فرهنگ چیست و کار فرهنگی کدام است؟
محمدعلی محمدی قرهقانیطی دهههای اخیر، تعریفی اشتباه از کار یا فعالیت فرهنگی در ایران متداول شده که به نظر میرسد بخش اعظم ناکامیها در رساندن پیام حکومت اسلامی به مخاطبان خود در همین خطای مفهومی نهفته است. آنچه طی این سالها انجام گرفته در واقع نوعی تبلیغات بوده که آن هم مبتنی بر اصول و اسلوب علمی نبوده است. شاید اهم کارهایی که با عنوان فعالیت فرهنگی انجام شده، خواسته یا ناخواسته برگرفته از روش تبلیغات گوبلز، وزیر اطلاع رسانی آلمان نازی بوده که برآمده از مقتضیات زمان جنگ بود که البته همان هم در ایران ناقص اجرا شد. تکنیکهای تبلیغات گوبلزی در وهله اول مبتنی بر به انحراف کشیدن دشمن و ترساندن او و سپس ارائه تغذیه اطلاعاتی حتی اگر لازم باشد، با دروغ به مردم ناسیونالیست آلمان بود که طرفدار هیتلر و حکومت رایشی او بوده و متقاضی و مشتری اطلاعات و خوراک تبلیغاتی بودند. در واقع یکی از فنون مشهور گوبلز در اطلاع رسانی و تبلیغات، همان روش معروف پر کردن در و دیوار شهر از بنر و پرچم و بلندگو و تبلیغات ممتد در امتداد یک خط برای تأثیر بر مخاطب بود. اما نکته اصلی در موفقیت و شهرت گوبلز، مخاطب شناسی و مهارت های ارتباطی مبتنی بر علوم ارتباطات و روابط عمومی بود که در سادهترین شکل خود ملهم از محتوای پیام، رسانه و وسیله ارتباطی در پی شناخت نیاز، ذائقه و سلیقه مخاطب است. وگرنه بدون فرایند و مراحل تخصصی شناخت، بقیه هیاهو و جنجال است که نه تنها اثری نداشته، بلکه تأثیر معکوس هم خواهد داشت. تصور میکنم که چون در ایران بعد از انقلاب اسلامی، تجربه تبلیغات دوران جنگ تحمیلی بسیار موفق بود، همان شیوه بعداً در حوزههای فرهنگی به منزله یک کار فرهنگی، به اشتباه اشاعه پیدا کرد و نطفه خلط مبحث کار تبلیغی و کار فرهنگی توسط کارگزاران بعدی فرهنگ، بسته شد.
این نوع برداشت از کار فرهنگی توسط کارگزاران فرهنگ در نظام جمهوری اسلامی که مغالطهآمیز و مبتنی بر سهو و خطای شناختی از فرهنگ و فعالیت فرهنگی بود، نه تنها دستاورد مورد انتظار از آن همه کار و صرف بودجههای کلان و متعدد با نهادهای موازی پر مصرف و پیچیده محقق نشد، بلکه روز به روز در برابر گفتمانهای معارض فرهنگی عقبنشینی هم کرده و در بزنگاههای حساس تاریخی مجبور به استفاده از قوه قهریه قضایی و پلیسی برای حفظ حوزه فرهنگ شده است. پرسش اساسی این است که چرا با این همه هزینههای انبوه در حوزه فرهنگ از طریق تاسیس نهادهای متعدد و دستگاههای عظیم و عزیزی مثل صدا و سیما، تریبونهای نماز جمعه و مساجد و سازمانهای گوناگون تبلیغات اسلامی و وزارتخانهها و دهها نهاد فرهنگی درون وزارتخانههای کشور، همچنان پلیس باید در منازعات فرهنگی وارد شده و وقایع فرهنگی را به صورت غیرفرهنگی فیصله دهد؟
پاسخ ابتدایی و ساده این است که اصولاً متولیان امر فرهنگ، معنا و مفهوم و تعریف و مختصات کار فرهنگی را از ابتدا ندانسته و آن را با تبلیغات اشتباه گرفته که حتی در شکل گوبلزی هم درست اجرا نشد. چون گوبلز هم معتقد بود تبلیغات در راستای نیاز و بر اساس مطالبه و خواست مردم باشد و نه آن که هر چه حجم و اندازه تبلیغات انباشته، پر سر و صدا و القایی باشد مؤثرتر است.
