مخمصۀ «قرار داشتن در یک شغل مرتبط»!

مخمصۀ «قرار داشتن در یک شغل مرتبط»!

وحید احسانی


از مدّتها پیش، یعنی از زمان دانشجویی و حتّی دانش‌آموزی، خیلی نگران شغل آیندۀ خود بودم: «آیا می‌­توانم شغلی داشته باشم که مورد علاقه­‌ام باشد؟»، «آیا شغلم در راستای تخصصم خواهد بود یا در هنگام شروع به کار مجبور می­‌شوم تمام تحصیلات و مطالعات خود را کنار گذاشته و باقی عمر خود را با شغلی تحمیلی و ناخواسته بگذرانم؟».

پنج ماه پیش بود که دکتر سیّدمحمّدباقر نجفی، معاون اسبق پژوهش و فناوری دانشگاه رازی، از من خواست به صورت پاره‌­وقت با معاونت مذکور همکاری کنم. چه اتّفاق مبارکی! امّا به قول حضرت حافظ (علیه‌­الرّحمه): «عشق آسان نمود اوّل، ولی افتاد مشکلها»! پس از درآمدن از سرخوشی اوّلیه، به زودی متوجه شدم که متأسفانه در ایران، گاهی «داشتن شغلی که هم به آن علاقه­‌مند باشی و هم در مورد آن تخصصی داشته باشی» معضل و مخمصه‌ایست بسیار بغرنج‌تر و جانکاه‌­تر از «داشتن شغل غیرمرتبط (به علائق و تخصص)»! برای توضیح این مسئله، نیاز است کمی به عقب­‌تر برگشته و داستان را از زمانی شروع کنم که به صورت رسمی به مطالعات مرتبط با «اثربخشی پژوهش» ورود پیدا کردم.


چگونه به مطالعات «اثربخشی پژوهش» ورود پیدا کردم؟

اگر چه تحصیلات دانشگاهیم در هر سه مقطع آموزش عالی، «ترویج و آموزش کشاورزی» یا «توسعۀ کشاورزی» بوده‌است، امّا از زمان انتخاب موضوع رسالۀ دکتری، در یک نقطه عطف سرنوشت‌ساز، این فرصت برایم فراهم شد که با جلب موافقت گروه در خصوص موضوع میان رشته‌­ایِ مورد نظرم (که البته آن هم داستانی داشت برای خودش)، به یکی از عرصه‌­هایی ورود پیدا کنم که هم در مورد آن مطالعات آزاد داشتم، هم بسیار مورد علاقه­‌ام بود و هم آن را یکی از مهم­ترین موضوع‌­ها برای آیندۀ جامعه می­دانستم: «چالش­های پژوهش در ایران و راهکارهای افزایش اثربخشی پژوهش­ها در کشور». مسلّما در گروه «ترویج و آموزش کشاورزی» نمی‌­شد چنین عنوانی را به تصویب رساند، بنابراین، در عنوان پیشنهاده (پرپوزال) و رساله، قید «پژوهش های ترویج و توسعۀ کشاورزی» را اضافه کردم، امّا در عمل، بخش کوچکی(چیزی حدود 20%) از رساله بر این حیطۀ خاص تمرکز داشت و در سایر بخش­ها به «ارزیابی اثربخشی پژوهش­های کشور و بررسی راهکارهای بهبود آن» بدون تمرکز بر یک حیطۀ موضوعی خاص پرداختم. خروج از عرصۀ خاص رشته‌­های ترویج و توسعۀ کشاورزی و ورود به کلیّت پژوهشهای کشور با منطق خاصّی صورت گرفت که در اینجا مجال پرداختن به آن وجود ندارد.

حدود 2 سال از عمر خود را با تمام وجود به مطالعه، پژوهش، تفکّر، گفتگو، همفکری و نگارش در این باره اختصاص دادم. فرایند مطالعات، تدوین و دفاع از رساله‌­ام با پیچیدگی­‌ها، ابهامها، گشایش­ها و فراز و نشیب­‌هایی همراه بود که اگر بخواهم سفرۀ دلم را باز کنم، نوشتار حاضر به «مثنوی هفتاد من کاغذ» تبدیل می‌­شود. تقریباً تمام رساله‌­ام در قالب نوشتارهای علمی منتشر شد (ایکاش واژۀ «مقاله» این قدر مشمئز کننده نشده بود تا مجبور نبودم به جای آن بنویسم «نوشتار علمی»!). از بخش مربوط به پژوهش­های توسعۀ کشاورزی که بگذریم، ابتدا به برآورد میزان اثربخشی نهایی پژوهش­های کشور (در قالب یک واحد) در مقایسه با سایر کشورها پرداختم و آشکار شد که پژوهش­های کشور در مجموع، اثربخشی نهایی بسیار اندکی داشته‌­اند (اگر نگوییم از حیث آثار نهایی، بی ثمر بوده‌­اند!) [1]. سپس، اثربخشی پژوهش­های کشور بر «گسترش مرزهای دانش» را ارزیابی کرده و به نتیجۀ مشابهی رسیدم [2]. در این مرحله، با این پرسش مواجه شدم که "آیا «پژوهش های فزآیندۀ کشور قابلیت مؤثّر واقع شدن داشته‌­اند امّا دخالت برخی عوامل بیرونی مانع از تحقق آثار آنها در جامعه شده است» یا «پژوهش­های مورد نظر در مجموع قابلیت چندانی برای اثرگذاری در جامعه نداشته‌اند»؟". پاسخ این پرسش مهم را از دو مسیر پیگیری کرده و به این نتیجه رسیدم که «فارغ از بود و نبود عوامل بازدارندۀ بیرونی، پژوهش­های کشور در مجموع کیفیت ضعیف و قابلیّت اثرگذاری اندکی داشته­‌اند» [3]. بعدها، خلاصۀ چهار نوشتار بالا را در قالب یک متن واحد نیز سازمان­دهی کردم که در سایت فرهنگ امروز در دو قسمت منتشر شد [4]. پس از آن، در جستجوی علل رشد تصاعدی پژوهش­های بی ثمر در کشور، مطالعات گسترده‌­ای انجام دادم که حاصل آنها در قالب دو نوشتار علمی زیر منتشر شد:

-         «توسعۀ دانش­‌بنیان» یا «شبه­‌دانش نفت­‌بنیان»: مسئله این است، در فصلنامۀ رهیافت متعلق به مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور.

