فرشتـہ ڪوچـڪ

فرشتـہ ڪوچـڪ

Kylie
صبح روز دوشنـبــہ 25 نـوامبر 2008

لیلـے با صداے زنـگ ساعـت از خوابـ بیدار شد نـگاهی به صورت خودش انـداخت چشم هایش بخاطر گریــہ دیشب قرمز و متورم بود

نانــے تست ڪرد و بعد از زدن مربـاے تـوتفرنـگـے مورد علاقش به نان مشغول خوردن شد

بعد از پوشیدن لباسش و شانه زدن به موهاے صافش به سمت مدرسـہ راه افتاد

لیلـے علاقــہ ای به صحبت با آدمهـا نداشت نمیدانست این از ڪجا شروع شد ولی لیلـے حتـے خودش را هم نمیتوانست تحمل ڪند

او هـرگز زیبایـے خودش را نـمـے دید او فرشتـہ ڪوچـڪـے بود ڪـہ زمانـے به دنـیای انسان ها علاقه مند بود پس بالهایش را از دست داد تا به رویایش برسد

اما حالا چطور؟ آدم ها جوریـڪـہ نشان میدادند نبودند او نتوانست شیطان درون آنـها را ببیند

گول ظاهر آرام آنها را خورد و اوضـاعش اینگونـہ شد

دوباره در گوشـہ ای از کلاس جمع شده بود و به رفت و آمدهاے همکلاسی هایش نگاه کرد

پیش خود لب زد : آره مایسـے تو زیبا هستـے چشم های ڪشیده و عسلـے ، مژه هاے بلند و لب های زیبا... اما تو دوست واقعـے ندارے میدانـے چرا؟ چون به محض از دست دادن زیبایـے ات نوآ و سلیـن تو را رها میکنند

او به همـہ بدبین بود حتـے بـہ خودش؟ گاهـے حق داشت اما به خودش آسیب می زد

دوستـے نداشت و هم صحبتـے که با او از مدرسـہ بـہ خانــہ برگردد یا در زنگ تفریـح شـڪلاتش را با او تقسیم کند

زنگ خورد و در حالـے که بـے حوصلـہ و آرام قدم میزد به خانه اش رسید!

بعد ازاینـڪـہ لباسش را عوض ڪرد دفترش را باز ڪرد و دوباره شروع به خواندن در سهایش ڪرد

˙متن هاے تـڪراری˙

ڪم ڪم لیلـے ناپدید شد دختر قدرتمند درون او بیدار شده بود و مشغول صحبت با او بود

•تنها دوستـے ڪـہ داشت•

لیلـے را از درون خود آگاه ڪرد به او گفت ڪـہ زیباست بـه او گفت ڪـہ فرشته درون او از هر شیطانـے قویتر است

لیلـے با ارزش است لیلـے مانند یـڪ گل پاڪ است

لیلـے از خواب بیدار شد و نگاهی به ساعت گوشه میز انداخت از جا بلند شد و به سرعت اماده شد تا خودش را به قهوه اے میهمان کند☕

و از خودش عذر بخواهد.. اوفقط به خـودش آسیـب زد

٭اما حالا لیلـے تنها کسـے بود ڪـہ از خودش مراقبت میــڪرد٭

Report Page