فقدان اندیشه و پیامدهای آن

فقدان اندیشه و پیامدهای آن

صلاح حاجی‌میرزایی

🔴 فقدان اندیشه و پیامدهای آن 


🖊️ صلاح حاجی‌میرزایی



📌نقدی بر سومین مجمع عمومی معلمان #سنندج و انتخابات هئیت مدیره انجمن صنفی معلمان (کوردستان- سنندج )



خیلی ها با این جمله معروف دکارت" من می اندیشم پس هستم " آشنایی دارند. 

بسیاری از متفکرین آنرا نوعی برهان وجودی از دکارت عنوان کرده اند که هستی ( وجود) در قالب اندیشیدن که نزدیک ترین صفت به من (نوع انسان) است مکشوف می گردد. در واقع موجودیت انسان وقتی معنای واقعی به خود می گیرد که در مورد پدیده ها تفکر (پرسش و اندیشه) کند. 

در مورد خطرات و آسیب های مردم و جوامعی که از اندیشیدن در مورد مسایل و موضوعات مختلف فاصله دارند (گریزان هستند) بسیاری گفته و نوشته اند و اینکه اگر مردم فرصت اندیشیدن را از خود سلب کنند می تواند چه عواقبی به دنبال داشته باشد. برای نمونه تهی بودن جامعه از انسان های متفکر و صاحب نظر و منتقد این فرصت را در اختیار عده ای قرار می دهد که با داشتن آگاهی بیشتر در موضوع و مساله ای فضا و شرایط را در اختیار خود بگیرند و آن طور که دوست دارند یا آنگونه که منافع شخصی یا گروهی آنها را ایجاب می کند، مدیریت کنند. 

“رهبری مردم (یا جماعتی) به کمک عقایدی که دارند به مراتب آسان تر از پدید آوردن اندیشه های نو در آنان است.”

 

مردم یا جماعتی که از خود تفکری ندارند در مورد پدیده ها پرسش گری نمی‌کنند اعتقاد و باورهایشان منشا عاریتی (میراثی از تقلید، الگوی فکری خانوادگی و اجتماعی) دارد و به شدت به آن خو گرفته و تعصب دارند به راحتی هر چه تمام تر به رهبری فرد یا افرادی تن می دهند که از این لحاظ از آنها برتر می باشند. سواد و مدرک دانشگاهی هیچگاه نمی تواند شعور افراد در زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را گارانتی کند و بسیار مشاهده و تجربه شده افرادی با داشتن چنین مدارکی به راحتی به دلایلی که ذکر شد به خواسته فرد یا افرادی دیگر جهت اطاعت محض پاسخ مثبت بدهند. بنابراین پدید آوردن اندیشه های نو در میان این دست از مردم و جامعه بسیار دشوار و طاقت فرسا می باشد. 

🔺پاییز 1400 توام با اعتراضات آموزشی و معیشتی فرهنگیان سنندج، عده ای از فعالان صنفی به همراه بخشی از بدنه آگاه معلمان که بعدها در انتخابات مجمع عمومی 14 بهمن همان سال عنوان گروه تحول خواه را به خود گرفتند بعد از دوره ای بسیار طولانی (18 سال) خواهان برگزاری مجمع عمومی طبق اساس نامه انجمن صنفی معلمان کوردستان شدند. 

دقیقا جماعتی با این خواسته مشروع و قانونی مخالفت ورزیدند که به لحاظ ویژگی های فکری و شخصیتی فاقد تفکر و اندیشه مستقل و متکی بر داشته ها و دانسته ها علمی، عقلایی و پرسش گرانه بودند و خیلی سریع و براحتی و تنها از روی فکر و فرهنگ عاریتی، سنتی و تعصب آمیز مغلوب و مقهور سخنان احساس برانگیز(اننده) و رفتار مظلوم نمایانه عده ای دیگر شدند و در برابر گروهی که خواهان تزریق اندیشه نو به ساختار و فعالیت شدند، گارد (بعضا تهاجمی) گرفتند. با وجود تلاش های انجمن نوپا و هئیت مدیره جدید در طول (دو سال و اندی) گذشته، با بهره گیری از همه راهها و ابزارهای ممکن از گفتگو (دیسکورس و دیالوگ) با سلیقه های مختلف گرفته تا شنیدن نظرات موافق و مخالف، برای گذار از این تابوی صنفی مسموم، باز شوربختانه عده ای بدون هیچ ملاحظه و درنگی اراده خود را به کسانی واگذار کردند که نفع عمومی هیچ اولویتی در تفکراتشان ندارد. 

