدهد ، به این ترتیب مخالفان را قبل از اینکه سخنی گفته باشند ، در جای خود می نشاند ، زیرا اگر کسی بخواهد سخنی در اعتراض به گوینده مطرح کند گویا خود را به عنوان مصداقی برای آن صفت مضموم معرفی کرده است.
داستان معروف به شولای عریانی مثالی ازین مغالطه ست :
پادشاهی برای مراسم یک جشن خواست به یکی از خیاطان مشهور دستور دوختن لباسی داد.خیاط پذیرفت و خطاب به پادشاه گفت که من این لباس را با بهترین کیفیت خواهم دوخت.اما این لباس دارای یک صفت سحر آمیزست و آن اینکه تنها افراد حلال زاده میتوانند آن را بر بدن شما ببینند، در غیر این صورت هر کس به لباس نداشتن پادشاه اعتراض کرد ، باید در حلال زاده بودن او تردید کرد، در شهر جار زدند و این خبر را به اطلاع همه مردم رساندند.
در روز جشن خیاط چنین وانمود کرد که لباسی نامرئی در دست دارد و پادشاه نیز وانمود کرد که پوشاندن لباس توسط خیاط را حس میکند و بدون مخالفت از خیاط تشکر نمود به میان جمعیت رفت مردم نیز هر یک به نوبه خود از حسن سلیقه خیاط و زیبایی لباس تعریف و تمجید میکردند.
مثال:
همه افرادی که شخصیت سالم و رشد یافته ای دارند با آموزش مختلط دختران و پسران در مدرسه موافق هستند ، مگر کسانی که در مسائل جنسی دچار عقده حقارت می باشند.
تذکر:
این نحوهی صحبت هم مانند بسیاری از موارد دیگر وقتی مغالطه است که جایگزین استدلال شود . بنابراین اگر گوینده با دلایل دقیق و صحیح نشان داد بین طرفداری از یک عقیده و مشکلی شخصیتی همبستگی وجود دارد دچار مغالطه نشده . مثل همبستگی باور به تئوری توطئه و اختلالات روانی که از نظر آماری و روانشناسی تایید شده.
با این حال باید توجه داشته باشیم که این دو موضوع ( بحث راجع به استدلال های پشتیبانی کننده از یک عقیده و شخصیت طرفداران آن عقیده ) خلط نشود.
شواهدی همبستگی بین اختلالات روانی با نبوغ را نشان میدهد.
درصد قابل توجهی از نوابغ هنری ، علمی، فلسفی و حتی سیاسی به اختلالاتی مانند دوقطبی ، بیش فعالی , خودشیفتگی ، شخصیت نمایشی و... دچار بوده اند ، اما اختلال آنان نمیتواند مستقیما روی ارزشگذاری آثار و اعمال آنان موثر باشد
۳-تله گذاری
در هنگام ارتکاب این مغالطه بر خلاف مغالطه ی مسموم کردن چاه ، صفت مثبت و ممدوحی به موافقان این ادعا نسبت داده میشود تا باین ترتیب مخاطبان برای اینکه خود را مشمول آن صفت معرفی کنند آن را بپذیرند.
مثال:
ملت رشید و شجاع ما هرگز تن به تسلیم و سازش
نمیدهد و قطعا با این توافق نامه مخالفت میکند..
۴-تکرار
ﺍﮔﺮ دیدید ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﺭﺍ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ می کنند، بدانید ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ آن موضوع ﺩﺭﻭﻍﺳﺖ ‼️
👤ﻧﻮﺁﻡ ﭼﺎﻣﺴﮑﯽ
درحالت منطقی برای بیان هر مدعایی یک بار آن را بیان میکنند و سپس برای اثبات آن دلایل و براهین ارائه شود.
اما گاهی شخصی برای تاثیرگذاری کاذب بر مخاطبان و به جای دلیل آوردن برای اثبات یک مدعا تنها به تکرار آن میپردازد.
تکرار از نظر روانی موثرست.