-         مقدمه‌­ای بر جایگاه مفهوم اثربخشی در مدل ذهنی رایج در ایران در راستای بررسی علل کم‌­توجهی به اثربخشی پژوهش­های فزآیندۀ کشور، در سیاست‌­نامۀ علم و فناوری، متعلق به دانشگاه صنعتی شریف.

در نوشتار علمی اوّل (توسعۀ دانش­‌بنیان یا ...)، توضیح داده شده که نظام علم و پژوهش ما بر سر یک دوراهی قرار گرفته است. یک راه پیش رو، حرکت در امتداد مسیر تاریخی گذشته (طی 200 سال اخیر) است که بر اساس دیدگاه صاحب‌نظران شناخته شده، مؤلفۀ محوری آن را می‌­توان «تقلید کورکورانه و ناکارآمد از ظواهر غربی به پشتوانۀ ثروت بادآوردۀ نفت» دانست. در صورت ادامۀ بیراهۀ گذشته، مانند سایر نوآوری‌­های غربی که پیش از این از آنها ماکت­‌هایی نمایشی ساخته­‌ایم، در این مرحله نیز با تقلید از ظواهر جوامع دانش‌­بنیان غربی، ماکت­‌هایی تجملاتی از اجزاء عینی آنها خواهیم ساخت؛ چیزهایی مانند «شرکت­های شبهِ‌­دانش­‌بنیانِ نفت‌­بنیان»، «جهش کمّی در تعداد مقالات شبهِ‌­علمی با تکیه بر رانت نفتی»، «شبهِ‌­استارتاپ­‌هایِ نفت­‌بنیان»، «شبهِ‌­اسپین‌­آف­‌هایِ نفت‌­بنیان»، «شبهِ‌­استادهای نفتی»، «خیل کثیری از شبهِ‌­دانشجویان نفتی» و غیره. در مقابل، فاصله گرفتن از بیراهۀ مزمن گذشته -که اتّفاقاً تنها راه آن پرداختن جدّی به علم، دانش و پژوهش است- مستلزم تحوّلاتی بنیادین در نگرش­ها و رویکردها و به تبع آن افق‌­گشایی[5] در سیاست‌­ها و برنامه‌­هاست. بنابراین، در هنگام اتّخاذ هر تصمیمی در نظام آموزش و پژوهش (چه در سطح کلان مانند وزارت عتف و چه در سطح خرد مانند دانشگاه­‌ها، دانشکده‌­ها، پژوهشکده­‌ها و غیره)، باید خود را بر سر دوراهی مذکور دیده، نیروهایی که می‌خواهند ما را به سمت هر یک از این دو مسیر سوق دهند احساس کرده و متوجه باشیم که تصمیمی که خواهیم گرفت، یا پای ما را برای ادامه دادن بیراهۀ گذشته مستحکم‌­تر می­‌کند و یا ما را یک قدم از مسیر «شبهِ‌­دانشِ نفت‌­بنیان» به مسیر «توسعۀ دانش‌­بنیان» نزدیک خواهد ساخت.

در متن علمی دوّم (جایگاه مفهوم اثربخشی در مدل ذهنی رایج در ایران ...)، به ریشه­‌ای‌­ترین موانع اثربخش و کارآمد شدن جامعه (شامل نظام آموزش و پژوهش) پرداخته شده‌است که به جایگاه این مفهوم در نظام اندیشگری ما مربوط می‌­شود.

در فصل پایانی رساله نیز ضمن اعتراف به اینکه گستردگی موضوع و محدودیت زمانی مانع از آن شد که موضوع مطالعه به صورت همه‌جانبه و تمام و کمال بررسی شود، «تحوّل بنیادین لازم برای خروج از حالت ناکارآمدی و آغاز حیات کارآمد» از نقطه نظر 3 ادبیات موضوعی متفاوت (ادبیات موفقیّت، ادبیات توسعه و ادبیات عرفانی-اسلامی) شرح داده شد[6].

به علّت غیرمتعارف بودن رساله‌­ام (چه از حیث موضوع، چه از حیث روش و چه از حیث ساختار)، تا واپسین روزهای پیش از دفاع نیز جهت کسب اجازۀ دفاع از گروه با چالش جدّی مواجه بودم (که خودش داستان مفصّلی دارد). به هر ترتیب، از رساله­‌ام دفاع کردم و با کسب نمرۀ 9/19، پس از 22 سال فرسایش، از «نشستن در کلاس­‌های حفظ کن و نمره بیار تا بتوانی بعداً خودت سایرین را مجبور کنی که حفظ کنند تا نمره بیاورند!» فارغ شدم[7].

نظر به اهمیّت موضوع، گستردگی آن و عدم امکان به پایان رساندن تمامی مسیرهایی که در قالب رساله آغاز کرده بودم، با همکاری دکتر سیّدمحمّدباقر نجفی (که استاد مشاور رساله­‌ام بودند) مراحل آتی کار را در قالب یک پیشنهادۀ پژوهشی (پرپوزال) تدوین کرده و پس از رفت و آمدهای زیاد بالاخره موفق شدیم موافقت سازمان برنامه و بودجۀ کشور را جهت حمایت از آن در قالب یک طرح پژوهشی جلب کنیم که هنوز هم در جریان است. از مطالعات مربوط به این طرح پژوهشی نیز تا کنون چهار نوشتار زیر منتشر شده است:

-         نقش تعیین‌کنندۀ «اندیشه» در «وضعیّت اقتصادی-اجتماعی جامعه»، در سایت فرهنگی نیلوفر؛

-         «توسعۀ علم» با «رویکردی غیرعلمی» در ایران؛ مطالعۀ موردی: نظام پاداش‌­دهی رسمی، در فصلنامۀ اقتصاد و جامعه متعلق به مؤسسۀ مطالعات دین و اقتصاد؛

-         از «بازیچۀ قدرت» تا «بنیان جامعه»: تحوّل جایگاه دانشمندان و نوآوران طی فرآیند دانش­‌بنیان شدن جوامع و درس­هایی برای ایران، در سیاست‌­نامۀ علم و فناوری؛

-         الگوی پراکنش تولیدات علمی آی اس آی ایران در حیطه‌­های موضوعی مختلف طی سالهای 2017-1970، در فصلنامۀ رهیافت[8].

در نوشتار اوّل، با استفاده از نقل قولهای مستقیم متعدد از صاحب‌نظران داخلی و خارجی، نقش بنیادین «اندیشه و چگونگی آن» در وضعیّت جامعه مورد تأکید قرار گرفته‌است.

