مردم برابر با توده ی خشن و جاهل نیست.
ژاک رانسیرترجمه: مراد فرهادپور پور
#رسانه_ورای_موسیقی
Beyondthemusic@
مردم» بهخوديخود وجود ندارد. آنچه وجود دارد تصاويري واگرا و حتي متخاصم از مردم است، تصاويري ساختهشده بر اساس ممتاز شمردنِ وجوه خاصي از گردهمايي، برخي ويژگيهاي بارز، يا برخي تواناييها و عدمتواناييهاي خاص. مقولهي پوپوليسم مردمي را برميسازد که مشخصهاش ترکيبِ تکاندهندهي شکل خاصي از توانايي— همان قدرتِ خامِ شمار انبوه آدميان— با شکل خاصي از عدمتوانايي است— همان جهليکه به اين شمار انبوه نسبت داده ميشود.
روزي نميگذرد بيآنکه خطرات پوپوليسم از همه سو گوشزد شود. اما فهمِ اينکه اين واژه به چه اشاره ميکند چندان ساده نيست. پوپوليسم چيست؟ بهرغم نوسانات گوناگون در معناي اين واژه، ظاهراً گفتار مسلط آن را بر حسب سه ويژگيِ اساسي تعريف ميکند: سبک خاصي از سخن گفتن که مستقيماً مردم را خطاب قرار ميدهد و نمايندگان و مقامات را دور ميزند؛ تأکيد بر اينکه حکومتها و نخبگان حاکم بيشتر دغدغهي جيب خود را دارند تا منافع عموم را؛ کاربرد نوعي واژگان معطوف به هويت که بيانگر طرد خارجيها و ترس از آنان است.
اما روشن است که هيچ ربط ضروري ميان اين سه ويژگي وجود ندارد. سياستمداران جمهوري خواه و سوسياليستِ ادوار گذشته به يقين معتقد بودند پديدهاي بهنام «مردم» وجود دارد که بسترِ قدرت و طرف اصلي خطاب گفتار سياسي است. اين امر متضمنِ هيچ نوع احساس نژادپرستانه يا بيگانهستيز نيست. ما به هيچ مردمفريبي نياز نداريم که با صداي بلند اعلام کند سياستمداران ما بيشتر بهفکر شغل و مقام خويشاند تا آيندهي ديگر شهروندان، و يا اين حقيقت را افشا کند که حاکمان ما با نمايندگان سرمايهي مالي همزيستي کامل دارند. همان مطبوعاتيکه گرايشهاي «پوپوليستي» را محکوم ميکند هر روزه اسناد و مدارک مفصلي در تأييد همين امر ارائه ميدهد. آن دسته از رؤساي دولتها يا حکومتها که «پوپوليست» خوانده ميشوند، همچون سيلويو برلوسکوني و نيکولا سارکوزي، به نوبهي خود از ترويج اين ايدهي «پوپوليستي» که نخبگان فاسدند فاصلهاي بسيار دارند. اين واژه براي مشخصساختنِ هيچ نوع نيروي سياسيِ کاملاً تعريفشده بهکار نميرود. منظور از آن نه نوعي ايدئولوژيست و نه حتي يک سبک سياسيِ منسجم. اين واژه صرفاً در خدمتِ ترسيمِ تصويري از مردم بهمفهومي خاص است.
زيرا «مردم» بهخوديخود وجود ندارد. آنچه وجود دارد تصاويري واگرا و حتي متخاصم از مردم است، تصاويري ساختهشده بر اساس ممتاز شمردنِ وجوه خاصي از گردهمايي، برخي ويژگيهاي بارز، يا برخي تواناييها و عدمتواناييهاي خاص. مقولهي پوپوليسم مردمي را برميسازد که مشخصهاش ترکيبِ تکاندهندهي شکل خاصي از توانايي— همان قدرتِ خامِ شمار انبوه آدميان— با شکل خاصي از عدمتوانايي است— همان جهليکه به اين شمار انبوه نسبت داده ميشود. در اين راستا ويژگيِ سوم يا همان نژادپرستي امري اساسي است. در اينجا مسأله بر سر نشاندادن ماهيت حقيقي مردمانِ نهفته در پس اين واژه به آن دموکراتهاييست که همواره به «ايدئاليسم» بد گمانند: يک تودهي افسارگسيخته که بهواسطهي نوعي رانهي بنيادينِ طرد به پيش رانده مي شود، و همزمان دو گروه را هدف قرار ميدهد، حاکمان در قدرت که اين توده بهواسطهي ناتواني از فهم پيچيدگيِ سازوکارهاي سياسي آنان را خائن ميشمارد، و خارجيهايي که اين توده بهواسطهي دلبستگياش به شکلي از زندگي که در معرض تهديدِ تحولات جمعيتي، اقتصادي، و اجتماعيست از ايشان هراس دارد. مقولهي پوپوليسم معرف تصويري از مردم است که در اواخر قرن نوزدهم بهدست متفکراني چون هيپوليت تن و گوستاو لوبون ساخته و پرداخته شد، متفکرانيکه بهخاطر کمون پاريس و ظهور جنبش کارگران به هراس افتاده بودند. اين تصويريست از جماعتي از مردمان جاهل که تحت تأثير صداي بلند «فتنهانگيزان» به خيابان ميريزند و بهواسطهي چرخش شايعاتِ ناروشن و ترسهاي مسري دست به خشونت حاد ميزنند.