وقتی کسی مورد بمباران تبلیغاتی قرار میگیرد به تدریج این احساس در او پیدا میشود که گویا دلیل این مدعا در جای دیگری عرضه شده و مقبول هم واقع شده است.
اثر دیگر تکرار اینست که مخاطب را خسته میکند و باعث تسلیم شدن او می شود.
مانند گدای سمجی که آنقدر تقاضای کمک میکند تا سرانجام پولی به او بدهیم.
هیتلر دستور داده بود نطق های او را از رادیو و روزنامه های صبح پخش نکنند.
زیرا در آن هنگام مردم سرحال هستند و قدرت نقادی شان بالاست ، اما بعد از ظهر و شب به علت خستگی و فرسودگی کار ، آنچه را می شنود راحت تر قبول می کنند.
ضرب المثل ها میتوانند برای شیرینی کلام بکار گرفته شوند اما اگر بعنوان استدلال استفاده شوند ممکنست حالت مغالطی بگیرند.
زیرا اولا برخی ضرب المثل ها با هم متناقضند و هر دو نمیتوانند صحیح باشند ،
و ثانیا ضرب المثل ها خیلی کلی و مبهم هستند . مثلا : « مرد حرفش یکیست»
آیا باین معناست که مرد سر قولش میایستد؟
یا اینکه ادم برای مرد بودن نباید هیچ گاه اشتباهش بپذیرد یا تصحیح نکند؟! یا ...
۵- فضل فروشی
"طوری حرف بزنید که مردم عادی و عوام بفهمند و مردم عالم و خاص در آن اشکال نکنند."
ارسطو
البته چنین سخن گفتن بسیار مشکلست و معمولاً شاهد افراط و تفریط هستیم. یعنی یا سخن به گونهایست که مردم عادی آن را میفهمند اما هیچ شخص عالم و باسوادی به علت بی محتوایی ، راغب نیست که وقت خود را با شنیدن و خواندن آن ضایع کند و یا آنقدر در لفافه اصطلاحات تخصصی قرار می گیرد که اگر چه ممکنست محتوای سادهای داشته باشد اما افراد ناآشنا به آن اصطلاحات و تعبیرات ، از فهم آن محروم میشوند.
این شکل دوم اگر از روی قصد و برای پوشاندن خطا و ضعف سخن باشد ارتکاب مغالطه فضل فروشی صورت گرفته.
این مغالطه وقتی صورت می گیرد که شخص با استفاده از کلمات ثقیل و پیچیده سعی میکند مخاطب خود را مرعوب نماید تا بی محتوایی یا خطاهای سخنانش را بپوشاند و گاهی توهم برای خود او هم پیدا میشود که گویا عالم و چیز فهمست.
چنین افرادی اگر کلمه سوپرنچرالیسم و فراطبیعت باوری را بلد باشند بجای آن از کلمه ایمان به غیب استفاده نخواهد کرد.
مثال :
مطابق با یک اصل مهم در اقتصادِ پوزیتیو به راحتی می توان نشان داد که کالاهای این کارخانه در میان مصرف کنندگان از کشش قیمتی تقاضا برای بیش از عدد ۱ برخوردار است.
از طرفی اگر منحنی تقاضای محصول این کارخانه را رسم کنیم شیوه آن منفی خواهد بود ( گوینده میخواهد بگوید اگر این کارخانه مقدار کمی قیمت محصولات خود را کاهش دهد فروش آن چند برابر خواهد شد.
این سخن و این پیشنهاد به نوبه خود می تواند درست یا نادرست باشد اما نکته مهم اینجاست ک چنین سخن گفتنی موجب میشودکه مخاطب تسلیم گوینده شود وبه محتوای سخنان او کمتر توجه کند.)
ویتگنشتاین جمله ای دارد که می گوید: اگر کسی سخنی را مغلق و پیچیده گفت باید دانست که خود او آن را نفهمیده است. زیرا انسان اگر مطلبی را خوب فهمیده باشد میتواند آن را به سادگی بیان کند.
ویتگنشتاین کتاب آراکتاتوس را در هفت فصل تنظیم کرده.
