فراموش نمیکنیم!
متن کامل سخنرانی منصوره حسینی یگانه
در همایش "فراموش نمیکنیم" دانشگاه سوربن
آبان ۱۴۰۲ | نوامبر ۲۰۲۳
خانمها و آقایان
با سلام و سپاس از اینکه افتخار حضور و سخنگفتن در این جمع را به من دادید، اجازه میخواهم این گفتار را با پرسشی درباره تیتر این نشست آغاز کنم: فراموش نمیکنیم
سوال این است که چه چیزی را فراموش نمیکنیم؟ یا دقیقتر بپرسم چه چیزی را نباید فراموش کنیم؟
در میان تمام آوارهایی که بر سرمان فرو ریخته، آن چه چیزی است که اگر فراموشش کنیم همه چیز را فراموش کردهایم و اگر به یادش داشته باشیم گویی همه چیز را به یاد داریم؟
▪️
شاید بهتر باشد از اینجا شروع کنم که من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. زنان اطراف من در خانه٬ مدرسه، فامیل و جامعه همگی حجاب داشتند. تا وقتی پایم به دانشگاه باز نشد تصویری از این نداشتم که میتوانم حجاب نداشته باشم یا زنانی هم هستند که اگر نه در جامعه، در خلوت خود پوشش دیگری را انتخاب میکنند. یکبار پس از دانشگاه، و بار دیگر پس از مهاجرت، شکلهای مختلف زن بودن و زنانه زیستن را تجربه کردم و هزینهاش را پرداختم.
در میانه راه زن٬ زندگی، آزادی بود که پروژه تاریخ شفاهی حجاب اجباری را شروع کردم. اول برای اینکه خودم بدانم چه شد که این همه زن تحصیلکرده و تاثیر گذار در جامعه به یکباره گرفتار این واقعیت شدند که حکومتی که برای روی کار آمدنش این همه تلاش کرده بودند٬ اختیار پوشش آنها را در دست بگیرد با زنان مختلفی گفتوگو کردم که هنوز هم این گفتوگوها ادامه دارد.
در میان همین روایتها بود که فهمیدم باز کردن گره اجبار حجاب و کشف این بخش از تاریخ معاصر ایران میتواند گرهگشای بسیاری از انسدادهای دیگر باشد. انگار اگر بدانیم چه شد که حکومت اختیار پوشش زنان را دست گرفت میتوانیم بفهمیم که شد که بعد از آن، اجبارهای دیگر را یکی پس از دیگری بر مردم تحمیل کرد. انگار چیزی هست که همه اجبارها و سرکوبها را به هم پیوند میدهد و حلقه وصل وقایع تاریخ ماست از اسفند ۵۷، تا آبان ۹۸ تا شهریور ۱۴۰۱، تا همین امروز.
▪️
حجاب اجباری در جمهوری اسلامی اولین محدودیت نه برای زنان که برای انسان در این حکومت بود. اسفند ۱۳۵۷ اولین صدای اعتراض به رفتار روحالله خمینی و همراهانش از سوی زنان بلند شد. به گواهی تاریخ از ۱۷ تا ۲۱ اسفند ۵۷ زنان٬ چه آنهایی که به حجاب اعتقاد داشتند چه آنهایی که نداشتند از دانشگاه تهران تا دادگستری تا میدان آزادی تا روبروی دفتر نخست وزیری و مقابل صدا و سیما تا شهرهای دیگری علاوه بر تهران، صدای اعتراضشان را بلند کردند. قانونی که قرار بود حجاب را از ۱۷ اسفند ۵۷ در ادارات اجباری کند با همین اعتراضات تا تیر ۱۳۵۹ به تعویق افتاد. اما سیر حوادث سیاسی، جنگ ۸ ساله و شرایط ویژه کشور جای بیشتری به اعتراض زنان نداد.
حجاب اجباری در سال ۱۳۶۱ تثبیت و قانون مجازات اسلامی سال ۱۳۶۳ تصویب شد. حالا زنها ناگهان در فاصله چهار سال از انقلابی که به آنها وعده آزادی داده بود سادهترین حقوق و آزادیها را از دست دادند، حتی حق انتخاب نوع پوشش و سبک زندگی را.
اما کوتاه نیامدند. در طول بیش از چهل سال مبارزه مدنی، زنان از هر فرصتی برای اعتراض استفاده کردند. حتی آن رنگها و اندازهها و استانداردهایی که در سالهای اول، زنان را موظف به پوششهای بلند٬ گشاد و در رنگهای تاریک میکرد به تدریج جایش را به رنگهای روشن و مدلها و زیباییهایی داد که با تمام محدودیتها زنان در پوشش خود اعمال کردند. آن زنی که در همان سالهای اول، بخش کوچکی از موهای مش کردهاش را از روسریاش بیرون می گذاشت شاید بدون اینکه خودش بداند داشت یک حرکت سیاسی میکرد. داشت هر روز یک نه بزرگ میگفت به اجباری که حکومت برایش تعیین کرده بود. انگار هر حرکتی، هر اندازه کوچک و نمادین، از جنس دادخواهی بود، دادخواهی از حقوق از دست رفته. زنانگیِ از دست رفته، تنانگیِ از دست رفته و در یک کلمه: زندگیِ از دست رفته.
به عبارت دیگر هر آنچه از تبعیض علیه زنان در جمهوری اسلامی رسمیت یافت بعد از آن بود که حجاب را اجباری کردند. دخالت در سبک زندگی مردم و آزادیهایی که یکی بعد از دیگری از دست رفت. انگار حکومت مردسالار دینی در جنگ با زنان، خاکریزی را فتح کرده بود که به او اجازه میداد بقیه خاکریزها را هم یک به یک فتح کند. حالا زنان میبایست به دادخواهی و بازپسگیریِ یکایک آن خاکریزها هر روز پیشروی کنند، هر اندازه کوچک.
