مش ممد مصدق و نمایش سیاسی

مش ممد مصدق و نمایش سیاسی

الهه خوشنام

رفتارهای عمومی مصدق تا چه حد جنبه‌های نمایشی داشت؟

عکس‌های او با تخت و پتو چه معنا و حکمتی دارند؟ او را با کدام سیاستمدار بین‌المللی می‌توان مقایسه کرد؟


تصاویر و فیلم‌های موجود در آرشیو‌ها محمد مصدق را زیر پتو و با پیژاما نشان می‌دهند. در گذشته‌های دور‌تر برخی لقب صدراعظم پتویی به او داده‌اند.

دکتر صدرالدین الهی روزنامه نگار که نشریات آن زمان را دیده و خوانده ، از شعری می‌گوید که در یکی از نشریات در همین مورد منتشر شده بود: «صدراعظم نمی‌گفتند، می‌گفتند: «پیشوای پتویی»! و آقای افراشته، مدیر «چلنگر» حتی در این رابطه شعری ساخته بود. این شعر مرسوم بود و بچه‌ها دم می‌گرفتند: «پیشوا زیر پتو، آی رپتو، آی رپتو».

این تصنیف مخالفینش بود.»


دکتر هدایت متین دفتری اما نوع لباس پوشیدن او را ناشی از یک نوع بی‌قیدی به مسائل تشریفاتی می‌داند: «خیلی بی‌قید بود نسبت به این مسائل تشریفاتی در امور اداری و کارهای اساسی اداری. ولی در تشریفات بسیار اعتقاد داشت که کار باید مرتب انجام شود. عکس‌های ایشان هست که حتی می‌بینید که فراک پوشیده و پهلوی شاه رفته. عکس ایشان هست که حتی می‌بینید دارد ادای احترام می‌کند به ملکه‌ ثریا و دست ایشان را می‌بوسد. یعنی یک آدم بسیار متمدنی بود. آدمی بود مربوط به مدنیت معاصر و تمام این‌ها را رعایت می‌کرد. در تشریفات، در اینکه مقام سلطنت مشروطه را بایستی محترم داشت، چون سمبولی‌ست برای حاکمیت و غیره، ایشان مقید بود به تمام این‌ کار‌ها. ولی در این کارهای اداری عادی و روزمره‌اش قیدی به آن صورت نداشت که حتماً پشت میز نشسته باشد. توی تختش می‌نشست و کارمی‌کرد. تا آخر عمرشان هم ایشان عادت داشت که در محل خوابش بنشیند و کار کند و جلوش هم یک میز داشت.»


مصدق و انقلاب درونی


اما علت همیشه در بستر بودن مصدق چه بود؟

بسیاری او را در حال نوعی غش دیده بودند. بعضی این حالت‌های غش مانند را ناشی از یک بیماری ریشه‌ای می‌دانند، برخی نام آن را منقلب شدن می‌گذارند و عده‌ای هم آن را بنا بر مصالح روزگار می‌دانند. دکتر متین دفتری این حالت دکتر مصدق را نوعی منقلب شدن از اوضاع و احوال روزگار می‌داند: «غش نبود. ایشان آدم بسیار ظریفی بود و منقلب می‌شد. منقلب می‌شد و به‌هرحال فشار قلبی به‌شان می‌‌آمد. ایشان غش نمی‌کرد به آن صورت...


مواقعی بود که شدیداً فشارهای سیاسی پیش می‌آمد و این اتفاق افتاده بود یکی دوبار...