فصل هفتم کتاب یک جمله دارد:
« آن چه را نمی توان ابراز داشت باید به خاموشی سپرد.»
نکتهای وجود دارد و آن اینکه گاهی واژهی ساده ای برای بیان یک مفهوم تخصصی وجود ندارد.
در این مواقع برای جلوگیری از مغالطهگری یا شائبه ی آن لازمست سخنران باصطلاح یک پرانتز بازکند و حتی الامکان تعریفی ساده از آن مفهوم ارایه کند و سپس به ادامهی توضیح بپردازد.
۶-بار ارزشی کلمات
توانایی ایجاد تداعی حسهای مثبت یا منفی در ذهن و انتقال احساسات یکی از ظرفیت های مهم و مفیدِ زبان انسان است.
مغالطه بارارزشی کلمات یا بیان عاطفی آنست که گوینده یا راوی بخواهد با استفاده از کلماتی که دارای بار ارزشی مثبت یا منفی هستند ، بجای کلماتی خنثی ، در قضاوت مخاطب تاثیر بگذارد و جای خالی استدلال صحیح را پر کند.
مثال:
رئیس جمهور یوگسلاوی فرماندهان جنگی خود را احضار کرد.
آقای کلینتون با مسئولان نیروهای دفاعی به مشورت پرداخت.
هر دو جمله فوق یک چیز را بیان میکند و آن اینکه روسای جمهور ۲ کشور یوگسلاوی وآمریکاباروسای نیروهای نظامی ملاقات کردند.
در مورد یوگسلاوی از فرماندهان جنگی اما درمورد امریکا ازمسئولان نیروهای دفاعی -هرچندبرای حمله وتهاجم - یادشده است.
رئیس جمهور یوگسلاوی بدون عنوان و لقب بصورت آمرانه وتحکم آمیز فرماندهان خود را احضار کرده ، اما کلینتون رئیسجمهورآمریکا بصورت محترمانه وآزادانه بامسئولان دفاعی به مشورت پرداخته است.
با استفاده از بار ارزشی مثبت یا منفی کلمات می توان مردم را به دسته های مختلف ودلخواه تقسیم کرد.
و مثلا شخصی
آرام را متین و شخص کم تحرک و کم سخن دیگر را گوشه گیر ومنزوی معرفی کرد.
همچنین شخصی راس خاوتمند و بخشنده و شخصی با ویژگی مشابه را ولخرج و اهل ریخت و پاش نشان داد.
یا برای وصف صفت شخصی از واژه اعتماد به نفس بالا استفاده کرد و یاخودخواه و مغرور
همچنین شوخ وخوش مشرب یا اهل مسخره کردن ودلقک بازی
بیشترین این وصف ها ذهنیست ، نه عینی ، یعنی حکایت از دیدگاه کسی می کند که مردم را توصیف میکند.
نکته:
بار ارزشی کلمات در فرهنگ های گوناگون تفاوت دارد.
مثلاً کلمه کارگر در کشورهای کمونیستی دارای بار ارزشی مثبت بوده وکسانی که پدرشان کارگر بود ، این مطلب را با افتخار اعلام میکردند.
امااگر پدرشان تاجر یا فرهنگی بودسعی می کردند آن رامخفی کنندتا کسی نفهمد.
در حالیکه در برخی کشورها کارگر بودن از بارارزشی منفی برخوردارست و تاجر یا فرهنگی بودن شخص یا پدر او ، مایه افتخار و مباهات تلقی می شود.
همچنین واژهی لیبرال در جایی یادآور آزادیخواهی ، برابری خواهی ، تجددخواهی و نوگرایی ، احترام یه حقوق مادی و معنوی مردم ست و در جایی نشانهی بورژوازی وسرمایهداری و اقتصاد باز و تبعیض اقتصادی و سیاسی
بسته به موضوع ، ضعف های ذاتی زبان و یا واژگان محدود اشخاص ، امکان اجتناب کامل ازین مغالطه وجود ندارد و نمیتوان انتظار داشت که در متون مختلف یا در سخنرانیها و یا در محاورات روزمره هیچیک از کلمات دارای بار ارزشی نباشد.
