علل عقبماندگی و رکود مسـلمانان
kayhan.irاگر دین خوب است و در کنار علم باعث پیشرفت میشود و میگوییم تا دین نباشد پیشرفت نمیکنیم، پس چرا کشورهای اسلامی که دین اسلام دارند پیشرفت ندارند ولی کشورهای غربی که دین اسلام ندارند پیشرفت دارند؟
اسلام که به عنوان آخرین دین از طرف خدا توسط حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) بر جهانیان عرضه شده، از حیث محتوا و ماهیت، دینی است کامل، پویا و جاوید که از آغاز ظهورش تا به امروز هیچگاه دچار رکود و عقبگرد نشده و نخواهد شد. امّا از حیث گسترش جغرافیائی، فرهنگی و اجتماعی، کارکردهای آن بستگی به علل و عوامل گوناگون و متفاوتی داشته که بعضی از آنها مربوط به اسلام و محتوای آن است و برخی دیگر مربوط به روحیات و روش مسلمانان و برخی دیگر نیز مربوط به عوامل بیرونی و خارج از متن اسلام و مسلمانان. امّا در یک تفاوت کلی، علل پیشرفت اسلام بیشتر علل داخلی و مربوط به متن دین بوده، برخلاف علل توقف این پیشرفت که بیشتر از بیرون بر آن تحمیل شده و معلول آسیبهایی است که جامعه اسلامی دچار آن شده است. نخست به علل پیشرفت و رشد اسلام اشاره کرده و سپس به علل انحطاط و رکود مسلمانان خواهیم پرداخت:
علل پیشرفت اسلام
اوّلین عامل پیشرفت پرسرعت و عالمگیر اسلام را میتوان عنایات خاصه حق و امدادهای غیبی دانست که به خاطر وجود مقدس رسول اکرم(ص) و صلابت و استواری ایمان اصحاب باوفایش نصیب مسلمانها میشد. چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند هر چند کافران ناخشنود باشند.»(1) در جای دیگر میفرماید: «خداوند شما را در جنگ بدر یاری کرد و بر دشمنان خطرناک پیروز گردانید در حالی که شما نسبت به آنها ناتوان بودید.»(2)
بنابراین یکی از عوامل عمده پیروزی و پیشرفت اسلام در اوائل ظهورش امدادهای غیبی خداوند بوده که اگر این امدادها نبود، قطعا جامعه اسلامی نمیتوانست به حیات خود ادامه دهد، چه رسد به گسترش و پیشرفت.
2. دومین عامل و شاید مهمترین عامل پیشرفت چشمگیر اسلام، سادگی و متانت آموزههای حیاتبخش آن است. به اعتراف صاحبنظران، معارف اسلام در هر سه بخش عقاید، اخلاق و احکام، در عین برخورداری از عنصر عقلانیت و استدلال، از سادگی و بیپیرایگی دلپذیری برخوردار است و هماهنگ با فطرت و سرشت انسان است و این مایه جذب ملل و اقوامی بود که از عقاید آمیخته با خرافات زمان خود رنج میبردند و به دنبال ندایی نجات بخش بودند تا از سرگشتگی و تحیر رهایی یابند. گوستاو لوبون میگوید: این افتخار تنها بهره اسلام است که نخستین دینی است که توحید را در جهان آورد و باید در این باره به خود ببالد و تمام آسانی و سهولت بینظیر اسلام روی همین توحید خالص است و رمز پیشرفت اسلام نیز در سهولت و آسانی آن بود...(3)
اسلام مانند یهود نیست که یهوه را خدای اختصاصی دین و ملت یهود بداند، نیز مانند مسیحیت نیست که خدا را در عین وحدت، سه تا: پدر، پسر و روحالقدس بداند و عقل را از درک چنین تناقضی ناتوان قلمداد کند. بلکه اسلام خدا را آفریدگار همه مردم و مردم را همه در برابر او یکسان، کار و فعالیت را عبادت، دنیا را مزرعه آخرت، ازدواج را سنت محمد(ص) میداند و... کدام فطرت سالمی است که از چنین معارفی روی برتابد و آن را با آغوش باز نپذیرد؟!
