مزارشان کجاست؟

مزارشان کجاست؟

آتنا دائمی

«شنبه هفده شهریور ۹۷ ساعت ۱۰ صبح زنگ زدم به پدرم با نگرانی گفت بچه‌ها رو از پنجشنبه بردند انفرادی زانیار، لقمان و رامین را. سست شدم ولی گفتم من از همین الان اعتصاب غذا هستم، گفت منو مامان هم اعتصابیم.

تمام روز در استرس بودم یکی از ه‌ بندی‌ها اون روز اعزام داشت اما برعکس همیشه با حال بد برگشت، جرات نداشتم بپرسم چی شده، ساعت هشت شب شبکه خبر نگاه می‌کردیم که دنیا رو سرم خراب شد زیرنویس زد که بچه‌ها اعدام شدند.

فقط یادمه دویدم تو باشگاه و با صدای بلند گریه می‌کردم. اولین بار بود صدای گریه خودمو می‌شنیدم.

یکشنبه شد،روز ملاقات! بیانیه نوشتیم و سرودی آماده کردیم اما در سالن مانع ملاقات من و گلرخ ایرایی شدند، همه اعتراض کردند و بقیه هم بدون ما ملاقات نرفتند. همه عزادار بودیم، عصبانی بودیم، درگیری لفظی شد بعد از یک ساعت همه در سالن ملاقات بودیم، خانواده‌ام مشکی‌پوش و همچنان اعتصاب غذا بودند. شش مامور بالای سرم ایستاده بودند تا بیانیه رد نشه اما شد.

بعد از ملاقات امین وزیری(دادیار ناظر) آمد باز هم بحث بود و درگیری، بلند شدم گفتم عزیزان ما را اعدام کردید و بعد این مسخره‌بازی‌ها را در آوردید که مانع انتشار بیانیه ما شوید شب در خانه‌ات بیانیه‌ام را بخوان، از در بیرون رفتم. آن روز و اتفاقاتش بهانه شد که ۳ سال و ۷ ماه از ایمان افشاری حکم زندان گرفتم!

یک سال گذشت

برای اولین سالگرد زانیار و لقمان مرادی و رامین حسین پناهی مراسمی تدارک دیده بودم و شش ماه بود که از ملاقات حضوری با خانواده ام محروم بودم،همان روز برای اولین بار غلامرضا ضیایی را دیدم که قبلا رییس رجایی‌شهر بود و او زانیار و لقمان را برای اعدام از بند خارج کرده بود، برای سالگرد آنان به بند آمده بود، اکثر زندانیان با او صحبت کردند. بعضی با داد و بعضی آرام، من اما نرفتم یا در تختم بودم یا مشغول تدارک مراسم عصر. صدایم کرد با خشم رفتم. گفت دوستانت گفته‌اند از ملاقات محرومی، خواسته‌ات چیست؟ گفتم من خواسته‌ای از شماها ندارم، گفت چرا انقدر تلخی؟ عصبانی هستی، همه آمدند حرف زدند، تو بی‌احترامی کردی! رفتی آش هم زدی! روز منو خراب نکن! روز خیلی خوبیه برای من. جواب دادم: برای من اما روز تلخیه چون قاتل زانیار و لقمان و رامین را در سالگردشون در مقابل خودم می‌بینم و اتاق را ترک کردم. دنبالم آمد شروع به داد و فریاد کرد و در حرف‌هایش مدام می‌گفت شنیدم شاخی! من اما شاختو می‌شکنم! چندین بار به قصد ضرب و شتم نزدیکم شد اما در نهایت شاخ خودش شکست! او چند ماه بعد به دلیل اختلاس به بازرس بیمارستان تنزل یافت.

هنوز محل دفن عزیزانمان مشخص نیست»

ازاینستاگرام آتنا دائمی

#یاری_مدنی_توانا

Report Page