استعمال چنین کلماتی با بار ارزشی در جایی مانند متون علمی و فلسفی مجاز نیست ، در رسانه ها - خصوصا بخش های خبری - و یا در هرسخنی که در صدد اثبات و استدلال برای مطلبی ست نباید ازچنین کلماتی استفاده کرد.
فرد مدعی تاریخ نویسی نباید ازوقایع تاریخی چنان خبر دهد که در قضاوت خوانندگان تاثیر مثبت یا منفی بگذارد.
به عنوان مثال نباید بگوید: چندهزار نفر از یک جناح شهید شدند یاجان باختند و یابرعکس بگوید چند هزار نفر به هلاکت رسیدند.
بلکه باید از کلمه ی خنثیی کشته شدن استفاده کند.
بایستی به واژگان شخصی که ادعامیکند ناقل خبر یاتحلیلگر منطقی یک موضوع است بیندیشیم که آیا واژگان انتخابی بهترین انتخاب هاهستند یا ممکن بود وشخص میتوانست واژگان بیطرفانه تری انتخاب کند تا شائبه ی جانبداری و دخالت امیال شخصی در تحلیل از بین برود ؟
مثلا یک شبکهی تلویزیونی در بخش خبری خود نباید از واژه هایی با بار مثبت مانند قیام یا واژه هایی با بار منفی مانند آشوب و اغتشاش استفاده کند ، بلکه باید از واژههای خنثی مانند ناآرامی بهره بگیرد.
همچنین لازمست در نقد منطقی متون یا سخنرانی ها، از کلماتی مانند اراجیف ، اباطیل ،چرندیات و ... استفاده نکنیم وچنانجه نظریه ای بنظرمان آشکارا غلط است، بادلایل و بصورت مستند خطا بودنش را نشان دهیم.
۷-تطمیع
در مغالطه ی تطمیع شخص به مخاطب می گوید اگر سخن مرا بپذیری سود و منفعتی عاید تو خواهد شد و لذا سخن من صحیح است.
مثال:
آقای سعیدی شایستهترین فردی هستند که می توانند مدیرعامل شرکت شوند ، اگر شما نیز به ایشان رای دهید ، از یک ماه مرخصی با حقوق بهره مند می شوید.
نمونه بارز مسئله تطمیع مسئله رشوه دادن و رشوه گرفتن است.
کلاهبرداران و شیادان در معاملات مخالف ، همچنین سیاست مداران عوامفریب ، ازین دام بهرهی فراوانی میگیرند و با وعده های گوناگون سعی میکنند آتش حرص مردم را شعله ور کنند تا دانش و معرفت و تعقلشان مخدوش شود و در مقابل اعمال خلاف قانون و منطق سکوت کنند.
جلب ترحم
در این مغالطه شخص ادعایی را مطرح میکند و سپس با بیان ضعف و وضع رقت بار خود ، میکوشد سخن خود را از طریق جلب دلسوزی و ترحم به مخاطب خود بقبولاند.
سخنان سقراط در دفاعیهاش مثالی برای این مغالطه است.
سقراط بخاطر حقیقیت گویی هایش به نوشیدن جام مسموم شوکران محکوم شد.
او اگرچه تصریح میکند که نمیخواهد دلسوزی و ترحم مخاطبان را برانگیزد (مغالطه البته اما) در عین حال می گوید : شاید در میان شما کسانی باشند که به یاد آورند وقتی که خود به محاکمه کشیده شده و در معرض خطری جدی قرار گرفتهاند ، در برابر داد رسانان زاری نموده و اشک ها ریخته و حتی برای جلب ترحم آنها ، کودکان خود را به دادگاه آوردند ، در حالی که من با اینکه در معرض بزرگترین خطر ها هستم چنان نمی کنم.
