لیبرالیسم، نئولیبرالیسم، لیبرتارینیسم و پالئولیبرتارینیسم؛ تفاوتها در کجاست؟
شاهین کارخانه https://t.me/UTfinanceدر سنت فکری لیبرال جریانهای مختلفی وجود دارد. وجه مشترک جنبشهای لیبرال این است که از آزادی های مدنی، سیاسی و اقتصادی دفاع میکنند. علاوه بر این، جریانهای لیبرال بر بازارهای آزاد تکیه میکنند و به دولت نقشی جزئی در جامعه میدهند. بنابراین لیبرالیسم با کمونیسم، ناسیونال سوسیالیسم و همچنین دولتهای رفاه امروزی مخالفت میکند.
تفاوت جریانهای لیبرال چیست؟
ابتدا باید به لیبرالیسم کلاسیک جان لاک، آدام اسمیت یا ویلهلم فون هومبولت اشاره کرد. لیبرالیسم کلاسیک مداخله دولت در اقتصاد را رد میکند و میگوید آزادی افراد را نمیتوان محدود کرد، حتی توسط دولت.
نمایندگان مدرن لیبرالیسم کلاسیک خواهان یک دولت حداقلی هستند که فردیناند لاسال نیز از آن به عنوان دولت نگهبان شب یاد میکند. یک دولت حداقلی تنها مسئول دفاع از حقوق مالکیت است. امنیت داخلی و خارجی را از طریق پلیس، قوه قضائیه و ارتش تامین میکند. مالیات فقط برای این منظور مشروع است. نه آموزش، بهداشت، حقوق بازنشستگی و نه کمک به نیازمندان بر عهده دولت نیست. این نیازها میتواند توسط جامعه مدنی در رقابت بهتر و ارزانتر تامین شود. نمایندگان لیبرال دولت حداقلی شامل متفکرانی مانند لودویگ فون میزس، فردریش هایک، رابرت نوزیک و آین رند هستند.
تولد نئولیبرالیسم در قرن بیستم
نئولیبرالیسم، که توسط شرکت کنندگان در کنفرانس والتر لیپمن، نشست لیبرالها در پاریس در سال 1938 نامگذاری شد، خود را از لیبرالیسم کلاسیک متمایز میکند. نئولیبرالیسم مخالف جریانهای توتالیتر است و با سوسیالیسم مبارزه میکند. با این حال، رویکرد لسهفر لیبرالیسم کلاسیک را که طرفدار یک دولت حداقلی است، مولد نمیداند. در عوض، نئولیبرالیسم خواستار دولتی قدرتمند است که شرایط و چارچوبی را تعیین کند و در نتیجه زندگی اقتصادی را هدایت کند. علاوه بر این، دولت باید امنیت اجتماعی اولیه را تامین کند. او باید تشکیل انحصارها و کارتلها را ممنوع کند. معمولا مکتب شیکاگو و اردولیبرالیسم آلمانی را به نئولیبرالیسم نسبت میدهند. لیبرالهای کلاسیک مانند اقتصاددان اتریشی لودویگ فون میزس موافق نئولیبرالیسم نبودند. میزس و هایک در مخالفت کنفرانس نئولیبرالها، انجمن مونت پلرین را تأسیس کردند.
لیبرالیسم امریکایی
امروزه لیبرالیسم آمریکایی دیگر بخشی از مکتب فکری لیبرال نیست. زیرا در آمریکا اصطلاح لیبرالیسم توسط مخالفان لیبرالیسم غصب شد و معنایی مانند سوسیال دموکراسی دارد. تفسیر امروزین لیبرالیسم از سوی لیبرالهای امریکایی بیشتر به خوانش جان استوارت میل برمیگردد که آزادی برای او نه تنها نبود اجبار فیزیکی، بلکه فقدان ظلم اکثریت و سنتها بود. بنابراین میل با مذهب، سنت و هنجارهای اجتماعی همسو نیست. این امر دولت را از تهدیدی برای آزادی به ضامن آن تبدیل میکند. او باید از کارگران و مصرف کنندگان در برابر قدرت شرکتها محافظت کند. لیبرالیسم به سبک آمریکایی یک دولت مالیاتی و بازتوزیع بزرگ ایجاد میکند.