در نوشتار دوّم، ابتدا یک مطالعۀ مروری در خصوص «تأثیر مشوّق­‌های بیرونی بر عملکرد» انجام شد و مشخص گردید که از حدود 50 سال پیش که پژوهشگران در این مورد مطالعه کرده­‌اند، تمامی پژوهش­ها به­‌اتّفاق بر این نکته صحّه گذاشته‌­اند که «در مورد فعّالیت‌­های مبتنی بر کاربرد مهارت­های ذهنی (ولو در پایین‌­ترین سطوح آنها)، مشوّق­های بیرونی و مالی، کیفیت عملکرد را تنزّل می­‌دهند». سپس، به این تناقض عجیب در نظام علم و پژوهش پرداخته شده‌است که سیاست‌گذاران و تصمیم‌سازان کشور، ابزار اصلی خود برای «توسعۀ علم و پژوهش» را «تشویق و تنبیه بیرونی» قرار داده‌­اند که «علم و پژوهش» اثبات کرده‌است در مورد چنین فعّالیت‌­هایی، کیفیت عملکرد را پایین می­آورند! عجیب‌­تر آنکه بسیاری از مقامات مذکور، هنگام ابلاغ «شیوه‌نامۀ تشویق نویسندگان مقالات علمی» -که بر اساس آن به نویسندگان مقالات علمی پول نقد داده می‌­شود- در سازمان تحت امر خود، یکی از اهداف این شیوه­‌نامه را «افزایش کیفیت فعالیت­های علمی و پژوهشی» عنوان کرده­‌اند! در بخش پایانی این نوشتار نیز سناریوهای پیش روی نظام آموزش و پژوهش کشور با تأکید بر تغییرات احتمالی «نظام تشویق و تنبیه به کار گرفته شده در آن» تشریح و پیشنهادهایی ارائه شده‌است.

در نوشتار سوّم، تلاش شده یکی از ارکان اصلی مفهوم «دانش‌­بنیان شدن» که در جامعۀ ما بسیار مورد غفلت قرار دارد توضیح داده شود. رکن مورد نظر به ارتباط میان «ساختار قدرت» و «جایگاه دانش در جامعه» یا به عبارت دقیق‌­تر، به ارتباط میان «ساختار سیاسی» و «جایگاه دانشمندان و نوآوران در جامعه» مربوط می‌­شود. در این نوشتار با مرور برخی شواهد تاریخی مربوط به قبل و بعد از دانش‌­بنیان شدن جوامع غربی نشان داده شده‌است که یکی از ارکان اصلی تحوّلی که از آن با عنوان «دانش­‌بنیان شدن» یاد می­‌کنیم آن بوده‌است که «دانشمندان و نوآوران» از موقعیّت «بازیچۀ دست قدرتمندان» خارج شده و بالاترین جایگاه و بیشترین آزادی عمل را در جامعه (از حیث فرهنگی، سیاسی، قانونی و غیره) به دست آورند. تحقق چنین تحوّلی مستلزم آن است که گروه­‌هایی که پیش از «دانش‌­بنیان شدن جامعه» محور و بنیان جامعه بوده و بر سایر طبقات و گروه­‌ها (شامل دانشمندان و نوآوران) تسلّط دارند (یعنی اربابان رانت)، به موضع شایسته و بایسته خود عقب نشسته و به جای آنکه سایرین (شامل دانشمندان و نوآوران) گرد خواستها و منافع آنها بگردند، آنها (به همراه سایرین) در برابر «دانش» سر تسلیم فرود آورده و لذا گرد یافته‌های علمی-پژوهشی دانشمندان و نوآوران گردش کنند (در محدودۀ عمل علم).

در نوشتار چهارم نیز پس از شرح اهمیّت حفظ تعادل میان حیطه­‌های مختلف علمی و به ویژه تأکید بر جایگاه ویژه و بنیادین علوم انسانی و اجتماعی از نقطه نظر صاحب‌­نظران، سهم تولیدات علمی کشور در حیطه‌­های موضوعی مختلف با سایر جوامع مقایسه و نشان داده شده‌است که در ایران، سهم بروندادهای علوم انسانی و اجتماعی از کل بروندادهای علمی، نسبت به سایر جوامع بسیار اندک است. این نابهنجاری می‌­تواند توضیح دهندۀ بسیاری از انحرافها و ضعفهای موجود در نظام آموزش و پژوهش کشور (از جمله ناکارآمدی آن) باشد.

در این فاصله، علاوه بر نوشتارهای بالا، برخی متن­‌های دیگر هم منتشر کردم که از میان آنها می­‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

-         بازنگری در مفهوم فرار مغزها) قسمت اوّل: آیا وجه اصلی فرار مغزها، وجه مکانی/جغرافیایی آن است؟

-         بازنگری در مفهوم فرار مغزها) قسمت دوّم: مرز میان فرار مغزها و قرار مغزها.

-         سیاست­‌گذاری عمومی مناسب برای یک اقتصاد دانش بنیان (ترجمۀ مقاله­‌ای از جوزف استیگلیتز –برندۀ نوبل اقتصادی و مشاور ارشد بانک جهانی- با مشارکت دکتر فرشاد مؤمنی).

نوشتار اخیر حاوی مطالبی بسیار عمیق، تأمّل‌برانگیز و بنیادین از جانب استیگلیتز است که اتّفاقاً بیشتر آنها در فضای حاکم بر نظام آموزش و پژوهش کشور به شدّت مورد غفلت هستند. محتوای این مقاله با برخی از نوشتارهایی که پیش از این معرّفی شدند همخوانی و سازگاری بسیار بالایی دارد.


ادامۀ حکایت «مخمصۀ شغل مرتبط»

حال فکرش را بکنید، شخصی که دغدغۀ بسیار زیادی نسبت به وضعیّت علم و پژوهش کشور دارد و در این رابطه دیدگاه خاصّی هم دارد که در نوشتارهای پیش‌گفته نمود دارند (فارغ از صحیح یا غلط بودن آن)، از طرف معاونت پژوهش و فناوری یک دانشگاه جامع دعوت به همکاری شود، امّا خواست و تقاضای دانشگاه از او به زبان ساده این باشد که «تو که با شاخص­‌های علم سنجی و نظام­‌های رتبه‌­بندی دانشگاه‌­ها آشنایی داری، کمک کن با اصلاح شیوه‌­نام‌­های داخلی (پژوهانه، ترفیع سالیانه، پایۀ تشویقی، تشویق نویسندگان مقالات و غیره)، نظام تشویق و تنبیه را به گونه‌­ای تنظیم کنیم که فعّالیت­‌های دانشگاهیان (اعضای هیأت علمی و دانشجویان تحصیلات تکمیلی) دقیقاً به سمت افزایش امتیاز در شاخص­‌هایی که دانشگاه با آنها ارزیابی می­‌شود (کمّیت‌هایی مانند تعداد مقالات و غیره) سوق داده‌شود. به طوری که با استفاده از پول موجود (پولی که حاصل از رانت نفت است) بتوانیم بیشترین توسعۀ علمی و پژوهشی (که معادل بالاترین امتیاز و بهترین رتبه در نظام­‌های رتبه‌­بندی در نظر گرفته می‌­شود) را داشته باشیم»!