خود ایشان می‌گفت موقعی که جوان بوده، این موضوع را پنهان می‌کرده. به من یک روز فرمودند. گفتند روزی که مسئلهٔ تغییر سلطنت بود و لایحه تغییر سلطنت را آورده بودند به مجلس پنجم، بنده و آقای مرحوم مستوفی الممالک، مدرس، مشیرالدوله‌، معتمد الملک، حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی، تقی‌زاده و علاء به‌عنوان اقلیت مخالف این قضیه؛ رفتیم آنجا که مخالفت کنیم و جلو این کار را بگیریم. چون مجلس را در مقابل یک کار انجام‌شده می‌خواستند قرار دهند و روز غیرعادی مجلس را تشکیل داده بودند. وارد مجلس که شدیم، یک در را تیمورتاش گرفته بود و یک در را داور و دانه دانه می‌رفتند وکلا را مرعوب می‌کردند، از بیرون می‌آورند، می‌کردند توی مجلس و جلو در را هم گرفته بودند که این‌ها از مجلس فرار نکنند بروند بیرون. سالن تماشاچی‌ها را هم پر از قزاق کرده بودند. می‌گفتند در این حالت من شدیداً منقلب شدم و دیدم الان خبر می‌کنند که بیا سخنرانی بکن و من ‌نخواهم توانست و خیلی بد است. رفتم از مجلس بیرون. آقایان خوشحال شدند. تیمورتاش یا داور گفت آقا تشریف بردند! و ایشان فرمودند که نه آقا رفتند و برمی‌گردند. گفتند من رفتم آنجا به توالت مجلس و در آنجا ماندم و‌های های گریه‌هایم را کردم و تمام این انقلابی را که در من به‌وجود آورده بود، بیرون ریختم که بتوانم بیایم به مجلس و حرف بزنم.»😁


غش سیاسی یا بیماری روانی؟


اردشیر زاهدی وزیر خارجه و سفیر دوران شاه در واشینگتن اما سخن از یک بیماری روانی به میان می‌آورد: «او بیچاره، بیمار بود، تمام مدت نخست‌وزیری‌اش... مقداری به نظر من، قبلاً مریضی روحی داشته»


سیروس آموزگار، روزنامه نگار و نویسنده نقل قولی دارد از شاهدان عینی:

«من می‌توانم بگویم بیشتر با نهرو قابل مقایسه است.‌‌ همان کار را کرد. اشکال مصدق این بود که متأسفانه شکست خورد. البته نمی‌شود هم گفت که دکتر شکست خورد. برای اینکه آن هدف‌های اصلی‌ای که داشت انجام شد. اولاً نفت ملی شد، در ثانی واقعاً اتوریته انگلستان در دنیا شکست. به‌هرحال انگلستان همه کارهٔ دنیا بود، الان نیست و آواز فروریختن قدرت و اتوریته پیر استعمار یعنی انگلستان واقعاً از‌‌ همان موقع شروع شد.

بسیاری از آدم‌ها مثل خود «ناصر» چندین بار گفته است که من برای آنچه در مصر کردم، از دکتر مصدق تقلید کردم و از او الهام گرفتم.

داریوش فروهر برای من تعریف می‌کرد که در آن روز‌ها بنابه دلایلی رفته بود به کشورهای جنوب خلیج فارس و می‌گفت در تمام مغازه‌های شهرهای مختلف امارات و کویت و بحرین و همه این‌ جا‌ها عکس‌های مصدق بود و مردم معتقد بودند که به رهبری مصدق خواهند توانست که پیر استعمار را واقعاً به شکست بکشانند.»

.



.مرحوم ایرج افشار کتابی دارد به نام «پرونده صالح» درباره زندگی اللهیار صالح (۱۳۰۰-۱۳۶۰؛ وزیر دارایی و دادگستری دولت قوام، وزیر دادگستری دولت ساعد و حکیمی، وزیر کشور دولت حکیمی، نماینده مردم کاشان در دوره شانزدهم، وزیر کشور دکتر مصدق و از رجال سیاسی ایران در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت و یکی از نزدیکان دکتر مصدق).

jدر بخشی از این کتاب دو خاطره از صالح درباره حضور هیات نمایندگی ایران به سرپرستی دکتر مصدق در شورای امنیت سازمان ملل درباره وضعیت ملی شدن صنعت نفت، نقل شده است به این شرح:

دکتر مصدق توسط سفارت ایران در واشنگتن دستور داده بود با اطلاع وزارت امور خارجه دو اتاق در بیمارستانی در نیویورک برای او بگیرند تا به محض ورود از فرودگاه به آنجا برود. وزارت خارجه آمریکا پس از اطلاع به سفیر خود در طهران دستور می‌دهد با مصدق مذاکره کنند که این وضع، صورت خوشی در اذهان آمریکایی‌ها ندارد. مردم آمریکا می‌گویند نخست وزیر مریض چگونه می‌تواند در جلسات شورای امنیت شرکت کند و مدافع حقوق ملت‌ش باشد؟!