▪️
در امتداد این مقاومتِ روزانه و لحظه به لحظه و خانه به خانه، حتی وقتی به آبان ۹۸ هم نگاه میکنم مادران دادخواه را میبینم. همان مادرانی که سوگواری را به زندگیخواهی بدل کردند و به تدریج در کنار نسلی ایستادند که نمیخواست سبک زندگیاش را حکومت مشخص کند. یا زنانی که در چهل سال گذشته به هر شکلی که توانستند با حجاب اجباری مقابله مدنی کردند در دامان خود دختران و پسرانی را تربیت کرده بودند که دیگر برایشان عادی نیست که حالا یک روسری سرشان بیندازند و بگویند حالا مگر چه میشود؟! نسلی که غالبا حتی مثل ما و مادران ما تصویر روشن و مهربانی از روسریها و چادرهای رنگی مادربزرگها و آنچه در تمام آن سالها مادرانشان را محدود کرده بود نداشتند و حالا میخواهند که خودشان باشند و انتخاب کنند. برای من این تصویرها از هم قابل تفکیک نیست و در نقطهای به هم میرسد.
وقتی به سالی که گذشت نگاه میکنم، به آبان ۹۸، به ۹۶، به ۸۸ و هر چه عقبتر میروم و به ۵۷ میرسم، از مشاهداتم تا آنچه در خواندهام و شنیدهام، میبینم وجه مشترکِ هر آنچه که این حکومت سرکوب کرده است زندگیخواهی است. معترضان چه وقتی که از تنگی معیشت و فقر به ستوه آمدند و به خیابان ریختند و چه وقتی که به دادخواهی عزیزان از دست رفته در اعدامها و کشتارها برخاستند و چه وقتی که حق انتخاب پوشش و سبک زندگی را طلب کردند همه در یک نقطه با هم مشترک بودند: زندگی! زندگی میخواستند و به دادخواهیِ زندگیِ از دست رفته برخاسته بودند.
▪️
برمیگردم به سوال اول: دقیقا چه چیزی را فراموش نمیکنیم و چرا اینجا دور هم جمع شدیم تا بگوییم نباید فراموش کنیم؟ پاسخش را در همین یک کلمه با تمام معنای وسیع و عمیقش میفهمم: زندگی!
اگر بپذیریم که آنچه باید برای آن تلاش کرد فراموش نکردن زندگی است آن وقت است که میفهمیم اگر زنان را از این زندگی حذف کنیم باز هم به استبداد میرسیم حتی اگر برای آزادی بجنگیم و شعار آزادیخواهی یا معیشت بدهیم. و مگر نه اینکه زنانی که در بهمن ۵۷ همگام با مردان آزادیخواه سرود «بار دگر روزگار چون شکر آید» میخواندند هیچوقت فکر نمیکردند که یک روز به شکل سیستماتیک تمام حقوق انسانی و حق زندگی معمولیشان گرفته شود و روزگار هر روز تلختر از زهر بر آنها تحمیل شود؟
اگر بر زندگیخواهی تمرکز کنیم و اگر باور کنیم که زندگی با غفلت از حقوق بخش بزرگی از جامعه که زنان باشند عاقبتی عادلانه و انسانی نخواهد داشت، آنوقت در هیچ طرح و برنامه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، حتی اگر با منافع حزبی و گروهی کوتاهمدتمان منافات داشته باشد زن و زندگی و آزادی و دادخواهی را از هم جدا نمیکنیم و همه را در پیوستگی با هم میبینیم.
▪️
در خبرها خواندیم که چند روز قبل از شروع جنگ ۷ اکتبر، صدها زن فلسطینی و اسراییلی دوشادوش هم در میانهی اورشلیم تا کرانه باختری، راهپیمایی صلح برگزار کردند. وقتی خبرنگاری از یکی از آنها پرسید اینجا چه میکنید؟ پاسخ داد: ما میخواهیم فرزند به دنیا بیاوریم نه سرباز .
شاید بسیاری از جنگها اتفاق نمیافتاد اگر خط قرمز دولتها و جریانهای سیاسی «زندگی» بود.
اگر بپرسیم از سال ۱۳۵۷ تا امروز تمام تلاشهایی که گروههای سیاسی شناختهشده برای آزادی انجام دادهاند برای زنان ایران چه داشت؟ شاید راحتتر به این پاسخ برسیم که تضمین حرکتهای آزادیخواهانه این است که در آنها حضور و حقوق زن حفظ شود وگرنه در همین دامی که هستیم باقی میمانیم.
آنچه من از «فراموش نمیکنیم» میفهمم فراموش نکردن زندگی است. امیدوارم با گرهگشایی از مسیر اجباری شدن حجاب، گره از سرکوب زندگی مردم ایران بخصوص زنان باز شود. امیدوارم دختران کوچکی که در یک خانواده مذهبی یا غیرمذهبی به دنیا آمدهاند و اولین مواجهه با بدن کوچک و دخترانهشان پوشیدن حجاب بود و هست و تمام مادران دادخواه این سالها، و تمام مردانی که برای رهایی از بند مردسالاری تمرین میکنند، در یک نقطه به هم برسند: رهایی از زندگی اجباری و دادخواهی برای زندگی از دست رفته. من هنوز به قدرت زندگی و شور و شعور زندگیخواهی امیدوارم.
از تحمل همه شما سپاسگزارم.