نمی­دانم چه باید بگویم. ایکاش یا علاقه و تخصصی نسبت به موضوع «ارزیابی علم و پژوهش» نداشتم و یا لااقل شغل نامرتبطی می­‌داشتم! همیشه فکر می­‌کردم آزاردهنده‌­ترین و خردکننده­‌ترین شکنجه­‌ها برای انسانها، واداشتن آنها به «بیگاری» است، یعنی کارهای کاملاً بیهوده‌­ای مانند اینکه «هر روز صبح، سنگ­هایی را از جایی به جای دیگر برده و هر عصر دوباره به جای قبلی برگردانند»، امّا حالا می­‌بینم آزاردهنده‌­تر از بیگاری هم وجود دارد. کارمندی را در نظر بگیرید که فکر می­‌کند (به درست یا به غلط) کاری که انجام می­‌دهد نهایتاً کاری بیهوده و بی‌­فایده است. مثلاً اگر یک کارمند، دانشجو یا عضو هیأت علمی دانشگاه معتقد باشد که «دانشگاه در مجموع کارکردی در جامعه نداشته و در صورت تعطیل شدنش هم هیچ خلائی در جامعه احساس نمی‌­شود الّا بیکار شدن افرادی که از قِبَلِ فعال بودن آن نان می‌خورند»، فارغ از اینکه دیدگاهش چقدر صحیح یا غلط باشد، کاری که در دانشگاه انجام می­دهد (هر کاری که باشد) برایش حکم بیگاری پیدا می­‌کند. 30 سال بیگاری روزانه خیلی می­‌تواند شخصیت چنین انسانی را تخریب کند. حال فرض کنید نسبت به موضوع شغل خاصّی علاقه­‌مند، نسبت به پیامدهای ناشی از آن بسیار حسّاس و دغدغه‌مند و در خصوص آن صاحب علم و تخصصی باشید (در حدّ خود) امّا کارفرما از شما بخواهد تصمیم­‌هایی بگیرید و کارهایی کنید که درست برخلاف دانسته­‌هایتان است و بر اساس تخصصتان می‌­دانید که این اقدامات پیامدهای منفی به دنبال خواهند داشت، آیا چنین شرایطی بدتر از بیگاری نیست؟!

بر اساس دانسته­‌هایم (فارغ از اینکه چقدر صحیح یا غلط باشند) می‌بینم که کارهایی که نظام آموزش و پژوهش از من می­‌خواهد، کیفیت و اثربخشی را بیش از پیش فدای کمیت‌­های دلخوش­‌کنک خواهند کرد. متأسفانه، در مورد جهش‌­هایی که پیش از این (در دورۀ رضا شاه و محمّدرضا شاه پهلوی) در کمّیت­‌های نظام دانش و پژوهش (تعداد دانشگاه، تعداد دانشجو و غیره) رخ داد مطالعه کرده و عاقبت تاریک دنبال کردن چنین مسیرهای ظاهربینانه و کمیّت-گرایانه­‌ای در تاریخ کشورمان را نیز خوانده­‌ام، مسیری که مهدوی (1970) آن را «دولت رانتی»، اشرف (1359) آن را «رشد سرمایه‌­داری در شرایط نیمه­‌استعماری»، کاتوزیان (1377) آن را «شبهِ‌­مدرنیسم نفتی»، داوریِ‌­اردکانی (1390) آن را «تجدّد مآبی» و شایگان (1391) آن را «توهّم مضاعف» نامیده و حائری (1387) آن را با استفاده از مفهوم «سطحی نگری» توصیف کرده‌است. حتّی در نوشته­‌هایم آورده‌­ام که:

"بهبود شاخص­های کمّیِ علم و پژوهش (تعداد دانشجوی تحصیلات تکمیلی، هیأت علمی، دانشگاه، مجلات، مقالات علمی و غیره) برای ما، لااقل به همان اندازه که می‌­تواند نشانۀ پیشرفت در مسیر دانش‌بنیان شدن باشد، می‌­تواند نشانۀ غلبۀ نیروهایِ نهادی و تاریخیِ منفی و عود کردن بیماری­‌های مزمن­مان نیز باشد. پس سزاست نسبت به این مسئله حسّاس بوده و در مورد این تغییراتِ کمّی خوش‌­خیالانه قضاوت نکنیم، بلکه در نظر داشته باشیم که اندکی غفلت موجب می‌­شود امواجِ قدرتمندِ جریانِ تاریخیْ ما را با خود برده و به جای حرکت در مسیر «اقتصاد و توسعۀ دانش‌بنیان»، در مسیر «شِبهِ‌توسعه» حرکت کرده و نمودهای «شِبهِ‌دانش» را گسترش دهیم"[9].

متأسّفانه، بر اساس مطالعاتم (فارغ از درست یا غلط بودن آنها)، می­‌بینم که چگونه «تکیۀ بیش از حد بر ابزار تشویق و تنبیه بیرونی»، فضای علم و پژوهش را فاسد می‌کند و حتّی در این خصوص با لحن نسبتاً تندی خطاب به سیاست‌گذاران و تصمیم‌سازان کلان نظام آموزش و پژوهش کشور گلایه کرده‌­ام[10]. دانشگاه رازی یکی از دو رکن اصلی شعار و چشم انداز ارزشمند خود را «پیش رو در تحقق جامعۀ دانش بنیان» عنوان کرده‌است، امّا متأسّفانه می­‌فهمم که تا زمانی که یک دانشگاه، خودش دانش‌بنیان نشود، یعنی بر اساس اصول و یافته‌­های علمی تصمیم‌­گیری و سیاست‌گذاری نکند، محال است بتواند در دانش­‌بنیان شدن صنعت و جامعه ایفای نقش کند. رکن دیگر شعار و چشم انداز دانشگاه رازی «اخلاق محوری» است، در این خصوص نیز می­‌دانم که ایران در مقایسه با سایر کشورهای جهان، از حیث شاخص‌­های بداخلاقی پژوهشی (شامل نرخ ابطال مقالات) بدترین جایگاه‌­ها را دارد (شکل زیر) و متأسفانه می‌دانم که یکی از دلایل گسترش چنین بی اخلاقی­‌هایی، بر هم خوردن تعادل میان «فشار ناشی از نظام تشویق و تنبیه بیرونی» و «نیروی خودجوش ناشی از علاقه و عطش درونی به علم و پژوهش» و همچنین ناشی از اتّخاذ سیاست­‌های «کمّیت-گرا» و «برون داد-محور» (به جای سیاست­‌های کیفیت-گرا و تأثیر-مدار) بوده‌است.

