عبور از گذشته با تفاهم جمعی(بخش اول) 

عبور از گذشته با تفاهم جمعی(بخش اول) 

آینده (عباس عبدی)



▪️عرصه اجتماعی و موازنه قوا سرنوشت کشور را تعیین می‌کند


▪️ اصلاح‌طلبان دیگر نباید در انتخاباتی که معنادار نباشد شرکت کنند


🔺اعتماد ۶ تیر ۱۴۰۱


 ✍️عباس عبدی

 

🔹در کشور ما دو دیدگاه درباره امنیت ملی وجود دارد. نخست اینکه از امنیت ملی، امنیت مرزها مراد گرفته می‌شود و تهدید‌هایی که از خارج از مرزها متوجه کشور است. دیدگاه دیگر مفهوم گسترده‌تری را مراد می‌کند و معتقد است که امنیت ملی یعنی رفاه مردم، وضعیت اقتصاد کشور، ‌میزان برخورداری مردم از آزادی‌های مشروع، فرصت‌های فرهنگی و اجتماعی است. به نظر شما در حال حاضر کدام مفهوم در کشور ما غالب است و از طرف نظام حاکم به آن توجه می‌شود؟ 

 

🔘این دو دیدگاه در اصل یکی هستند. شما امنیت مرزها را می‌خواهید برای اینکه مردم بتوانند زندگی کنند. اگر مرزها امنیت نداشته باشند این مردم چطور می‌‌توانند در داخل زندگی کنند؟ و بر عکس. مردم هم باید بتوانند زندگی کنند و اگر زندگی شایسته نداشته باشند بنابراین امنیت مرزها چه اهمیتی دارد؟ 


🔘به طور کلی، امنیت ملی چند جز دارد که باید به آن توجه کرد. اولین جز‌ کلمه‌ی ملی است. امنیت ملی براساس دولت ملت تعریف می‌شود. تا وقتی که ما دولت ملت نداشته باشیم، امنیت ملی معنا ندارد. چرا نمی‌گوئیم امنیت اسلامی؟ به این خاطر که این نوع کلمه در واقعیت مصداق ندارد. رکن اصلی امنیت ملی، واحد ملی و دولت ملت است. 


🔘وقتی این تعریف را بپذیریم به طور طبیعی اجزایش شامل جمعیت، اقتصاد، فرهنگ، دولت و نیروی نظامی و دیگر موارد نیز می‌شود. در چنین چارچوبی باید یک موازنه بین این موارد برقرار شود. بگذارید مثالی بزنم. قدرت یک زنجیر براساس ضعیف‌ترین حلقه‌ی آن است. اگر ضعیف‌ترین حلقه این زنجیر دو کیلو وزن را تحمل کند و حلقه‌های دیگر آن بیست کیلو، اگر وزنه‌ای که آویزان می‌کنیم از دو کیلو بیشتر شود این زنجیر پاره می‌شود. 


🔘مولفه‌های زنجیر امنیت ملی هم براساس ضعیف‌ترین جزء آن است. بنابراین باید موازنه و بالانسی بین حلقه‌های این زنجیر برقرار شود. شما اگر کلی موشک داشته باشید اما وضع اقتصادی، مشارکت مردمی و اعتماد مردم کافی نباشد، کفایت نمی‌کند. چون امنیت نهایی شما براساس این بخش‌های ضعیف تعریف می‌شود. بنابراین دولت‌ها کوشش می‌کنند که این مولفه‌ها را هماهنگ و متوازن کنند. 


