لیلا: شکنجه‌ای آرام و طولانی

لیلا: شکنجه‌ای آرام و طولانی

سامان جواهریان

[بخش زیادی از داستان فیلم لیلا در این یادداشت لو می‌رود.]

مگر چنین چیزی ممکن است؟ که زنی به شوهرش اجازه بدهد دوباره ازدواج کند؟ که خودش زن دوم را بپسندد؟ که خودش اتاق را برای عروس تازه آماده کند؟ که خودش رخت دامادی تن شوهر کند؟ مهرجویی جسورانه داستانی تعریف می‌کند که با مرزهای تاب و تحمل ما بازی می‌کند. فیلم نزدیک سی سال پیش ساخته شده است و همه‌ی ما می‌دانیم که جامعه‌ی ما در این سی سال چه راه عظیمی را طی کرده اما همان موقع هم موقعیتی غریب را نشان می‌داده. غرابتی که به وحشت پهلو می‌زند. لیلا آزارنده است اما تا آنجا که من به یاد دارم، هیچ فیلمی و هیچ اثر هنری‌ای به اندازه‌ی این این نمایش آرام و طولانی شکنجه، ماهیت زن‌ستیزی ایرانی را آشکار نمی‌کند.

فیلم جسورانه است. جسارتش در نمایان کردن یک شکاف عظیم است. از خود می‌پرسیم چگونه چنین اتفاقی ممکن است در این طبقه‌ی اجتماعی و برای آدم‌هایی با چنین فرهنگی رخ بدهد؟ واقعیت این است که چنین چیزی نه فقط در ایران دهه‌ی 1370 قانونی بود، که هنوز هم قانونی است. قانونی و شرعی. بخشی از شکاف بزرگ همین جاست. شکاف میان قانون و فرهنگ بخش بزرگی از جامعه، یا شکاف میان مردم و حکومتی که از قوانین «شرع» کوتاه نمی‌آید. اما اگر فیلم فقط این جنبه را نشان می‌داد، مسأله‌ی بزرگ و پیچیده را تقلیل می‌داد. واقعیت این است که این شکاف، تناقضی درون فرهنگ خود جامعه هم هست. جامعه‌ای که زن‌ستیزی مثل یک غده درونش رشد کرده و زنده است.

فقط قوانین زن‌ستیزانه نیستند. زن‌ستیزی تا عمق فرهنگ رسوب کرده و رسوباتش تا امروز هم در تن جامعه جا خوش کرده تا آنجا که در ضمیر بسیاری از زنان نیز جا گرفته و آن‌ها را به مروجان زن‌ستیزی بدل کرده است. مادر رضا، نقشی که جمیله شیخی آن را بازی می‌کند، این زن‌ستیزی را به واقعی‌ترین و مؤثرتین شکل در جامه‌ی «پسردوستی» نمایان می‌کند. اوست که صحنه‌گردان است. لیلا و رضا به‌ظاهر بدون بچه هم خوشبخت‌اند. اوست که این پیشنهاد بی‌شرمانه را خیلی عادی پیش می‌کشد. اوست که به لیلا و رضا فشار می‌آورد. علی‌رغم خواست لیلا، علی‌رغم بی‌میلی ظاهری رضا و مخالفت پدر و خواهران او، اوست که کار را پیش می‌برد و همه در نهایت دربرابر اراده‌ی او کم می‌آورند یا تسلیم می‌شوند. ولی او چگونه می‌تواند اراده‌اش را به همه تحمیل کند؟ آیا دیگران یکسره بی‌تقصیراند؟

