مرثیهای برای یک باور
«این کودکان همه درآمدهای میلیونی دارند، نباید به آنها کمک کرد»؛ «دروغ میگویند، ادا درمیآورند، نباید به حال آنها دل سوزاند»؛ «انجمنهایی که به نام این کودکان دایر میشوند همه کلاهبردار هستند» و... . کافی است چرخی در شبکههای اجتماعی بزنیم تا با جملاتی شبیه به موارد بالا روبهرو شویم. باورهایی که فاصلهای عمیق با آنچه در زیر پوست شهر میگذرد، دارد.
رضا (نام مستعار) ۱۱ سال دارد، عصرها به یکی از رستورانها میرود و تا پاسی از شب به شستن ظرفها مشغول است. دستانش از شدت خشکی ترک برداشتهاند و زانوانش به دلیل ایستادن طولانی مدت درد میکنند. پدر خانه را ترک کرده و رضا بخشی از بار خانواده را به ناچار به دوش کشیده است.
مریم (نام مستعار) ۱۴ سال دارد، پدر و مادر از هم جدا شدهاند مریم و برادر بزرگترش بار اقتصادی خانواده را به دوش میکشند. مریم بافندگی میکند و کارهای دست خود را در خیابان میفروشد.
زهیر (نام مستعار) ۹ سال دارد. پدر و مادر هر دو کارگری می کنند اما درآمد کافی نیست. او عصرها بعد از مدرسه به جای خانه راهی مترو میشود و با فروش فال درآمدی برای خانواده کسب میکند.
رضا، مریم، زهیر و هزاران کودک دیگری که سالهای کودکی خود را برای کسب لقمهای نان تلاش میکنند و تجربهای از کودکیکردن ندارند واقعیتهای جامعه ما هستند. واقعیتهایی که نه میتوان آنها را حذف کرد و نه با انتسابشان به باند و مافیا، از زیر بار مسئولیتی که در برابر آنها داریم شانه خالی کرد. ما در مهروماه همراه با سایر فعالان حوزه کودک کوشیدهایم به سهم خود ملجائی برای کودکان باشیم و باری از دوش آنها برداریم. در این مسیر حداقل انتظاری که از هنرمندان، فعالان فرهنگی و اجتماعی داریم آن است که اگر برای حل معضلات کودکان راهی ندارند در مسیر حذف و وارونهنمایی واقعیت زندگی آنها نیز گام برندارند.