بر اساس یک تعریف کلی که در کتابهای درسی دوران تحصیل منعکس شده و سپس در سطوح بالای حکمرانی فرهنگی مسلط گردید، فرهنگ به مجموعهای از دستاوردهای مادی و معنوی یک ملت اطلاق می شود که بهتدریج بخش مادی آن در ایران نادیده انگاشته و عموماً به دستاوردهای معنوی تقلیل داده شد. این تعریف بسیار تیلوری و آنتروپولوژیک یا انسانشناسانه بوده که همین برداشت محدود هم منطبق بر کل مختصات فرهنگ با تعریفی جامع نبود. ادوراد تیلور مشهورترین و قدیمیترین نظریهپرداز فرهنگ از منظر انسانشناختی است که تعریف او در کشور ما از سطوح مدرسه تا دانشگاه و بعد هم با رخنه به دیوانسالاری، ملاک عمل قرار گرفت که به جنبههای هنری و روشنفکرانه آفرینشهای انسانی در طول تاریخ و برای ملت و یا گروه خاص قومی تأکید میکرد. البته تیلور به آفرینشهای مادی هم توجه داشته که در اخذ تعریف ما از فرهنگ، این جنبه فراموش شد.
تعریف آنتروپولوژیک از فرهنگ بسیار شبیه به تعریف آرکائولوژیک(باستانشناسی) از توسعه تمدن بشر اولیه است که از طریق کتیبه و کاردستی و خط و نقاشی در غارها، اندیشه و تفکر و آفرینشهای مادی و معنوی خود را بازتاب میداده است. شکل بسیار ابتدایی از بیان فرهنگی و انتقال پیام از طریق رسانههای دود پایه و طبل و قیل و قال و نقاشی بر دیواره غارها و خطهای باستانی، و معرفی کاردستی و ابزارهای فنی بوده که مایلم اینجا نام آن را «غارگرافی» بنامم که انسانهای اولیه غارنشین و عصر حجر، از طریق تصاویر و سنگنوشته و کتیبه و ابزارهای ابتدایی که در غارها از آنان برجای مانده، اندیشه و منظور خود را منتقلکرده است.
بنابراین، اگر امروزه بعد از قرنها از همان شیوهها برای بیان محتوای تمدنی خود و انتقال فرهنگی به خط و نقاشی و کاردستی و کوهنوردی و نصب بنر و پارچه نویسی با هیاهو از طریق بلندگوهای پر سر و صدا اقدام کنیم، بیمناسبت نیست که نام آن را کار فرهنگی با رویکرد غارگرافی بنامیم. چون اصولاً تلقی کار فرهنگی و یا فعالیت بخش فرهنگی در تمامی ادارات و نهادهای کشور، مبتنی بر عکس و پوستر و بنر و مسابقه و جوایز و خلاصه خط و نقاشی و کاردستی است و به همین مناسبت هم ارزش و اعتبار کار و کارگزار فرهنگی در سلسله مراتب نظام اداری در ایران بسیار نازل و دون پایه بوده که استعدادهای درخشان و نیروهای نخبه کشور، بهندرت رغبت به حضور در آن بخش از خود نشان داده و عرصه فرهنگ را برای افراد متوسطالحال خالی گذاشتهاند.
در چنین وضعیتی است که گاهی تصور میشود اگر کار فرهنگی را از مهد کودک و مدارس ابتدایی شروع و یا به مدارس و دانشگاهها مبلغ به تعداد زیاد در قالب عنصر فرهنگی اعزام و تعداد بسیاری از نیروهای حامل پیام انقلاب اسلامی را استخدام کنیم، یا مانند چندین سال قبل موقع اذان ظهر میادین و معابر را قرق کرده و با ایجاد ترافیک و راهبندان با بلندگو و بنر و پرچم و هیاهو به اقامه نماز اول وقت در خیابان بپردازیم، توانستهایم کار فرهنگی انجام دهیم. بنابراین، پرواضح است که وقتی چنین جریانهایی بحث کار فرهنگی را مطرح میکنند، منظور و روش آنان شبیه همان غارگرافی و یا اقدامات فلهای تبلیغاتی است که شرح آن ادا شد.