آيا اين جوش و خروش همهگيرِ جمعيتهاي کورِ پيرو رهبران فرهمند بهواقع پديدهاي معاصر در کشورهايي همچون کشورهاي ماست؟ شکاياتيکه هر روزه در ارتباط با مهاجران مطرح ميشود، در تظاهراتِ مردميِ تودهاي تجلي نمييابند. آنچه امروز در کشور ما نژادپرستي ناميده ميشود اساساً حاصل بههمرسيدنِ دو چيز است. از يکسو، شکلهايي از تبعيض در ارتباط با گرفتن شغل و خانه که به نحوي بينقص در دفاتر سراپا تر و تميز به اجرا گذاشته ميشوند. از سوي ديگر، سياستهاي دولتي که در هيچ مورد محصول يا پيامد يک جنبش تودهاي نيستند: ايجاد محدوديت براي مهاجرت، سرباز زدن از دادن اسناد اقامت به کسانيکه براي سالها رد فرانسه کار کردهاند و ماليات پرداختهاند، سست کردن مليتِ ناشي از تولد،. جريمههاي مضاعف، قوانيني عليه سرپوش اسلامي، گزينش رسمي افراد براي اخراج از کشور و انحلال کمپهاي مسافران و مهاجران. هدف اين اقدامها اساساً چيزي نيست مگر به خطر انداختن حقوق بخشي از جمعيت در ارتباط با شغل و حق شهروند بودن، ايجاد جمعيتي از کارگران که در هر زمان ميتوان آنان را به کشور مبدأ پس فرستاد، و نهايتاً ايجاد گروهي از افراد که بهرغم برخورداري از مليت فرانسوي اطميناني به حفظ منزلتِ خود ندارند.
پشتيبان اين اقدامها شکلي از مبارزهي ايدئولوژيکيست که به اتکاي ناتواني افراد از ارائهي برخي ويژگيهاي شاخص هويت ملي اين. yusef Mohammadi:
محدود ساختن حقوق را توجيه ميکند. ولي اين «پوپوليستهاي» جبههي ملي (فاشيستهاي فرانسوي) نيستند که جرقهي شروع اين مبارزه را زندهاند. برعکس، اين برخي روشنفکران ظاهراً متعلق به چپ اند که استدلال زير را پاسخناپذير يافتهاند: «اين مردمان حقيقتاً فرانسوي نيستند زيرا آنان سکولار نيستند.»
ياوهگوييهاي اخير مارين لوپن از اين لحاظ آموزنده است. کل کار او چيزي نيست مگر فشرده کردن دنبالهاي از گفتار در يک تصوير واحد: مسلمان = با اسلامگرا= با نازي، دنبالهاي که تقريباً در همهجاي نوشتههاي به اصطلاح جمهوريخواه وجود دارند. راست افراطي «پوپوليست» بيانگر هيچ شور و اشتياق خارجيستيز خاصي نيست که از اعماق تودهها فيضان کند؛ اين جناحي حاشيهايست که استراتژيهاي حکومت و مبارزات روشنفکران برجسته را به سود خود بهکار ميگيرد. دولت حس دائميِ ناامني را حفظ ميکند حسيکه در آن خطرات ناشي از بحران اقتصادي و بيکاري را با خطرات ناشي از کاربرد مواد شيميايي درهم ميآميزد، تا نهايتاً همه چيز در هيأتِ تهديد عظيمِ تروريسم اسلامي به اوج رسد. راست افراطي صرفاً به تصويرِ رايجي گوشت و پوست ميبخشد که ساختهي فرامين بخشنامههاي وزرا و نوشتههاي ايدئولوژيستها است.
از اينرو، تصويري که مناسکِ محکومکردن پوپوليسم از دو مقولهي «پوپوليست» و مردم ارائه ميدهد بهواقع با تعريف آنان خوانا نيست. اما اين امر کساني را که سازندهي اين شبحاند بههيچوجه نگران نميسازد. براي ايشان مسألهي اساسي و مهم درهمآميختنِ نفسِ ايدهي مردمِ دموکراتيک با تصوير جماعت خطرناک و افسارگسيخته است. و البته کسب اين نتيجه که ما. همگي بايد به حاکمان خويش اعتماد ورزيم، زيرا هر گونه بهچالش کشيدنِ مشروعيت و درستکاريِ ايشان در را بهسوي توتاليتاريسم ميگشايد. يکي از شعارهاي حقيقتاً شومِ تظاهرات ضد لوپن در آوريل 2002 اين بود: «يک جمهوري جعلي (banana republic) بهتر است تا يک فرانسه فاشيست.» آنان که امروز مدام بر طبل خطرات مهلک پوپوليسم ميکوبند هدفشان ارائهي بنيادي نظري براي اين ايده است که ما بهجز اين دو هيچ انتخاب ديگري نداریم.
منبع:.
versobooks.com/blogs/1226-the-people-are-not-a-brutal-and-ignorant-mass-jacques-ranciere-on-populism