ما همه قربانیانیم
![](/file/453572723b56d3cb8e7c9.jpg)
دکترمجتبی ارحامصدر. روانپزشک
اپیزود اول
شبی از شبهای کشیک اینترنی است. یک دو جین اینترن در اورژانس شلوغ مرکز استان کشیک میدهند و پیشانی تیم ما اینترن اسکرین است که غربالگری بیماران در بدو ورود را انجام میدهد.
نیمههای شب است و تقریباً خلوت شده اما هر پزشکی میداند هروقتی از شبانه روز بیمار خودش را دارد.
ناگهان درب چوبی اورژانس با صدا و تکان شدیدی باز می.شود. تعداد زیادی مامور انتظامی با فریاد و هیاهو جوانانی را به داخل اورژانس هدایت میکنند. یک پارتی شبانه را در مینی بوسی ریختهاند و آوردهاند.
+تقاضایتان چیست؟
×اینها را معاینه کنید.
پسرها را از نظر الکل و مواد و دخترها را از نظر ناموسی.
تمام بچههای کشیک در سالن اورژانس جمع شدهایم و هاج و واج این صحنهها و درخواستها و حالِ بد جوانها. خشمگین و سرخورده و ترسیدهایم.
اینترن اسکرین سن و سالی دارد و پخته و دنیا دیده است. سریعاً اینترنها را در اتاقش جمع میکند و از مامورها وقت میگیرد تا هماهنگ کند. داخل اتاق توضیح میدهد که قرار نیست با مامور مقابله کنیم ولی کارمان را حرفهای انجام میدهیم، این جوانها را آنطور که شک بالینی و شرح حال اخذ شده میگوید معاینه میکنیم و در رازداری و طی شدن مراحل قانونی پرونده ابرام داریم.
همهی ما ده روزی درگیر ماجرا بودیم امّا در پایان کار طبی درست و وظیفهی انسانی تقریباً انجام شده بود.
اپیزود دوم
سال سوم رزیدنتی هستم و عصر کشیک در درمانگاه مشغول ویزیت بیماران. ناگهان در بیاجازه بافشار باز میشود. یک دختر ژولیده و آشفته حال داخل اتاق پرتاب میگردد. دو مامور زن و مرد از پی داخل میشوند و تقاضای گواهی سلامت روان دارند تا دخترک را تحویل زندان دهند.
از دو مامور خواهش میکنم بیرون بروند ولی با تهدیدم به بازداشت داخل میمانند.
دختر را کمک میکنم و روی صندلی مینشانم. بیجهت میخندد و با خودش حرف میزند. نگاه غریبی دارد و کلامش کاملاً آشفته و بیمعناست. گاهی هشیاریش مختل میشود و ناگهان فریادی از شادی میزند!
تشخیصم مسجل میشود و مطابق درخواست بازپرس کشیک به ماموران میگویم ایشان بیماری روانپزشکی جدی دارد و نظرم را مکتوب میکنم.
دختر را در خیابان گرفته بودند و به اتهام تنفروشی به پاسگاه برده بودند. افسر نگهبان که باهوش بوده متوجه حال غریب دختر میشود و دستور معاینه میدهد.
ماموران که نظرم را میشنوند باور نمیکنند و انگار اصرار دارند که من گواهی سلامت روان بدهم.
چند دقیقهای ناخوشایند میگذرد تا راضی میشوند که بروند و دختر بیمار را نیز با خود میبرند.
فردا ظهر دختر را در بخش بستری زنان میبینم!
#تجربههای_روانپزشکانه