میلتون فریدمن یا فردریش آ. فون هایک، که برای مدت طولانی در ایالات متحده زندگی میکردند، دیگر از کلمه «لیبرال» در زبان انگلیسی استفاده نمیکردند، بلکه به اصطلاح «لیبرتارین» یا «آزادیخواه» روی آوردند. در اروپا واژه لیبرال» هنوز هم معنای اصلی خود را دارد، اگرچه در اروپا افراد بیشتری از اصطلاح «لیبرتارین» برای توصیف لیبرالهای رادیکالتر استفاده میکنند. یعنی کسانی که می خواهند دولت را به طور رادیکالی محدود کنند یا کسانی که میخواهند کاملاً بدون آن کار کنند، و به اصطلاح آنارکوکاپیتالیست نامیده میشوند.
آنارکوکاپیتالیسم
آنارکوکاپیتالیستها اساسا وجود یک انحصارگر خشونت را رد میکنند. آنها دلایل اخلاقی و اقتصادی را برای این امر ذکر میکنند. از منظر اخلاقی، آغاز خشونت علیه افراد بیگناه و تهدید به خشونت به منظور جمعآوری مالیات توجیه پذیر به نظر نمیرسد. ملاحظات اقتصادی این است که انحصارها، از جمله زمانی که صحبت از تامین امنیت میشود، منجر به هزینههای بیشتر و کیفیت پایینتر میشود، زیرا انحصارگر توسط رقبا منضبط نمیشود، قیمت خود را تعیین میکند و مجبور نیست خود را بر روی خواستههای مشتری متمرکز کند.
از نظر آنارکوکاپیتالیستها، همه روابط اجتماعی باید داوطلبانه، بدون خشونت و بدون تهدید و اجبار باشد. دولت یعنی اعمال اجبار سیستماتیک پس بنابراین مشروع نیست. دولت یک سازمان جنایتکار است. مالیات دزدی است. آنارکوکاپیتالیستها به جای دولت و زور، بازار و آزادی میخواهند. آنها سیاستمدارانی را نمیخواهند که به دنبال پر کردن جیب خود و حامیان سیاسی خود هستند. در جامعه مدنی، هر کس شانس خود را میسازد. از نمایندگان آنارکوکاپیتالیسم میتوان به موری روتبارد، دیوید فریدمن، خسوس هوئرتا د سوتو و هانس هرمان هوپ اشاره کرد.
لیبرالهای راست و چپ
اکنون لیبرالها را میتوان نه تنها به نئولیبرالها، لیبرالهای کلاسیک و آنارکو-کاپیتالیستها، بلکه از نظر جهت گیری راست-چپ آنها نیز تقسیم کرد.
به اصطلاح پالئو یا آزادیخواهان راست، ایده آزادیخواهانه بازار آزاد را با محافظه کاری فرهنگی ترکیب میکنند. آنها بر این باورند که یک جامعه آزاد برای شکوفایی درازمدت، علاوه بر آزادی، به ارزشهای فرهنگی خاصی نیز نیاز دارد. دیرین آزادیخواهان از نهادهایی مانند خانواده سنتی و مذهب، اغلب به شکل کلیسای کاتولیک، که در برابر تلاش دولت برای قدرت مطلق مقاومت میکنند، دفاع میکنند. ارزشها، اخلاقیات، قراردادها و سنتهای محافظهکارانه به عنوان وسیلهای برای انسجام و رفاه اجتماعی دیده میشوند. آزادیخواهان راست تشخیص میدهند که مردم ذاتاً نابرابر هستند، که منجر به سلسله مراتب طبیعی میشود. بنابراین، از نظر سیاسی، موری روتبارد، آزادیخواه راست، پوپولیسم جناح راست را توصیه می کند.