خلاصه، در مخمصۀ بغرنجی گیر افتاده‌­ام. از آنجا که در چنین شرایطی، زندگی را چیزی جز تلاش جهت اصلاح -که مستلزم حرکت در «خلاف جریان»[11] است- نمی­‌دانم، لذا گزینۀ دیگری برایم موضوعیّت ندارد که بخواهم در موردش فکر کنم. در این مدّت، در حدّ خودم تلاش‌های زیادی کردم که ولو یک گام هم که شده، رویکردها و سیاست‌های حاکم بر دانشگاه از مسیر «شبهِ‌­دانشِ نفت­‌بنیان» به مسیر «توسعۀ دانش‌­بنیان» نزدیک شود امّا هنوز موفقیّت قابل ذکری حاصل نشده‌است. ابتدا «طرح تقویت نشاط علمی دانشگاه» (طرحی غیرامتیاز-محور و علاقه-مدار به منظور تقویت برنامه­‌های فوق برنامۀ علمی-پژوهشیِ انجمن­‌های علمی که قرار بود به موازات سیاست­‌های کمیّت-گرا و امتیاز-محور دنبال شود) را در معاونت پژوهشی مطرح کردم که مورد استقبال قرار گرفت و قرار شد جهت پیگیری رسمی آن، شورایی متشکّل از برخی اعضای هیأت علمی دغدغه‌­مند در این معاونت ایجاد شود. در این راستا، گفتگوهایی با برخی گزینه‌­ها صورت گرفت و حتّی جلسه­‌ای نیز در سالن جلسات معاونت پژوهش و فناوری با چند نفر از اعضای هیأت علمی برگزار شد. اگر چه این مسیر فعلاً متوقف مانده‌است امّا کنار هم گذاشته نشد و امیدوارم در فرصت و با شرایط بهتری دنبال شود. البته در نتیجۀ گفتگوهای مجزّا و جلسۀ مذکور، با ایده­‌های ارزشمند سایرین آشنا شدم که دستاورد خیلی خوبی بود. یکی از اقداماتی که ذیل این طرح کلّی صورت پذیرفت دعوت از دکتر رضا منصوری بود که امیدواریم با سخنرانی­‌هایش برای اعضای هیأت علمی و دانشجویان، جرقه‌­هایی در اذهان برخی شرکت­‌کنندگان ایجاد و تلنگرهایی بر وجدان برخی مستمعان وارد کرده باشد. سپس، با همکاری معاونت فرهنگی و اجتماعی، جلسه‌­ای با نمایندگان انجمن­‌های علمی برگزار شد که قرار بود در گام اوّل، به برقراری ارتباطی سازنده میان انجمن­‌های علمی و معاونت پژوهشی و در گام بعدی، به هم‌­­افزایی برنامه‌­های معاونت پژوهشی و فعالیت­‌های علمی-پژوهشی فوق برنامۀ انجمن­‌های علمی منجر شود. این مسیر نیز با موانعی روبرو شد، امّا به امید خدا، با تغییرات اندکی دنبال خواهد شد. تلاش سوّم، مطرح کردن مطالب بالا به صورت علمی و مستند برای ریاست محترم دانشگاه بود که آن هم بد نبود، امّا به تغییرات مورد انتظار منتج نشد. به هر حال، ایشان و سایر حضّار با سعۀ صدر به عرائض مطرح شده گوش دادند. از آنجا که همگی کلیّت مطالب مطرح شده را پسندیده و تأیید کردند، امید است در نتیجۀ طرح آنها لااقل تردیدهایی در مورد مسیر گذشته (سلطۀ ابزار «تشویق و تنبیه بیرونی» در مدیریت فعالیت‌های علمی-پژوهشی) ایجاد و موضوعات جدیدی برای تأمّل فراهم شده‌باشد.

شاید هم طبیعی باشد؛ ایجاد تغییر در رویکردها و سیاست­‌های کلّی دانشگاهی که اوّلاً، واحد سازمانی مستقلی نبوده و مجبور است در چارچوب سیاست‌­های بالادستی حرکت کند (سیاست­‌هایی که خود، بخش عمده­‌ای از مسائل و مشکلات هستند) و ثانیاً به مرور زمان، رویکردها و سیاست­‌های سنّتی سابق در تمامی سطوح آن (نگرش‌ها، ساز و کارهای جذب نیرو، فرهنگ، نظام توزیع منافع و غیره) ریشه دوانده و نهادینه شده‌است، کاری نیست که انتظار داشته باشیم به این راحتی­‌ها و به این زودی تحقق یابد. ایده­‌ها و مسیرهای دیگری نیز به ذهنم رسیده‌است که به امید خدا با همراهی سایر دغدغه‌مندان دنبال خواهیم کرد.