3. سومین عامل پیشرفت سریع اسلام، خوی و خصلت، رهبری و مدیریت رهبر عالیقدر آن، حضرت محمد(ص) است که با خلق و خوی پسندیده خود باعث جذب دلها، ایجاد محبت در قلوب مسلمانان و الهامبخش رحمت، رأفت، صفا و صمیمیت بین یاران و پیروان خود میشد، چنانکه خداوند به ایشان میفرماید:
«به برکت رحمت الهی در برابر مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند، پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش طلب کن و در کارها با آنها مشورت نما امّا هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»(4)
آن حضرت در فتح مکه وقتی بر جنایتکاران خونخوار که سالیان دراز با تمام توان خود بر ضد آن حضرت کوشیده بودند دست یافت، برخلاف پندار دوستان و دشمنان، فرمان عفو عمومی را صادر کرد و تمام جنایات آنها را به دست فراموشی سپرد و همین سبب شد به مصداق «یدخلون فی دین الله افواجا» فوج فوج مسلمان شدند.(5)
4. چهارمین عامل پیشرفت اسلام، ایجاد دگرگونی مثبت و عمیق در روحیات و روش ملت عرب عموما و تربیت یافتن گروهی از یاران خاص آن حضرت خصوصا بود. این عده به عنوان هسته مرکزی جامعه نوپای اسلامی آن روز در پرتو اخلاق عالی و انسانساز پیغمبر تربیت شدند و تا مدتها پس از پیغمبر حافظ سیره و سنت آن حضرت در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی بودند. شهید مطهری میگوید: پیغمبر اکرم(ص) در مدت سیزده سال که در مکه بودند کارش تربیت و تعلیم بود یعنی هسته اصلی اسلام را به وجود آورد... شرط اوّلی یک نهضت وجود یک کادر تعلیمی و تربیتی است که یک عده افراد تعلیم داده شده و آشنا با اصول، هدف و تاکتیک مرام به وجود آمده باشد... سرّ موفقیت اسلام این بود.(6)
5. عامل پنجم گسترش اسلام را میتوان تبلیغ پیامبر و یاران و پیروان ایشان دانست که بر پایه حکمت، موعظه و جدال احسن صورت میگرفت. چنانکه قرآن کریم میفرمایند: «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشی نیکوتر استدلال و مناظره کن...»(7) امر تبلیغ یکی از عوامل مهم پیشرفت اسلام بوده همانطور که تبلیغ مصعب بن عمیر در مدینه زمینه را برای هجرت آن حضرت آماده کرد.
6. ششمین علت پیشرفت توفنده اسلام را وضع حاکم بر قدرتهای جهانی آن روز دنیا دانستهاند. مانند امپراطوری ایران و روم که هر دو قدرت به خاطر به کارگیری استبداد، تبعیض و ظلم بر ملتهای خود در حال ضعف و تزلزل به سر میبردهاند. شهید مطهری یکی از علل شکست ایرانیان با آن همه قدرت و عظمت را ناراضی بودن مردم از حکومت و آئینشان دانسته است. مردم ایران از آنها به ستوه آمده بودند و آمادگی کامل داشتند مأمنی بیابند و اگر بانگ عدالتی بشنوند، به سوی آن بشتابند(8) البته این عامل جنبه خارجی دارد و به ظرف زمان و مکان ظهور اسلام مربوط میشود. اینها مهمترین عوامل دخیل در پیشرفت اسلام بود که البته هر کدام مباحث زیادی را میطلبد و در گنجایش این نوشتار نیست.
عوامل انحطاط و رکود مسلمانان
امّا علل و عوامل عقبماندگی و انحطاط مسلمانان بسیارند که به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1. یکی از عوامل رکود و عقبگرد جامعه اسلامی، انحرافی بود که در مسئله رهبری و مدیریت جامعه اسلامی پس از رحلت رسول اکرم پیش آمد. پس از پیامبر انتظار میرفت طبق دستور ایشان شایستهترین کس از نظر فضیلت، تقوا، علم، درایت، جهاد و کوشش در راه خدا یعنی علی(ع) زمام امت اسلامی را در دست گیرد امّا عملا این انتظار تحقق نیافت و خلافت اسلامی از مسیر اصلی خود که از طرف خدا به وسیله پیغمبر تعیین شده بود، منحرف شد و امام علی(ع) از مرکز تصمیم گیری و مدیریت جامعه کنار گذاشته شد.