همچنین بخوانید: مروری بر مقاله پوپولیسم دست راستی
در سوی دیگر، لیبرالهای چپ یا آزادیخواهان سبک زندگی قرار دارند. آنها سلسله مراتب سنتی را رد میکنند زیرا مردم را اساساً برابر میبینند. از نظر آنها تفاوت بین مردم مصنوعی است. آنها عمدتاً ضد استبداد هستند و از قراردادهای اجتماعی انتقاد میکنند. آنها مخالف نفوذ کلیسا و ارزشهای سنتی و مذهبی –خصوصا کاتولیک- هستند. بسیاری از آزادیخواهان چپ از جنبشهای LGBT و زنان حمایت میکنند. آنها خود را در درجه اول جهان وطنی میبینند و منتقد دولت-ملت هستند. آنها با پیروی از سبک زندگی لذتگرایانه، از آزادیهای مدنی، برابری و دموکراسی دفاع میکنند. قوانین ضد تبعیض، مرزهای باز و حق سقط جنین در شعارهای آنها دیده میشود.
چهره روز آنارکوکاپیتالیسم
خاویر میلی، رییس جمهور جدید آرژانتین، خود را آنارکوکاپیتالیست و لیبرتارین معرفی میکند و این روزها مورد توجه جهانیان است. برای او مالیات دزدی است. او علیه کاست سیاسی انتقاد میکند. او به فردگرایی، نظم خودجوش، جامعه مدنی و خودگردانی اعتقاد دارد. اگرچه او از نظر فلسفی و نظری یک آنارکو کاپیتالیست است، اما در عمل با یک دولت حداقلی با تمام محدودیتهایش کنار میآید. به همین دلیل است که او خود را یک لیبرال-آزادیخواه معرفی میکند. تعریف او از لیبرالیسم نیز در این سنت است: «لیبرالیسم احترام کامل به برنامههای زندگی دیگران است که بر اساس اصل عدم تهاجم و در دفاع از حق زندگی، آزادی و مالکیت خصوصی است.»
برنامه او شامل کاهش و حذف مالیات، خصوصی سازی، لغو بانک مرکزی، رقابت پولی آزاد، کاهش وزارتخانهها و هزینههای دولت، مقررات زدایی و تجارت آزاد است. میلی آگاه است که اهداف خود را نمیتواند به این سرعت به دست آورد. حتی فردریش هایک و میلتون فریدمن نیز به نفع حداقل رفاه اجتماعی صحبت کردهاند. همچنین خصوصی سازی فوری رفاه اجتماعی برای میلی از نظر سیاسی غیرممکن خواهد بود. در بخش آموزش، او همچنین در ابتدا به یارانههای آموزشی دولتی، متکی است.
از نظر فرهنگی، میلی را میتوان بیشتر به دیرینه آزادی خواهی (پالئو لیبرتارینیسم) نسبت داد. او همچنین آشکارا در مورد خواستههای لیبرالی مانند رهایی از مواد مخدر صحبت میکند. با این وجود، او مایل به جنگ فرهنگی علیه مارکسیسم فرهنگی، علیه چپ، علیه «زوردوس د میردا» (چپهای لعنتی) است. ویکتوریا ویاروئل، معاون محافظهکار او، دختر یک نظامی بلندپایه آرژانتینی است. میلی میخواهد خیابانها را ایمن کند و آنها را از شر ولگردها و جنایتکاران آزاد کند. شعارهای او با آزادی خواهی راست سازگار است. نام یکی از سگهایش «موری» نشاندهنده نزدیکی و علاقه او به موری روتبارد، دیرینلیبرتارین، است که از او به «آقای آزادیخواه» یاد میکند.