ما و مسئله شریعتی

ما و مسئله شریعتی

@Shariati40

🔆کانال اکنون ما وشریعتی

🖋ایمان نمديان پور

دانشجوی دکتری جامعه شناسی توسعه اقتصادی بابلسر


1. اساسا شریعتی برای نسل امروز چه پیامی می تواند داشته باشد. در بین متفکران و نویسندگان، شریعتی چهره ای چندگانه ای دارد. در منظرگاه روشنفکر دینی همچون سروش، او نسبتی دوگانه با آرای شریعتی دارد. درنگاه سروش، شریعتی دین را به امر اجتماعی و ایدئولوژی تنظیم قواعد اجتماعی فرو می کاهد. از نگاه شریعتی، دینی که به درد دنیا نخورد به درد آخرت هم نخواهد خورد. نقد سروش از آنجا آغاز می شود که دین اساسا فربه تر از ایدئولوژی ها و مکتب های اجتماعی است و توان ارائه تنطیم زندگی اجتماعی را ندارد. هر چند ما شاهد حکومت دینی هستیم و دین در قامت یک قانون گذار ظاهر شد، ولیکن آنچنان که پیداست کلیت دین و قواعد فقهی توان تنطیم قواعد زیست جهان انسان معاصر را در امر قانون گذاری که یک امر مدرن است و انسان امروز از بنیاد با انسان سنتی متفاوت است را ندارد. به اعتقاد سروش دین رابطه ی انسان با خدا و معنای زندگی انسان را سامان می دهد و اساسا هدف دین معنادهی در امر شخصی است. هر چند سروش منتقد ایده های شریعتی است، اما در نگاه او شریعتی و گفتمان اصلاح گرایانه ی دینی شریعتی، تمام تلاشش بازسازی دین و احیاء دین در جهان معاصر است. به این دلیل سروش با تمام اختلاف از ابعاد روشی و نوع متفاوت نگاه به دین ، او را روشنفکری مهم در تاریخ روشنفکری ایران میداند. هر چند سروش با پروژه او یعنی نگاه ایدئولوژیک به دین و از دین قاعده اجتماعی کشف کردن، از بنیاد مخالف بود. سروش بازسازی دین را در کوچک کردن دین و الهیات می داند و به یک دین شخصی برای انسان معتقد است. به گمان سروش دین توان مدیریت اجتماعی را ندارد ولی برخلاف او شریعتی معتقد بود که با رجوع به اسلام و سنت محمد امکان تحقق ایده اجتماعی از دین ممکن خواهد بود. اساسا پروژه شریعتی بازسازی ایده ی بازگشت به گذشته ای طلایی است، گویا راهکار های مشخص و نماد رفتار مطلوب، چه از بعد شخصی و منش انسانی و چه از بعد حکومتی و شیوه حکومت کردن در گذشته ی اسلام یعنی دوران پیامبر و امامان گفته شده است. یعنی ما با کشف جهان دوران سنت، و مشخصا دوران محمد، احتمالا توان بازسازی وضعیت نابسامان انسان مسلمان معاصر را خواهیم داشت. انسانی که در نگاه او اسیر غرب و فرهنگ استعماری غرب شده است، و توان ساختن جهان زندگی خود را از دست داده است. معرفت شناسی شریعتی در یک دیالکتیک نقد غرب و بازسازی سنت گذشته تکوین می یابد و صورت بندی می شود. با این دو ایده مرکزی ، هم به جنگ مدرنیته و نمادهای جهان مدرن می رود و هم به جنگ قرائت سنتی و متصلب شده از دین. ایده بنیادی بازگشت به گذشته طلایی هم در شریعتی و هم در قرائت اسلام سنتی وجود دارد و از این ابعاد تفاوتی اساسی بین شریعتی و اسلام سنتی وجود ندارد.گویا شریعتی و رویکرد اسلام سنتی هر دو در بازگشت به گذشته در یک افق امید قرار داشتند. تفاوت شریعتی با رویکرد سنتی از دین، در نگاه شریعتی و پیش فهم های اسلام اجتماعی شریعتی نهفته است. نقد شریعتی به پارادایم اسلام سنتی ، به آن وجه از سنت مرتبط است که قرائتی غیر اجتماعی از اسلام ارائه می دهند. به عنوان مثال نتایج قیام عاشورای"حسین" به تعبیر شریعتی برای گریستن، زاری درخود فرورفتگی و یا رفع گناه انسان نبود، بلکه این حرکت و قیام برای احیاء جنبش اسلامی و حرکت انقلابی و کنش گری سیاسی قابل تعبیر است. به تعبیر شریعتی اگر ظلم و سلطه بر جامعه حاکم باشد، می توان گفت هر زمانی عاشورست و هر مکانی کربلاست. منطق نگاه شریعتی اساسا منطقی مبتنی بر کنش عملی و رویکردی مبارزگرایانه بود چنانکه می گفت: اگر می توانید بمیرانید، جهاد، و اگر نمیتوانید بمیرید، شهادت. کلیت پروژه او بر اجتماعی کردن و استفاده از توان ایدئولوژیک سازی دین، استوار بود. به هر ترتیب، شریعتی در منطق زمانه و زمینه خود تنفس می کرد و قرار بود قرائتی از دین ارائه دهد که در برابر ظلم و جور حاکم قرار گیرد. تلاش شریعتی تمسک به خوانشی از اسلام بود که به وساطت آن بتواند نیروی انقلابی و مبارز، برای مسلمانان به ارمغان آورد. چه بخواهیم چه نخواهیم، از بعد منطق تاریخی، ایده های شریعتی در انقلاب 57 محقق می شود، هر چند عده ای می گویند شریعتی اعتقاد به انقلاب نداشت و انقلاب بدون آگاهی را فاجعه می دانست. 