در پایان، لازم می دانم چند نکته را مطرح کنم:

1- مخمصۀ «داشتن شغل مرتبط» که در آن گیر افتاده­‌ام را هزاران بار بر وضعیّت هم‌­وطنانی که با این استدلال (بخوانید توجیه) که: «نمی‌شه، درست شدنی نیست، فایده نداره و امثال آن»، بار مسئولیت تلاش برای اصلاح جمعی را از دوش خود برداشته و با خیالی آسوده (بخوانید وجدانی خفته)، عمر و سایر سرمایه­‌های خود (عقل و هر گونه مهارت و قابلیت) را صرفا بر پیگیری مطالبات کوچک (اهداف صنفی، مادّی، کوتاه مدّت و کمّی) [12] متمرکز کرده‌­اند، ترجیح می‌­دهم. اوّلاً، مردن در این مسیر هدفمند را بر زندگی (بخوانید مردگی) در آن بیراهۀ تنگ نظرانه ترجیح می‌دهم و ثانیاً، علّت اصلی این که مسیر اصلاح اینقدر پیچیده، بغرنج و پرمخمصه شده‌است را خیل کثیر همان هم‌­وطنانی می­‌دانم که با شعار «نمی‌شه»، از تلاش برای اصلاح جمعی منصرف شده­‌اند. به نظرم، از نقطه نظر «اصلاح جامعه»، هیچ کس بی­طرف نیست، هر شخصی یا در حال تکاپو برای اصلاح است و یا مانع اصلاح. کسانی که به زعم خودشان نه این طرفی هستند و نه آن طرفی و کاری به کار این حرفها ندارند، صرفاً «به زعم خودشان است» که کنار کشیده‌اند، اتّفاقاً، آنها از قفل­‌های اصلی حفظ نابسامانی­‌های موجود و از موانع اصلی اصلاح هستند (چه بسا اصلی­‌ترین قفل‌­ها و اصلی‌­ترین موانع باشند). بله، این احتمال نیز وجود دارد که افرادی که با تمام توان مسیر اصلاح جمعی را در پیش گرفته­‌اند موفق نشده و شکست بخورند، امّا حتّی تحقق چنین احتمالی را نیز نمی‌­توان شاهدی بر این ادّعا دانست که: «نمی‌­شود کاری کرد، شرایط برای اصلاح فراهم نیست، مجبوریم دستمان را صرفاً بر کلاه خودمان بگذاریم که باد آن را نبرد و غیره»، بلکه شکست خوردن تلاشگران اصلاح­‌جو، اگر ناشی از ناآگاهی آنان نباشد، ناشی از عدم همراهی ناامیدانی است که صرفاً بر پیگیری منافع شخصی متمرکز شده و لذا به دشمنان ناخودآگاهِ فرآیند اصلاح بدل شده­‌اند.

2- ممکن است خواننده تصوّر کند که نگارنده فردی ایده­‌آل نگر بوده و معتقد است «باید نظام تشویق و تنبیه را کنار گذاشت، برای افزایش تعداد مقالات و امتیازهای دانشگاه هیچ اهمیّتی قائل نشد، میان دانشگاهیانی که با انتشار بروندادهای علمی-پژوهشی معتبر نام دانشگاه را در جهان مطرح کرده و برایش افتخار آفرینی می­‌کنند با سایرین اختلافی قائل نشد و غیره»، امّا این نگاه، نگاه درستی نیست. تأکید و تمرکز بر اشتباه بودن چنین سیاست­‌هایی، واکنشی طبیعی به «زیاده روی و افراط در آنها» است که «برهم خوردن تعادل میان نظام تشویق و تنبیه بیرونی و علائق و کشش­‌های درونی» را به دنبال داشته‌است. پیشنهاد حقیر، به طور مختصر این است که در کنار روال رایج مبنی بر استفادۀ منطقی از نظام تشویق و تنبیه بیرونی و اصلاح و به‌­روزرسانی آن با توجه به شاخص­‌های جدیدی که هر ساله مطرح می‌­شوند، چند مسیر دیگر نیز به موازات آن پیگیری شده و بودجه و انرژی دانشگاه جهت پیگیری هم زمان آنها تقسیم شود، چنان که نظام تشویق و تنبیه بیرونی در جای خود قرار گرفته، سایۀ آن این قدر بر سر دانشگاهیان سنگینی نکرده و عرصه را برای سایر نیروهای محرّک فعالیت­‌های علمی-پژوهشیِ کیفیت-گرا و تأثیر-مدار (علائق، عطش و کنجکاوی درونی برای کشف کردن و فهمیدن، احساس مسئولیت در خصوص بهبود محیط پیرامونی، میل به متبحّر شدن در یک زمینۀ تخصصی و غیره) تنگ نکند. مسیرهای موازی که به عقل بنده می­رسند عبارتند از: 1- طرح تقویت نشاط علمی در دانشگاه (فارغ از اینکه فعالیت­‌های انجام گرفته ذیل این طرح، قرار است به طور مستقیم چه امتیازهایی برای دانشگاه به دنبال داشته‌باشند)، 2- تعیین مسیر برندیگ دانشگاه (اینکه دانشگاه رازی مثلا در 50 سال دیگر، قرار است در کدام عرصه­‌های علمی-پژوهشی به عنوان یک برند شناخته شود)، 3- تعریف چند طرح بارز، نمادین و تأثیرگذار در منطقه که اجرای آنها بتواند دیدگاه عموم مردم (چه دانشگاهیان و چه ناظران بیرونی و به ویژه مردم منطقه) در خصوص دانشگاه را بهبود بخشیده و تحسین همگان (شامل مقامات مسئول در وزارت عتف و حتّی مسئولان عالی رتبۀ نظام) را برانگیزد (نمونۀ چنین کارهایی پیش از این نیز در دانشگاه انجام شده امّا متأسفانه دانشگاه به اندازه­ای بر افزایش مقالات و امثال آن تمرکز داشته که نتوانسته‌است اهمیّت ویژۀ آن دستاوردهای خاص را درک کند و فرصت نداشته‌است با تبلیغ مناسب، از طریق آنها جایگاه خود را بالا ببرد. به عنوان یک مثال از چنین دستاوردهایی می‌­توان به «بازتولید گل نیلوفر سراب نیلوفر کرمانشاه پس از انقراض آن در نتیجۀ خشک شدن سراب» اشاره کرد که توسّط دکتر دانیال کهریزی صورت پذیرفت. متأسفانه، چنان تمام ظرفیت خود را برای افزایش کمیّت‌­های بی‌­روح بسیج کرده‌­ایم که توان درک اهمیّت چنین دستاوردهایی، توان درک قابلیّت آنها برای سربلند کردن دانشگاه و توان بروز واکنش مناسب در خصوص آنها از ما گرفته شده‌است). علاوه بر این، باید توجه داشت که قرار نیست در گام اوّل، تمامی نواقص مرتفع شده و دانشگاه در وضعیّت ایده‌آل قرار گیرد، بلکه همین که احساس شود، اوّلاً، تغییر رویکرد مثبتی رخ داده و مسیر مناسبی در پیش گرفته شده و ثانیاً، وضعیّت به اندازۀ یک گام محسوس بهتر شده‌است، موفّقیت بزرگی خواهد بود.