البته که دیگران بی‌تقصیر نیستند. مقصر بعدی رضا است که به چنین عملی تن می‌دهد. بله، در ظاهر او مظلوم است. بارها تکرار می‌کند که او اصلاً بچه نمی‌خواهد و به خاطر مادرش و لیلا تن به این کار می‌دهد. ولی این سخن به نظر من چیزی جز فریبکاری و دورویی نیست. این فریبکاری او را پدر آشکار می‌کند: «خودت می‌گویی زنت را دوست داری و از زندگی‌ات راضی‌ای، بعد می‌روی خانه‌ی این و آن خواستگاری؟ خجالت نمی‌کشی؟» فریبکاری او در این است که نه تنها پنهانی بچه می‌خواهد، بلکه مسئولیت را به گردن لیلا می‌اندازد: «ببین من را به چه کاری وادار می‌کنی!» واقعیت این است که اگر واقعاً نخواهد، کسی نمی‌تواند او را وادار کند. می‌تواند تا انتها جلوی مادر بایستد و بگوید نمی‌خواهم بدون حضور من با لیلا حرف بزنی و او را لای منگنه بگذاری. ولی او می‌گذارد مادر بازی‌اش را پیش ببرد. دخالت کند. تلفن مدام زنگ می‌زند و این زنگ کم‌کم مثل مته‌ای اعصاب لیلا و ما را با هم سوراخ می‌کند. اگر هم تلفن را جواب ندهند، مادر چادر سر می‌کند و می‌آید به خانه‌ی رضا و لیلا تا نقشه را پیش ببرد. رضا هم اجازه می‌دهد او کارش را بکند. اجازه می‌دهد مادر آدم بده باشد و خودش نقش قربانی را بازی می‌کند.

خود لیلا چه؟ آیا او یکسره بی‌تقصیر است؟ چنین نیست. لیلای «معصوم» هم در سرنوشتی که برایش رقم می‌خورد مقصر است. انفعال لیلا به اندازه‌ی دورویی رضا در وقوع فاجعه نقش دارد. اوست که به جای اینکه به رضا بگوید «دیوانه شده‌ای؟ از من رضایت می‌خواهی که بروی زن دوم بگیری؟ از من می‌خواهی او را برایت بپسندم؟» به‌ظاهر چراغ سبز نشان می‌دهد. او تظاهر به رضایت می‌کند و می‌خواهد رضا خودش بفهمد که او راضی نیست. آنقدر میل خودش را انکار کرده که در لحظاتی، انگار حتی خودش هم گاهی این رضایتش را باور می‌کند. در برابر مادر رضا هم نمی‌ایستد. البته که قواعد «ادب» هم نقش بزرگی در این بازی می‌کند که او در برابر مادر رضا همواره مظلومانه لبخند بزند، که جواب تلفنش را بدهد و وقتی در خانه‌اش را می‌زند او را مؤدبانه بپذیرد و جلویش چای و میوه بگذارد. ادب و معصومیت به او اجازه نمی‌دهد به مادر رضا بگوید که چقدر خواسته‌اش احمقانه و بی‌شرمانه است، که اگر لازم شد با او به‌کلی قطع رابطه کند و در خانه را هم به رویش باز نکند.

لیلا قرار است آزارنده باشد، و هست. همه چیز فیلم در خدمت نمایش رنج است. ضرباهنگ روایت فیلم در ابتدا بسیار تند است. از اولین دیدار به‌سرعت به ازدواج و مدتی پس از آن می‌رسد و بسیاری چیزها در این میان حذف می‌شود چون اهمیتی ندارد. دوا و درمان‌های بی‌نتیجه هم به‌سرعت مرور می‌شوند. اما وقتی کار به پیشنهاد مادر رضا و شروع خواستگاری‌ها می‌رسد ضرباهنگ آرام می‌شود تا ما به‌کندی و با جزئیات شاهد فرآیندی باشیم که به فاجعه ختم می‌شود. گذشته از این، لیلا —به اصطلاح روایت‌شناختی—شخصیت کانونی می‌شود تا ما رنج او را بیشتر لمس کنیم. صدای او روی تصویر است و تقریباً همیشه با او همراهیم. چند جایی هم که نیستیم، گویی داریم تصور او از صحنه‌هایی را می‌بینیم که شاهدش نبوده. نورپردازی و قاب‌بندی و فیدهای رنگی هم همه در القای احساسات لیلا مؤثرند.

لیلا فیلم مناقشه‌برانگیزی بوده و خواهد بود. خیلی‌ها اصلاً آن را درک نمی‌کنند. خیلی‌ها از آن بدشان می‌آید. خیلی‌ها این شکنجه‌ی طولانی را تاب نمی‌آورند. ولی تا آنجا که من می‌فهمم، غلط‌ترین تفسیر از فیلم آن است که آن را زن‌ستیزانه بخوانیم. آن‌ها که چنین برداشتی می‌کنند، دچار یک اشتباه بزرگ می‌شوند. برخلاف آنچه آن‌ها می‌فهمند، زن‌ستیزی موضوع فیلم است، نه موضع فیلم.

 

https://t.me/in_a_short_moment


Report Page