🔘در نتیجه دیدگاهی که فکر می‌کند فقط امنیت مرزها مهم است، نمی‌داند که این کفایت نمی‌کند. دیدگاهی هم که به امنیت مرزها توجهی ندارد، کفایت نمی‌کند. چون دشمنانی وجود دارندکه امنیت را تهدید می‌کنند. آنچه که الان به لحاظ رسمی وجود دارد، تاکید بیشتر بر روی امنیت مرزها است. اما واقعیت این است آن کسی که باید در مرز از کشور دفاع کند، تجهیزات می‌خواهد، سرمایه و پول می‌خواهد. باید حقوق بگیرد و زندگی‌اش در داخل کشور مرفه باشد. و خیالش از این سوی مرز یعنی خانه خود راحت باشد و این مستلزم این است که اقتصاد کشور خوب باشد. 


🔘متاسفانه به نظر من هر دو دیدگاه،؛ تاکید نامناسبی به وجوه مورد نظر خودشان دارند و من فکر می‌کنم که حاکمیت به لحاظ سیاست رسمی اشتباه می‌کند که امنیت ملی را تقلیل می‌دهد به امنیت نظامی و مخالفین هم قطعا اشتباه می‌کنند که وجه نظامی را در نظر نمی‌گیرند و کم‌توجهی می‌کنند. ما نیازمند این هستیم که امنیت خودمان را در چارچوبی تعریف کنیم که هم اقتصاد، فرهنگ، سیاست و نیروی نظامی و هم تکنولوژی را در بر بگیرد.


🔹دیدگاهی که شما مطرح کردید، دیدگاهی عقلانی است. چطور می‌شود که دستگاه حاکم ما به این دیدگاه عقلانی و بدیهی توجه نمی‌کند. و وقتی این تفکر حاکم می‌شود و به امنیت روانی و اقتصادی مردم بی‌توجهی می‌شود، مردم به این سمت می‌روند که شعارهایی مانند اصلاح‌طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا، سر می‌دهند و وقتی حاکمیت اعلام می‌‌کند که من به خاطر امنیت ملی و منافع ملی این سیاست را در پیش گرفته‌ام، مردم دیگر باور نمی‌کنند. ظاهرا مردم به این باور رسیده‌اند که مراد حاکمیت از امنیت ملی، لزوما ربطی به مردم ندارد. چطور می‌شود که حاکمیت به این بدیهیات توجه نمی‌کند؟ 


🔘ما دو سطح از تحلیل داریم. یک سطح تحلیل خرد است که در مورد افراد حرف بزنیم و در مورد چیزهایی که می‌گویند و کارهایی که می‌کنند. به نظر من با این سطح از تحلیل نمی‌توانیم به این سوال پاسخ بدهیم. ولی یک سطح تحلیل کلان وجود دارد که کاملا قابل فهم است. من این سطح از تحلیل را به مفهوم دولت_ملت برمی‌گردانم. 


🔘ما وقتی که می‌گوئیم دولت ملت واحد سیاسی امروز جهان است باید ببینیم رابطه دولت ملت چطور شکل می‌گیرد. این رابطه دولت ملت یک رابطه کارگزاری است نه یک رابطه رهبری و هدایت ملت. دولت‌ها کارگزار ملت‌ها هستند. از مردم پول می‌گیرند که خدماتی انجام بدهند. همچنان که شما اینجا از روزنامه پول می‌گیرید که یک خدمتی را به عنوان مصاحبه ارائه کنید. اما در هر حال کارگزارید و پاسخگو در برابر کارفرما. 


🔘در رابطه دولت ملت کارفرمای اصلی ملت است. و پول را آنها به کارگزار که دولت باشد، می‌دهند. در اینجا می‌توانند دولت را به پاسخگویی بکشانند و اگر خواستند، عوضش کنند. در چنین سیستمی مالیات تعیین کننده‌ی ماجرا است. یعنی پول دولت را ملت می‌دهد. در ایران دولت‌ها طوری حرف می‌زنند که انگار آنها هستند که به ملت پول می‌دهند. این وضعیت از نفت آمده است. دولت‌ها به دلیل اینکه درآمد سنگینی از نفت داشته‌اند حس کرده‌اند که از مردم چیزی نمی‌گیرند. و بنابراین رابطه کارگزار و کارفرما مختل می‌شود و دیگر ما چیزی به نام کارگزار نداریم چون دولت خودش کارفرما شده است. 