3- بخش قابل توجّهی از محتوای نوشتار حاضر حاصل گفتگوهایی است که طیّ این مدّت با سایر دانشگاهیان (به ویژه برخی از اعضای محترم هیأت علمی و مسئولان دانشگاه) داشته­‌ام. به عبارت دیگر، چنانچه همین متن را مثلا 4 ماه پیش می‌­نوشتم، قطعاً کاستی­‌هایش بسیار بیشتر حرف­ حساب‌های احتمالی‌اش بسیار کمتر می‌­بود.

4- با توجه به اینکه بر مفهوم «مسئولیت­‌گریزی» تأکید زیادی دارم، شایسته می‌­دانم نظر خود را در مورد امکان و شیوۀ مؤثّر واقع شدن دانشگاهیان در اصلاح سیاست­‌ها و برنامه‌­های دانشگاه عرض کنم. به عنوان یک مثال خیلی ساده، فرض کنیم عدّه­‌ای از اعضای محترم هیأت علمی یا دانشجویان (به ویژه انجمن­‌های علمی) و یا هر دو، از «اکتفا کردن به گله­‌گزاری­‌های صِرف در گپ و گفت­‌های روزانه» دست برداشته و پس از برگزاری نشست‌­ها و گفتگوهای غیررسمی داخلی، گزارشی منتشر کرده و دیدگاه‌­های خود جهت اصلاح رویکردها، سیاست‌ها و دستورالعمل­‌های دانشگاه را اعلام کنند. گزارشی که اوّلاً، محتوای آن با اتّکاء و استناد بر اصول و یافته‌­های معتبر علمی ارائه شده و ثانیاً، به امضای تعداد قابل توجّهی از دانشگاهیان رسیده‌باشد. آیا چنین کاری ممکن نیست آثار مثبتی (ولو اندک) به دنبال داشته و راه را برای اصلاحات بعدی بازتر کند؟ جالب است بدانید که پیش از این در راستای اصلاح نظام آموزش و پژوهش ایران، از دل اعضای هیأت علمی کشور جریان‌های ارزشمندی شکل گرفته‌است که از این میان می‌توان به «استادان علیه تقلّب» و «پویش ملّی دوباره دانشگاه» اشاره کرد. همراهی نه چندان قابل قبول اعضای هیأت علمی کشور با این حرکت‌ها در عین حالیکه اهداف مورد نظر آنها از جنس همان گله­‌گزاری­‌های روزانۀ بسیاری از اعضای هیأت علمی است، حاکی از آن است که متأسفانه بیشتر اعضای هیأت علمی کشور نیز در خصوص اصلاح جمعی، مسیر «نمی‌شه» را در پیش گرفته و اصلاً در جستجوی یافتن راه یا همراهی با تلاش­‌های سایرین برای اصلاحات منطقی نبوده­‌اند و لذا علی رغم فعّالیت خوب جریان‌های مذکور در فضای مجازی، احتمالا تا کنون حتّی اسمی هم از این حرکت‌ها نشنیده و لذا با آنها همراهی نکرده‌اند[13].

5- اگر چه تلاش می­‌کنم در نوشته‌­هایم هیچ‌­گاه از مرز ادب، خیرخواهی و صلح‌جویی فاصله نگیرم، امّا به هر حال، پیش از اینها وقتی می­‌خواستم راجع به وقایع پیرامونی نوشته و به ویژه به برخی مسئولان اشاره کنم، از واکنش احتمالی آنان کمی دچار نگرانی می­‌شدم، امّا مدّتی است اصلا چنین نگرانی‌ایی ندارم، زیرا می­دانم هر چه هم که بنویسم و حتّی اگر نوشته‌­ام را چاپ کرده و روی میز آنها بگذارم، اصلاً فرصت مطالعه ندارند! علاوه بر آن، مسئولان که جای خود دارد، به طور کلّی از هم‌­وطنان عزیزم هم تعداد بسیار اندک و قابل اقماضی ممکن است متن‌های به این طولانی را بخوانند. بنابراین، اگر یک وقتی خواستید متن­‌های بلند مشابهی بنویسند، اصلاً نگران نباشید، حتّی اگر به زمین و زمان و حتّی اطرافیانتان فحش هم بدهید (که صد البته کاری غیرمنطقی و ناشایست است)، آب هم از آب تکان نمی‌­خورد و اصلاً با هیچ واکنش یا بازخوردی مواجه نخواهید شد و در روزهای بعد از منتشر کردن چنان متنی، در رفتار اطرافیانتان هیچ تفاوتی با رفتار آنها در روزهای قبلش نخواهید دید، زیرا فارغ از محتوای متن، در میان مردم همیشه در صحنۀ کشورمان، کسانی که ممکن است چنین متن‌های بلندی را بخوانند چنان «نادر» هستند که به معنای واقعی کلمه، مفهوم «کالمعدوم» را تداعی می­کنند[14]. خلاصۀ کلام آنکه گویی برای خودتان می­‌نویسید و گویی برای خودتان منتشرش می­‌کنید. گویی مقابل آینه با خودتان حرف می‌­زنید. اصلاً گویی همۀ اینها گفتگو­های درون-ذهنی شما با خودتان است![15]

6- حقیر واقعاً دانشگاه رازیِ «دارای جو پر نشاط آموزشی و پژوهشی، سربلند، افتخار­آفرین، بِرَند شده در چند حیطۀ مشخص در عرصه‌های ملّی و منطقه­‌ای، دارای رتبۀ قابل قبول و مناسب در نظام‌­های رتبه‌­بندی و موثّر در منطقه و جامعه به گونه‌­ای که همگان تأثیرات مثبت آن را باور داشته و احساس می­‌کنند» را می­‌بینم که حتّی برای اوّلین بار در کشور، «موفّق شده‌است بخش ولو بسیار کوچکی از بودجۀ خود را از قِبَلِ کمک­‌های خیریه و اوقاف تأمین کند»، و لذا نمی‌­توانم برای تحقق این چشم انداز جذّاب و دست­‌یافتنی تلاش نکنم. به نظرم، اصلی­‌ترین عاملی که موجب می‌­شود بسیاری از دانشگاهیان (شامل بسیاری از مسئولان دانشگاه)، علی رغم سخن گفتن از آرمان­‌های بسیار بزرگ، در عمل صرفاً اهداف بسیار کوچکی (مانند افرایش تعداد مقالات و امتیازها و بهبود رتبه‌­ها) را دنبال کنند[16]، این است که در سطوح زیرین نظام اندیشگریشان از اصلاح جمعی و سازمانی ناامید بوده و لذا نمی‌­توانند چنین چشم انداز مسحور کننده‌ای را ببینند.