من نیز خویشانی دارم ، زیرا به قول هومر از درخت بلوط نزاده ام و از سنگ بیرون نجسته ام ، بلکه از میان آدمیان برخاسته ام و حتی سه برادر دارم که یکی بزرگ شده است و دو پسر دیگر که هنوز کودک اند ولی هرگز آنان را برای جلب شفقت شما به دادگاه نخواهم آورد.
گاهی مغالطه جلب ترحم به شکل مضحکی مطرح میشود ، چنانکه نقلست :
جوانی در دادگاه متهم به قتل پدر شده بود و اسناد و مدارک موجود جرم او را کاملا اثبات می کرد ، جوان در دادگاه تقاضا می کرد : در مجازات او تخفیف قائل شوند زیرا او یتیم است.
نام دیگر این مغالطه توسل به دلسوزی ست.
۸-آرزو اندیشی
این مغالطه بسیار رایج ست و زیاد پیش میاید که ما آرزوهایمان را جایگزین واقع نگری و منطق و استدلال میکنیم ، خصوصا در مواقعی که میخواهیم به پیش بینی آینده بپردازیم.
بدین معنا که مطلبی را صحیح میدانیم صرفا به این دلیل که دوست داریم آن مطلب درست باشد
یا مطلبی را نادرست میدانیم صرفا باین دلیل که دوست داریم آن مطلب نادرست باشد ، در حالیکه شواهد چیز دیگری را نشان میدهد.
مثال:
مسلما گفتگوها و مذاکرات مربوط به خلع سلاح اتمی که نتایج موفقیتآمیزی خواهد انجامید ، چرا که در غیر این صورت به این معنا خواهد بود که بشر به سوی نیستی و نابودی میرود .(امیدواریم که مذاکرات موفق باشد نه اینکه مسلماً موفق خواهد بود.)
باید توجه داشت که این مغالطه در یک استدلال نادرست، برای به خطر انداختن دیگران هم استفاده می شود. در این حالت شخصی مغالطه کننده از احساسات و آرزوهای خود بلکه از آرزوهای مخاطب خود برای صحیح نشان دادن موضوع مورد گفتگو استفاده می کند.
مثال زنده : ملت ایران شایسته ی بهترین هاست.
۹-توسل به مرجع کاذب
برای پیدا کردن گزارهی صحیح در موضوعات مختلف یکی از آسان ترین -و درعین حال- مطمئن ترین راهها ، اعتماد به دانشمندان است و منظور ، بدست آوردن نظر (حتی الامکان) اجماع متخصصان است ، اما چون در بسیاری اوقات نظر اجماع نظر دانشمندان در دسترس ما نیست ، گاهی مجبور میشویم ، به نظر یک یا چند دانشمند هم بسنده کنیم ، در اینجاست که ممکن است مغالطات گوناگون مربوط به مرجعیت باوری شکل بگیرد.
ما باید بدانیم که آنچه حجت ست نظر اجماع دانشمندان ست ، یعنی اگر مطمئن شویم که چیزی بیش از ۷۰ تا ۸۰ درصد متخصصان مربوط به مطلبی باور دارند میتوانیم با اطمینان فراوان آن مطلب را بپذیریم و حداقل مطمین باشیم آن مطلب نمیتواند پرت و بیراه باشد در غیر اینصورت مغالطات فراوانی گریبانگیر ما میشود.
یک شکل این مغالطه آنست که استناد به قول یک کارشناس در زمینه ای غیر از حوزه تخصص او ، صورت گیرد :
🔸 اثبات وجود خدا از نظر فیزیکدانان بزرگ معاصر باید کتاب جالبی باشد.
🔸نظر شیمیدان برجسته جهان و برنده جایزه نوبل در مورد فرهنگ شرقی
یکی دیگر از مثالهای رایج این مغالطه تبلیغ کالاهای تجاری با استفاده از سلبریتی های ورزشی و سینما ست.
میدانیم که سلبریتی ها ، تبلیغ کالای تجاری را در ازای دریافت پول انجام میدهند و شاید خود هیچگاه از آن محصول استفاده نکرده باشند اما به فرض اینکه آنها از محصولی که تبلیغ میکنند استفاده کنند نیز ، مرجع خوبی برای تصمیم گیری برای خرید یک کالا نیستند.