اما فرهنگ چیست و کار فرهنگی کدام است؟
نگرشی که تصور میکند با خط و نقاشی و بلندگو و هیاهو و یا القاء مستمر یک ارزش در بسترهایی مانند اردوهای فرهنگی، میشود از طریق رسانههای جدید و منابر دینی وعظ و خطابه و نهادهای آموزشی و تربیتی مثل مدارس و دانشگاهها و از طریق بیان منظور با استدلال منطقی، شخصیت فرهنگی تربیت کرد، بیشتر مفهوم فرهنگ را از جنبههای آنتروپولوژیک و آرکوئولوژیک مد نظر قرار داده است. در حالی که امروزه فرهنگ، مفهوم و تعریفی سوسیولوژیک یا جامعهشناختی دارد. در تمام تحقیقات سرمایه اجتماعی ایران، نشان داده شده که اعتماد افراد، بخصوص جوانان و کودکان، در مقایسه با سایر نهادهای اجتماعی، با فاصله زیاد به خانواده است. یعنی اگر والدین و خانوادهها موافق محتوای تبلیغات فرهنگی در مهد و مدارس و دانشگاهها نباشند و با همدلی و همنوایی و مشارکت، اقدامات تبلیغاتی در چنین مراکزی را تأیید و تقویت نکنند، تمام عملیات فرهنگی توسط نظام اداری، به وسیله خانوادهها خنثی شده و همه هزینهها و عمر و زمان و تلاش، آنچنان که طی دهههای اخیر بوده، به هدر خواهد رفت. بنابراین، مسأله این نیست که طی سالهای بعد از انقلاب در مدارس و دانشگاهها و به طور عام در جامعه توسط صدا و سیما و منابر وعظ و پند، تلاش کمی صورت گرفته و یا مبلغان نظام فرهنگی در آنجا حضور نداشتهاند و یا معلمین با گزینشهای آسان وارد نهادهای آموزشی و تربیتی شدهاند- اتفاقاً فرایند گزینش معلم در مدارس و دانشگاهها یکی از فرایندها سخت استخدام در کشور بوده و بعد از جنگ بسیاری از رزمندگان و بسیجیها جذب نظام تعلیم و تربیت کشور شدند- بلکه مسأله این است که فهم، رویکرد و ماهیت کار فرهنگی اساساً از یک برداشت غلط منتج بوده است. موضوع تربیت فرهنگی دانشآموزان را بنده در کتاب مشترکی با دوست دانشمندم جناب دکتر عبدالکریمی با عنوان «رهایی یا سلطه» حدود بیست سال پیش متذکر شده و حتی اخیراً با وزرا و مدیران ارشد نظام آموزش و پرورش سابق ایران مطرح کردیم، اما متأسفانه با قهر و عتاب آنان مواجه شدیم که امیدوارم این نوشته نیز به چنان سرنوشتی دچار نشود!