به امید دانشگاهی که مسیر و افق جدیدی در نظام آموزش و پژوهش کشور گشوده و الگوی سایرین شده باشد؛

به امید فردایی بهتر؛

به امید دانشگاهی «اخلاق-محور و پیش رو در تحقق جامعۀ دانش‌بنیان».


چنانچه این مطلب را مفید می‌­دانید، لطفا بازنشر دهید.

انتشار در کانال وحید احسانی: 1397/09/01


فهرست منابع

اشرف، احمد (1359)، موانع تاریخی رشد سرمایه‌­داری در ایران: دورۀ قاجاریه، تهران: زمینه، چاپ اوّل.

حائری، عبدالهادی (1387)، نخستین رویارویی‌های اندیش­گران ایران با دو رویۀ تمدن بورژوازی غرب، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم.

داوری‌اردکانی، رضا (1390)، دربارۀ­ علم، تهران: هرمس، چاپ اوّل.

شایگان، داریوش (1391)، آسیا در برابر غرب، تهران: امیرکبیر، چاپ یازدهم.

کاتوزیان، محمّدعلی‌همایون (1377)، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیّت تا پایان سلسلۀ پهلوی، ترجمۀ محمّدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران: نشر مرکز، چاپ ششم.

Mahdavy, H. (1970). The patterns and problems of economic development in rentier states: the case of Iran, in Cook, M.A.. Studies in the Economic History of the Middle. London: Oxford University Press, 428-467.


پانوشت‌­ها:

[1] احسانی، وحید، اعظمی، موسی، نجفی، سیّدمحمّدباقر و سهیلی، فرامرز. (1395 الف). اثربخشی پژوهش‌­های علمیِ داخلی بر شاخص‌­های توسعۀ ایران. پژوهشنامۀ پردازش و مدیریت اطّلاعات، (2)32، 319-347.

[2] احسانی، وحید، اعظمی، موسی، نجفی، سیّدمحمّدباقر و سهیلی، فرامرز. (1396 الف). اثربخشی پژوهش­­‌های فزآیندۀ ایران در گسترش مرزهای دانش. فصلنامۀ مطالعات ملّی کتابداری و سازماندهی اطّلاعات، (2)27، 140 – 123.

[3] احسانی، وحید، اعظمی، موسی، نجفی، سیّدمحمّدباقر و سهیلی، فرامرز. (1396 ب). قابلیّت اثرگذاری پژوهش‌های علمیِ ایران بر اساس کیفیّت برون‌دادهای آنها. پژوهشنامۀ پردازش و مدیریت اطّلاعات، (3)32، 660- 631.  و همچنین، احسانی، وحید، اعظمی، موسی، نجفی، سیّدمحمّدباقر و سهیلی، فرامرز. (1396 ج). قابلیّت اثرگذاری پژوهش­‌های فزآیندۀ ایران بر توسعۀ کشور. پژوهشنامۀ پردازش و مدیریت اطّلاعات، (1)33، 25-52.

[4] ارزیابی اثربخشی پژوهش­‌های ایران) قسمت اوّل: بارحاصل از پژوهش­‌های انجام شده در ایران و قسمت دوّم: وزن یافته‌های پژوهش

[5] Shift

[6] جهت مطالعۀ خلاصۀ مطلب مورد نظر رجوع کنید به قسمت دوّم از سلسله متن‌های «درمان ناکارآمدی در ایران» با عنوان «درمان ناکارآمدی مستلزم یک تحوّل درونی است».

[7] البته لازم به ذکر است، در تمامی مقاطع تحصیلی همین نظام آموزشی بیمار، هم فراگیرانی وجود دارند که ضمن بهره‌بردن از دانش و تجربیات مدرسان از طریق مطالعات آزاد نواقص نظام آموزشی را جبران کرده و به سوی قلّه‌های علم و دانش صعود می‌کنند و هم مدرسانی وجود دارند که با خلّاقیت، از روال رایج «حفظ کردن طوطی وار» فراتر رفته و حقیقتاً به رشد و پرورش شاگردانشان کمک شایانی می‌کنند. خود من نیز از وجود چنین معلّمان و استادنی بهره‌های وافر برده و مدیونشان هستم.

[8] جهت دسترسی به نسخۀ کامل این مقاله، اینجا کلیک کنید.

[9] «توسعۀ دانش‌بنیان» یا «شبه‌دانش نفت‌بنیان»: مسئله این است: ص. 59.

[10] رجوع کنید به «توسعۀ علم» با «رویکردی غیرعلمی» در ایران؛ مطالعۀ موردی: نظام پاداش‌دهی رسمی

[11] اشاره به کتابی با همین عنوان از دکتر سعید زیباکلام.

[12] در این رابطه رجوع کنید به قسمت اوّل از سلسله نوشتار «معضل مطالبات» با عنوان «مطالبات کوچک!».

[13] به عنوان شاهدی بر این ادّعا، از میان حدود 70 هزار عضو هیأت علمی دانشگاه­‌های کشور، تا زمان نگارش متن جاری، تنها 1331 نفر (حدود 2%) نامه/بیانیۀ ارزشمند پویش ملّی دوباره دانشگاه را در سایت مربوطه امضا کرده­‌اند. این در حالیست که به جرأت می‌­توانم بگویم نقدها و پیشنهادهای مطرح شده در این نامه، حرف دل بیش از نیمی از اعضای هیأت علمی دانشگاه­‌های کشور است.

[14] اشاره به عبارت مشهور «النّادر کالمعدوم» به معنای «آنچه بسیار اندک است، گویی اصلا وجود ندارد».

[15] در رابطه با اهمّیت اساسی «بحران مطالعه» در شکل­‌گیری و گسترش سایر انواع بحران‌ها در کشور، رجوع کنید به سلسله نوشتار «بحران آب، بحران نان، یا بحران مطالعه» که در روزنامۀ باختر منتشر شده است. قسمت اوّل، قسمّت دوّم: از کدام بحران شروع کنیم؟، قسمت سوّم: این همه بحران از کجا آمده است؟، قسمت چهارم: «من ها» و «بحران‌ها»!

[16] رجوع کنید به قسمت اوّل از سلسله نوشتار «معضل مطالبات» با عنوان «مطالبات کوچک!».



Report Page