شکل دیگر این مغالطه آنست که استناد به قول کارشناس و خبره در همان زمینه تخصصی انجام شود ، اما این استناد به شکل مبهم و غیر مشخص صورت گیرد.
مثال:
یکی از سیاستمداران بزرگ پیشبینی کرده است که سوسیالیسم در آینده دوباره احیا خواهد شد.
توسل به قول صاحبنظران بدون ذکر نام آنها ارتکاب مغالطه است.
این حالت ، توسل به شایعه نیز نامیده میشود.
اقتصاد دانان مشهور جهان براین اعتقادند که ...
یک منبع موثق خبر داده است که ...
این نکته باید توجه ما را جلب کند و در مواردی که حتی نام یک شخص بعنوان دانشمند بزرگ آورده میشود دقت وتحقیق کنیم که
۱- آیا آن شخص واقعا دانشمند بزرگی در آن حوزه است؟
۲- اگر ثابت نشد که آن شخص ، دانشمند طراز اول است ، حتما تحقیق کنیم که نظر دیگر دانشمندان راجع به نظرخاص او که در بحث ، مطرح شده چیست ؟ مسلما اگر دانشمندان با وزن بیشتری (چه به لحاظ تعداد چه به لحاظ اعتبار) ، نظری مخالف آن شخص داشتند ، اظهارات آن مرجع ، هرچند دانشمند متوسطی باشد ، کنار می رود.
مثال این حالت در تکامل است.
آمارها نشان میدهد تقریبا تمام زیست شناسان نظریه ی داروین را بعنوان بهترین نظریهای برای تبیین پدیدآمدن انواع گونه های جانداران پذیرفته اند ، بجز چند درصد افراد که آن ها هم نظرشان این بوده که در مورد صدق تکامل در مورد انسان ، به تحقیقات بیشتری نیازست.
حال اگر استثنائی پیداشود و شخصی که تخصصش نزدیک به زیست است ، بیاید وبگوید نظریه داروین تایید علمی ندارد ، خللی به این نظریه وارد نمی آورد.
چرا که اساسا نظریه ای که از نظر علمی ( قدرت تبیین مشاهدات حوزه ی زیست شناسی ) بتواند رقیب تکامل باشد وجود ندارد.
این حالت از مغالطه ی توسل به مرجع کاذب نوعی مغالطه ی تخصیص ست.
نکته:
همانطور که گفته شد زمان و دانش و توانایی ذهنی هریک از ما برای درک مسائل مختلف تخصصی ، که روز بروز گسترده تر وپیچیده تر میشوند محدود است و ناچار به انتخاب مراجع فکری هستیم .
اما گاهی نوعی تعصب یا تنبلی باعث میشود که مرجع فکری ما ، به یک منبع که ممکنست یک شخص یا یک شبکه تلویزیونی یا یک جناح سیاسی باشد محدود شود و این محدود سازی که ممکن است انتخاب خود ما یا بعلت #سانسور و انحصار رسانه رخ دهد منشا بروز خطاهای گسترده فکری در ما میشود ، چرا که باعث میشود هرچه آن مرجع فکری گفت ، بپذیریم.
لذا برای حقیقت یابی و سنجش ادعاهای گوناگون ، رفتار منطقی آنست که حتی الامکان اخبار و تحلیل های مختلف علمی ، اجتماعی و ... را از چند منبع گوناگون دنبال کنیم.
اگر هم مرجعی را به تجربه مورد اطمینان یافته ایم ، حداقل بصورت تصادفی گاهی منابع مقابل را هم بررسی کنیم.
۱۰-تهییج
مغالطه عوامفریبی آنست که شخص به جای استدلال ، از طریق تحریک احساسات و هیجان های جمعی و توسل به عواطف و جو حاکم ، نوعی تصدیق جمعی نسبت به نتیجه مطلوب خود را به دست آورد .