تأثیر این انحراف در دهههای اوّل تاریخ اسلام به اصطلاح دوره خلفای راشدین، به دلیل زنده بودن سیره رسول اکرم(ص) در متن جامعه اسلامی و نیز وجود اصحاب و یاران خاص آن حضرت از جمله حضرت علی(ع) و محافظهکاری هیئت حاکمه، زیاد ملموس و چشمگیر به نظر نمیرسید. به همین دلیل فتوحات مهم اسلامی در همین دوره صورت گرفت. امّا به مرور زمان انحراف مذکور، فاصله و شکاف بین عملکرد دستگاه حاکمه را با سیره و سنت نبوی و آموزههای اسلامی بیشتر کرد تا اینکه از خلافت اسلامی فقط اسمی باقی ماند و در عمل به سلطنت فاسد اموی و عباسی تبدیل شد که به هزاران فسق و فجور، ظلم و استبداد آلوده بودند و نتیجه همه آنها جز رکود و بدبختی جامعه اسلامی چیز دیگری نبود. این انحراف کلی در مدیریت و رهبری جامعه اسلامی پیش آمد.
2. عامل دوم رکود جامعه اسلامی آشفتگی فکری و فرهنگی بود که بعد از رسول اکرم(ص)رخ داد. پس از رحلت پیامبر بلافاصله به دلائل سیاسی و حکومتی، نگارش و در بعضی موارد نقل احادیث و سخنان آن حضرت از سوی خلفای وقت ممنوع شد. این ممنوعیت تا آخر قرن اوّل هجری ادامه یافت تا اینکه در زمان عمر بن عبدالعزیز ممنوعیت برداشته شد و مسلمانان شروع کردند به ثبت و ضبط احادیث پیغمبر اکرم(ص) و این زمانی بود که از صحابه و یاران آن حضرت جز تعدادی انگشتشمار باقی نمانده بود امّا در عوض دانشمندان یهودی و ملحدان به ظاهر مسلمان مانند کعب الاحبار و ابن ابی العوجا دست به جعل گسترده حدیث زدند.(9) بدین صورت حدیث و سنت نبوی که پس از قرآن دومین منبع معارف اسلامی است، دچار خسارت جبرانناپذیری شد و تا به امروز فرهنگ و اندیشه اسلامی از این مسئله رنج میبرد.
3. سومین علت انحطاط مسلمانان، نفوذ عقاید و افکار انحرافی در اعتقادات بود که از سوی خلفای فاسد اموی و عباسی ترویج و تبلیغ میشد؛ مانند عقیده به جبر و سرنوشت محتوم، که اوّلینبار توسط معاویه، سردسته خلفای اموی مطرح شد. او زمانی که در مسئله انتخاب یزید برای ولایتعهدی مورد انتقاد قرار گرفت، موضوع را به اراده حتمیه خداوند مربوط دانست که قابل تغییر نبوده و نیست. معاویه و همدستان او میکوشیدند از عقیده جبرگرائی به منظور تثبیت پایههای حکومت خود استفاده کنند و بدینوسیله مسلمانان سادهدل را به پیروی از خود و فرزند فاسدش یزید وادار نماید.(10)
4. عامل دیگر رکود و توقف گسترش اولیه اسلام، اختلاف، تفرقه و پراکندگی جامعه اسلامی به بهانههای مختلف مذهبی، نژادی و کشوری بود. پدید آمدن فرقههای مختلف و گاه ناهمگون و متضاد اعتقادی و مذهبی (که گاه مشاجرات و مجادلات بین آنها به تکفیر و تفسیق همدیگر بلکه به برخوردهای خونین میانجامید) هیچ نتیجهای جز ضعف و تحلیل رفتن نیروهای جامعه اسلامی نداشت.
5. پنجمین عامل عقبماندگی مسلمانان را میتوان هجوم استعمار به کشورهای اسلامی دانست. استعمار که «دخالت قدرتهای بیگانه در سرنوشت ملتهای دیگر و به غارت بردن سرمایههای ملی و مذهبی و به بردگی کشیدن مردم است» همواره درصدد دستاندازی و تسلط بر کشورهای اسلامی بوده و هست. امّا چون دستیابی به این هدف را از طریق به کارگیری قدرت و زور ممکن نمیدید، ناگزیر از راههای به ظاهر فریبنده و در واقع کشنده مانند: خراب کردن مبانی اعتقادی و ایمانی مسلمانان، ترویج فساد و بیبندوباری، بیاعتماد کردن توده مردم نسبت به افتخارات ملی و دینیشان، ترویج تز جدایی دین از سیاست و... نقشههای شوم و شیطانی خود را در جهت نابودی عزت اسلام و شوکت مسلمانان پیاده کرد.(11) امور گفته شده و خیلی از چیزهای دیگر عواملی بود که دست به دست هم داده و موجب رکود و انحطاط مسلمانان پس از فروغ در درخشش اوّلی آن شد.