ریموند ویلیامز که از مکتب انتقادی فرانکفورت بوده و در سلسله متفکران نظیر هربرت مارکوزه و آنتینیو گرامشی شناخته میشود، مفهوم فرهنگ را از منظر جامعهشناختی مد نظر قرار داده و بر دستاوردهای مادی فرهنگ تأکید میکند. به نظر او خطایی که در تعریف فرهنگ رخ داده این است که سبک زندگی و نحوه گذران اوقات فراغت روشنفکران و اشراف و نخبگان اروپایی شامل موسیقی و ادبیات و هنر و فیلم و کتابخوانی و خط و نقاشی و در مجموع تولید آثار هنری آنان در زمان رهایی از کار و تلاش اصلی، از طرف طبقات پایین جامعه، به عنوان کار و عمل فرهنگی تلقی شده که رویکردی اریستوکراتیک (اشرافی) و استعمارگرایانه به فرهنگ است. سپس این تعریف به کشورهای پیرامونی جهان توسط روشنفکران از فرنگ برگشته منتقل شده و به شیوهای جعلی مورد استفاده قرار گرفته است. غافل از آن که در واقع فرهنگ اروپایی با رویکردی جامعهشناختی بیش از غارگرافی، مبتنی و متمرکز بر آفرینشهای معنوی شامل تفکر عمیق و تولید معنا و همت به نقد آن از طریق فلسفه و چیستی و چرایی آن، با محوریت ابداعات مادی و صنعتی و تکنولوژیکی بوده که رفاه یک ملت را در قالب فرهنگ آن رقم میزند. برای همین هم در روششناسی اتنولوژیک یا اتنوگرافی مدرن، در مطالعه فرهنگ یک ملت، قوم و یا گروههای مردمی، بر سرمایههای اقتصادی، سیاسی، تکنولوژیک و فلسفه و هستیشناسی آنان تأکید میشود که غالباً و به همین دلیل هم مفهوم و تعریف فرهنگ، مترادف با تمدن آورده شده است. هواپیمای ایرباس یا بوئینگ، خودرو بنز و تویوتا و تکنولوژیهای ارتباطی مدرنِ دیجیتال محور و مکاتب متعدد فکری آفرینش معیشت و رفاه یک ملت و اندیشههای مبتنی بر نقد و صلح جهانی، بسیار بیشتر از تبلیغات به روش غارگرافی معرف فرهنگ و حیات معنوی ملتها بوده است. به تعبیر دیگر، مفهوم جامعهشناختی و ویلیامزی فرهنگ با روش اتنوگرافی، معطوف به دستاوردها و آفرینشهای اقتصادی و معیشتی و سیاسی و نهادهای اجتماعی اندیشهمحور، پیشران اصلی فرهنگ و تمدن یک ملت در سایه فلسفه و آفرینش تفکر و نقد خلاقانه آن است. آثار هنری و تبلیغاتی فقط بیان نمادین و شاعرانه این دستاوردها در سطح ملی و جهانی است. به همین دلیل است که تأکید صرف بر منطق وعظ و خطابه و بیان عقیده و هستیشناسی انتزاعی و نظری از طریق ابزارهای رسانهای و یا منابر برای بیان ارزشها و نگرشهای متعالی بدون توجه به مبانی جامعهشناختی و اتنوگرافیک فرهنگ، و در یک کلمه زیست جهان و زندگی روزمره مخاطب، کاربرد چندانی نخواهد داشت. به عنوان یک نمونه تاریخی و در مشاهده میدانی مستقیم از مردمی که تحت حاکمیت شوروی سابق زیسته بودند، وقتی بحث ارزیابی یا دلتنگی آنان برای نظام کمونیستی را مطرح میکردم، هیچ اثری از اقدامات و تبلیغات ضد دینی و یا شعار انترناسیونالیستی و یا پرولتاریای جهانی شوروی که ارزشهای ذهنی بودند، در خاطره و کنش مردم باقی نمانده بود. آنچه باعث دلتنگی اقشار فرودست جوامع پساکمونیسم نسبت به حکومت کمونیستی سابق میشد، فقط در حوزه معیشت و کوپن و مسکن مجانی و ارزان و ارزاق عمومی بود و ولاغیر. بنابراین در حوزه فرهنگ، از گفتار و وعظ و شعار حکومت شوروی چیزی نمانده بود، الا اقتصاد و معیشت آن!
نتیجه آن که، اگر در نظریه فرهنگی و در روش کار فرهنگی خود از رویکرد ناقص آنتروپولوژیک و ادوراد تیلوری اعراض نکرده و به نظریه جامعهشناختی ریموند ویلیامزی روی نیاوریم، اقتصاد و معیشت و رفاه را در بیان فرهنگی خود از نظام ارزشی مورد تأکید قرار ندهیم و بدون توجه به باورهای والدین و افراد بالغ جامعه، مستقلاً سعی در پرورش فکری فرزندان آنان در راستای نگرش خاص خود داشته باشیم، آنگاه البته روش کار فرهنگی فلهای (غارگرافی) با چاشنی اقدامات قضایی و پلیسی تنها گزینه پیش رو میماند.