سخنرانان حماسی ، مانند آدولف هیتلر از اساتید این فن هستند .در این شیوه برای افزایش تاثیر ، از هر وسیله ممکن استفاده می شود مانند اهتزاز پرچم ها و نواختن موسیقی خاصی که به نوعی با موضوع مورد نظر ارتباط دارد.
نکته اساسی در این مغالطه این است که تنها دلیل حقانیت آن عقیده همان احساس و هیجان جمعی است و اشخاص در خود نوعی یگانگی با گروه احساس میکنند این یگانگی به آنها احساس امنیت و قدرت می بخشد.
و به شخص چنین القا میشود که اگر از عقیده این گروه پیروی نکند از این امنیت و قدرت محروم خواهد شد.
تهیه کنندگان تبلیغات و آگهیهای تجاری سعی می کنند تا ارتباطی میان کالای مورد تبلیغ و اموری که به شدت شدت مورد علاقه مخاطب هستند برقرار کنند .
مثلا در برنامه های رادیو و تلویزیون همراه با ذکر نام آن کالا قطعات بسیار زیبای موسیقی پخش می شود.
همچنین در تبلیغات تصاویری از زیباترین مناظر طبیعی و یا صحنه های هیجان آور ورزشی به عنوان زمینه یا تصاویر جانبی استفاده میشود .
این افراد با اشتیاق و شادی از آن کالای خاص مصرف می کنند.
منبع:
مغالطات دکتر خندان
۱۱- مردخاکی
همانطور که مغلق گویی و پوشاندن بیسوادی و بیمحتوایی کلام در لفافهی اصلاحات دشوار و تخصصی مغالطه آمیزست ، استفاده ی بیش از حد از لحن کوچه بازاری نه تنها کلام را سبک و بی ادبانه میکند ممکنست نشانه ی آن باشد که گوینده میخواهد بیمحتوایی و خطای کلام و مواضع خود را در پشت تواضعی سفیهانه پنهان کند.
چنین شخصی که - احتمالا از کمبود توجه شدید نیز رنج میبرد- میخواهد با الفاظ سبک و سطحی و بعضا چاله میدانی به مخاطب چنین القا کند که:
ببینید ، با وجود اینکه من آنقدر قابل بوده ام که به پست و عنوان رسیده ام و ترییون و منبری در اختیارم قرار گرفته ، چنان متواضعم که اسیر تجملات کلامی نشده ام. بنابراین سخنانم نیز پرمایه است و میتوان براحتی به من و سخنانم اعتماد کرد.
در حقیقت تاثیر این حقه هم مانند بسیاری مغالطات دیگر ، روانی ست.
این مغالطه در مردم رنجدیده و تبعیض کشیده که از صاحبان عناوین و شخصیت های رسمی دل پری دارند بیشتر اثر گذارست ، زیرا اگرچه در شخصیت چنین فردی فرزانگی ، تعقل و سلامت روان حتی در سطح معمول جامعه مشاهده نمیکنند ، اما با خود میاندیشند : این شخص لااقل ظاهر و نحوهی سخن گفتنش با بقیه فرق دارد ، به ما از دید بالا نگاه نمیکند و بنابراین حداقل قابل اعتمادست و نیتش از سخنان و اعمالش کاملا خیرست.تا عملش چه باشد.
مثال:
اینا میخوان سوخت هستهای رو به قیمت پدراشون به ما بفروشن.
اینا پشم و پیلشون ریخته و نمیتونن دماغشونو بالا بکشن ( هلهله و شور و شعف حضار )
برای انسان تشنهی توجه ، حد و مرز روشنی برای رفتارهای خارج از اصول و عقلانیت وجود ندارد.
و برای قبولاندن خود به دیگران و کسب شهرت و قدرت و احیانا لاپوشانی معایب وضعفهایش ، از کنارگذاشتن هیچ حد و مرز اخلاقی ، شرعی ، قانونی و ادبی ابا ندارد.
مثال :
بیشرفای حرومزاده حرفامو تقطیع کردند.( کاش میشد پخش کننده ی فیلم و مسخره کننده ها رو اعدام کنم.)
جواد طحانی ✍
کانال عصر روشنگری