🔺کنفسیوس می گوید :

« انسان سه راه بیشتر ندارد راه اول از اندیشه می گذرد که ولاترین راه است راه دوم از تقلید (پیروی و اطاعت محض) می گذرد که آسانترین راه است و راه سوم از تجربه می گذرد که تلخ ترین راه است. »


متاسفانه و در کمال تعجب فارغ از افرادی که هنوز در توهم خودبزرگ بینی و خود محوری سیر می کنند و جماعتی اندک که فاقد اندیشه مستقل هستند، کسانی بودند اگر چه راه اندیشیدن را طی نکردند اما حداقل تجربه لازم و کافی را برای تصمیم و انتخاب درست بدست آورده بودند اما با فلاش بگی (چرخش به عقب) 180 درجه ای به مواضع 3 سال گذشته، تقلید، سنت و تعصب را بر همه گزینه های پیش رو ترجیح دادند. عنصر و صفت آگاهی تا مادامیکه بر داشته ها و دانسته های گذشته شک و تردید وارد نشود بر هیچ فردی عارض نمی شود. و اما نکته پایانی این یادداشت در مورد عشق به کار است جایی که آلبر کامو به درستی اشاره می کند؛ 

جایی که عشق نیست آدمی می تواند به دنبال افتخار برود، چه افتخار غمباری!

کم نیستند کسانی که در گذشته دچار آسیب های (روحی جسمی روانی فیزیکی مالی شغلی و...) شده اند و در زمینه های دارای کمبود، فقدان و عقده حقارت بوده اند و انگیزه نهایی شان از حضور در اجتماع ها و گروهها و تیم ها و... برای جبران مافات و پوشش نقاط تاریک زندگی شخصی خود بوده است.

شکست در عشق (در اینجا دوست داشتن) در هر مساله ای برای مثال در ازدواج در ارتقا و جایگاه علمی و شغلی در ورزش در مال و منال و در خیلی چیزهای دیگر می تواند در بر انگیختن افراد برای جبران، نقش و تاثیر بسیاری داشته باشد. 

🔺در تشکل های صنفی و مدنی و زیست محیطی و حتی احزاب سیاسی می‌توان چنین افرادی را رویت نمود که نه تنها اثرگذاری مثبتی که همانا تمرکز و تلاش بر هم اندیشی و فعالیت های گروهی است، ندارند بلکه بسیار مخرب و مسوم کننده همه فضاها و مانعی جدی برای خیر و منفعت عمومی هستند. با فرار (روبه جلو) و انکار واقعیت های امروز (امر واقع) هر بار سوار بر ماشین زمان می‌شوند تا گذشته باشکوه خود را برای ذوب شده هایشان بازنمایی (تداعی) کنند و آنها را به سوگ بنشانند که چرا و چنین شد؟! 

درست در روزی که باید همراه با سایر هم صنفانشان به ندای عدالت خواهی لبیک بگویند همسو با مرتجعین، تغییر و بهبود و مطلوب را ملامت می‌کنند و بی پروا و گستاخانه استقلال فکری- شخصیتی دیگران را به چالش می کشند و مقلدانشان با خیره سری همه تلاش های انجام گرفته را ناشرافت مندانه می خوانند چون منافع شیخ را لحاظ نکرده اند. 

از دیگر پیامدهای حضور خود شیفته‌ها در کارزارهای اجتماعی (معکوس) سبقت در دادن هزینه بی مورد از سوی همپالگی هایشان صرفا از روی حس برتری و انتقام جویی، حسد و کینه با طرف یا طرف های مقابل و مخالف است و این نهایت (بازی) حماقتی است که برنده آن نیروهای اجتماعی متضاد (سرمایه های اجتماعی) نیستند.


Report Page