سفیر آمریکا مطلب را با من که رییس کمیسیون نفت بودم و قرار بود با مصدق همراه باشم در میان نهاد. گفت اقدام رسمی نکرده‌ام و بهتر دیدم شما به طور خصوصی با مصدق صحبت کنید. با مصدق مطلب را در میان گذاشتم و استدلال آمریکایی‌ها را گفتم. گفت: خیر به همان بیمارستان می‌روم و از ایران هم دفاع می‌کنم. آمریکایی‌ها میزان‌هایی برای خودشان دارند و من آنچه می‌کنم باید در نظر مردم ایران درست باشد.

در طیاره هم که نشستیم بیشتر ایام دراز کشیده بود. یکی از خبرنگاران خارجی که همراهمان بود، پیش من آمد و گفت: این رهبر مریض شما، چطور می‌خواهد آنجا حرف بزند؟!»


«روزی که قرار بود مصدق در شورای امنیت نطق خود را بخواند، با لباس مرتب و در نهایت استقامت و سلامت سخنرانی کرد و شق و رق بر جای خود نشست. من که پهلوی او نشسته بودم، گاهی پایم از زیر میز روپوش‌دار به جسمی می‌خورد که نمی‌فهمیدم چیست. به محض اینکه جلسه تمام شد، یک آمریکایی‌ با دوربین از زیر میز در آمد و با عصبانیت گفت: پس چرا رییس‌تان غش نکرد؟!

گفتم چرا غش کند؟ گفت مدت‌ها زیر این میز قایم شده بودم که وقتی او بر زمین می‌افتد، فقط من بتوانم از او عکسی بردارم و آن عکس را هزارها دلار بفروشم!»

گویا دکتر مصدق سابقه غش کردن داشته، یک بار در جلسه معرفی کابینه‌ حاجعلی رزم‌آرا به مجلس و همزمان با مخالفت و سروصدای اقلیت علیه رزم‌آرا، مصدق غش کرده بود! در روزهای سفر به سازمان ملل هم بیمار بوده است.

حالا بد نیست چند جمله‌ای هم از مخالفان وقت مصدق بخوانیم که با سیاست‌های او مخصوصا از توسلش به تظاهرات خیابانی برای فشار به مجلس مخالف بودند. مثلا جمال امامی از نمایندگان طرفدار دربار که بعد از استعفای حسین علاء، پست نخست‌وزیری را به مصدق پیشنهاد کرده بود و ابتدا از او حمایت می‌کرد، بعدا در صحن مجلس درباره مصدق گفته بود که:

«دولت مداری به سیاست خیابانی نزول کرده است. چنین به نظر می‌رسد که این کشور چیزی بهتر از برگزاری تظاهرات خیابانی ندارد. ما اکنون اینجا و آنجا و همه جا میتینگ داریم. گردهمایی برای این مساله، برای آن موضوع و برای هر پیشامدی. راهپیمایی دانشجویان، دبیرستانی‌ها، هفت ساله‌ها و حتی شش ساله‌ها. من از این گردهمایی‌های خیابانی بیزار و خسته شده‌ام.

این نخست وزیر است یا انقلابی؟! کدام نخست‌وزیر این حرف را می‌زند که من می‌روم با مردم حرف می‌زنم؟ جاه طلبی او را این قدر نمی‌دانستم! من این قدر فرض نمی‌کردم که یک پیرمرد هفتاد و چند ساله‌ای که همیشه تمارض می‌کند، مردم را فریب دهد. او که شما را نماینده نمی‌داند...

دکتر مصدق هم یکی از آن امراض است که خدا برای ایران فرستاده است!»

منابع:

- پرونده صالح، ایرج افشار، ص ۲۰۳ و ۲۰۴

- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی، انتشارات نی


Report Page