علت گسترش نیافتن اسلام در مغرب زمین
بهرغم داشتن داعیه جهانی بودن
اوّلاً؛ معیار جهانی بودن یا نبودن یک دین صرفا گسترش و عدم گسترش جغرافیایی آن نیست تا اگر دینی در نقطهای از جهان گسترش نیابد، جهانی بودن آن زیر سؤال رود. بلکه معیار جهانی بودن دین، عرضه کردن آموزههای فراگیر و جهانشمول از سوی آن است و دین اسلام این شاخصه را به خوبی و کمال دارا میباشد چنانکه قبلا بیان شد.
دوم؛ اسلام همانگونه که در مناطق دیگر گسترش یافت، در زمان اوج عزت و شکوفائی خود سرزمینهای مغرب زمین را نیز درنوردید و پس از فتح اسپانیا (که در سال 92 هجری واقع شد و هشتصد سال در اختیار مسلمانان باقی ماند) ارتش ظفرمند اسلام به فرماندهی عبدالرحمن بن عبدالله غافقی توانست از کوههای «پیرنه» عبور کند و ایالات جنوب فرانسه را تصرف نماید و در قلب فرانسه تا نقطه دوردستی پیش رود.(12) به قول بعضی از مورخان، اگر بیلیاقتی و عدم کفایت خلفای وقت نبود ارتش اسلام میتوانست سراسر اروپا را به تسخیر خود درآورد چنانکه گوستاو لوبون میگوید: موسی بن نصر قصد داشت پس از فتح اسپانیا از راه فرانسه و آلمان به قسطنطنیه رفته و آنجا را نیز فتح کرد و تمام جهان آن روز را تحت نفوذ اسلام درآورد، ولی به واسطه اینکه خلیفه، او را به دمشق احضار کرد، نتوانست این مقصود را انجام دهد. اگر چنین موفقیتی نصیب او میشد، بدون شک اروپا را مسلمان کرده و در میان ملتهای متمدن، وحدت مذهبی ایجاد کرده بود و گذشته از این ممکن بود اروپا از جنایات قرون وسطا نجات داده میشد و چنانکه اسپانیا به واسطه وجود اعراب در آنجا دچار جنایات قرون وسطائی نشد، اروپاییان نیز دچار نمیشدند.(13)بنابراین اگر بیکفایتی خلفای وقت نبود قطعا سراسر اروپا به تسخیر مسلمانان درمیآمد، البته افزون بر بیکفایتی مرکزیت جهان اسلام، سرسختی و تعصب شدید ارباب کلیسا و سران مسیحی در عدم تسلط مسلمانان بر تمام مغرب زمین مزید بر علت بود، ولی اگر مشکلات داخلی و ضعف مرکز تصمیمگیری جهان اسلام نبود یقیناً تعصب و سرسختی سران مسیحیت به تنهائی نمیتوانست جلو پیشروی و گسترش اسلام را سد کند چه اینکه در مصر، شام، اسپانیا و جزایر سیسیل نتوانست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1. توبه: 32. 2. آل عمران: 123؛ توبه: 25. 3. گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه: هاشم حسینی، ص141. 4. آل عمران: 159. 5. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج24، ص378. 6. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار(سیری در سیره نبوی)، ج16، ص598. 7. نحل: 125. 8. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ج14، ص119. 9. رک: زینالعابدین، قربانی، علم حدیث و نقش آن در شناخت و تهذیب حدیث، ص۶۶؛ نصیری، علی، آشنایی با علوم حدیث. 10. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص193. 11. قربانی، زینالعابدین، علل پیشرفت اسلامی، ص432. 12. زینالعابدین، قربانی، علل پیشرفت اسلامی، ص186. 13. گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ص328.
Source kayhan.ir