2. در قرائت طیف های چپ مارکسیستی، شریعتی در مقام یک التقاطی مذهب ظاهر می شود. شریعتی از ایده های مارکس و مکتب فراکفورت برای تبیین اسلام سود می جست. هر چند به گمان من این صورتبندی نشان از ضعف یک متفکر نمی تواند باشد، ولی از نگاه پاره ای از مارکسیست های قبل57 این نگاه، علمی محسوب نمی شد، زیرا شریعتی مسلمان بود و به دلیل مسلمان بودن اعتقادی به بنیانهای ماتریالیستی مارکس نداشت. گویا در نگاه مارکسیست ها ترکیب اسلام و مارکسیست امری نامعقول محسوب می شود. چنین نقدی به شریعتی اساسا از بنیاد خطاست زیرا وام گیری و ترکیب ایده ها در نگاه تمام متفکرات وجود

دارد و امری مرسوم است. اساسا در جهان اندیشه ما با ترکیب و تلفیقی از ایدهها مواجه میشویم. 

3. مهم ترین و اساسی ترین نقد به شریعتی عدم امکان بسط ایده او در جهان ایران معاصر است. به دلیل تجربه حکومت دینی آرای شریعتی قابلیت بسط و امتداد ندارند، همان حکومتی که شریعتی در بنیانهای ایده خود در متون مختلف به صورت بندی آن پرداخت. به نظر من نقد دیگری که می توان به آرای شریعتی به مثابه یک روشنفکر وارد دانست، عدم دقت علمی آرای شریعتی است. اساسا شریعتی یک سخنران بود، هر چند این امر دلیلی بر عدم دقت علمی او نیست، ولیکن سبک زندگی او و فضای انقلابی جامعه فرصت دقت اندیشی و رجوع به منابع گوناگون را از او گرفته بود. به قول خودش: «من سخنرانی نمیکنم بلکه فریاد میزنم» یعنی فراتر از یک سخنران، او اساسا خود را در یک نبرد تاریخی احساس می کرد، و در همین وضعیت انقلابی ناچار به اندیشیدن بود. در این وضعیت، فرصت دقت و ویرایش متون برایش سخت، دشوار و نا ممکن بود. هر چند پاره ای از ایده های او به واسطه عمق نگاه جامعه شناختی و رویکرد جدیدش به دین قابل تامل بود، و آغازگر مباحث تازه ای در سنت دینی و نقد دین محسوب می شد.از طرفی فضای هیجانی دوران انقلاب مجال نگریستن به اندیشمندان دیگر را کم رنگ کرده بود. در همان دوران، تیپ های اندیشمند دیگری با دقت خاص علمی در حال نگارش و نوشتن بودنند، به عنوان مثال سید حسین نصر، زرین کوب، حمید عنایت، شایگان و غیره، که به واسطهی فضای انقلابی و احساسی آن دوران اساسا نایده گرفته شدند. منطق انقلاب و هیجان زمانه انقلابی شریعتی و ایدههای او را به یک ادبیات غالب تبدیل کرد، شریعتی اساسا برساخت چنین وضعیت تاریخی بود. امروز هرچند آرای شریعتی در سطح وسیعی خوانده میشود ولی کمیت و فراوانی، دلیلی بر کیفی بودن ایده نخواهد بود. هژمونی ایده های انقلابی شریعتی مجالی برای اندیشمندان غیر انقلابی دوران او باقی نگداشت. آرای اندیشمندانی همچون سید حسین نصر، زرین کوب، حمید عنایت، شایگان و غیره از دقت و صلابت علمی مشخصی برخوردار بودند ولی هژمونی جهان انقلابی مانع اقبال عمومی به آرای آنان شد. آنچنانکه امروز اساسا امکان اتکاء علمی به ایده های آنان به خاطر جهان پسا انقلابی وجود دارد. برای نسل آکادمیک و یا آکادمیک اندیش ، زندگی و سبک زیستن شریعتی می تواند به مثابه یک الگو راهگشا باشد ولی ایده های تئوریک شریعتی به دلایلی راهگشای محققان امروزی نیست. عدم امکان مندی پالایش ایده شریعتی به واسطه ظهور تاریخی ایده اش در بستر تاریخ دینی ایران معاصر، به سختی امکان ایده پسا شریعتی را ممکن خواهد ساخت. اساسا شریعتی در 57 ظهور کرد و امتداد یافت. هرچند تمام نتایج و دست آوردهای پساانقلاب را نمیتوان به شریعتی نسبت داد ولی پاره ای از نتایج 57 شباهت های به کلیت آرای او دارد.

Report Page