🔘بنابراین مردم را هم تابع خودش در نظر می‌گیرد و تعریفی هم که از امنیت ملی می‌کند بر همین اساس است. اینجا رابطه‌ای که بین دولت و ملت شکل می‌گیرد یک رابطه وابستگی است. یعنی ملت وابسته به دولت است در حالی که باید عکس این باشد. شما وابسته به مدیر مسئول هستید. اگر پول ندهد شما می‌روید. اما اگر بتوانید منابع مستقل از کارفرما داشته باشید دیگر حرف او را گوش نمی‌کنید. دولت ما هم لزوما حرف ملت را گوش نمی‌کند. 


🔘اما مشکلی که درایران پیش آمده این است که این فرهنگ و این زوایه دید از قبل به واسطه منابع نفتی دولت بوده است. حالا آن منبع مالی قطع شده. اما آن فرهنگ سر جای خودش هست. در یک کشور پیشرفته کارمندها خودشان را خدمت گزار مردم می‌دانند. برای اینکه می‌دانند پولشان را مردم می‌دهند. اما در ایران همه خودشان را ارباب مردم می‌دانند. اگر در برابر کارمندان خاضع باشید کارتان پیش می‌رود. این سیستم نمی‌تواند امنیت ملی را براساس آن مفهوم واقعی ملی تعریف کند. و همیشه براساس خواست حکومت تعریف می‌کرده و خواست حکومت لزوما خواست مردم نبوده و از پایین شکل نگرفته تا به بالا برسد. 


🔘توجه کنید که حکومت ایران خیلی درباره سیاست خارجی‌اش حرف نمی‌زند. در حالیکه باید حرف بزند. چرا درباره سیاست اقتصادی حرف می‌زند اما درباره سیاست خارجی حرف نمی‌زند که اتفاقا در حال حاضر اهمیتش بیشتر است؟ گویی سیاست خارجی یک حیات خلوت و ماجرای جدایی است. بنابراین تا وقتی که این منبع مالی نفت، دولت را مستقل از ملت می‌کند، دولت هم مسیر خاص خودش را می‌رود و امنیتی که تعریف می‌کند براساس زاویه دید خودش است و البته این زوایه دید هم بسیار متناقض است. 


🔹وقتی که آن منبع مالی قطع می‌شود، به طور طبیعی ارتباط بین حاکمیت و مردم هم قطع می‌شود چون حاکمیت نمی‌تواند به مردم سرویس بدهد؟ 


🔘اینجا دولت به دنبال مالیات می‌رود و آن مالیات را هم می‌خواهد به شکل پول زور از مردم بگیرد. 


🔹و این کار باز هم خودش نارضایتی ایجاد می‌کند. آن قوه‌ی عاقله حاکمیت آیا فکر نمی‌کند که من باید این رابطه را درست کنم و حداقل آن منبع مالی را برگردانم. 


🔘اصلا دنبال قوه عاقله در جایی نباشید. به همین خاطر می‌گویم که کلان نگاه کنیم. شما فکر می‌کنید که آدم‌های عاقلی نشستند و دارند کار می‌کنند.


🔹آقای عبدی! ما در کشور این همه نهاد و شورای سیاست‌گذاری داریم!


🔘همه‌ی اینها کشک هستند. اجازه بدهید توضیح دهم. آنچه که تعیین کننده‌ی سرنوشت کشور است، عرصه اجتماع و موازنه‌ی قوا است. وقتی که با کسی که قدرت و منابع مالی دارد صحبت می‌کنید، او براساس قدرت با شما حرف می‌زند نه براساس عقلانیتی که مورد نظر شما است. مبنای سیاست قدرت است نه عقلانیت. اما چه زمانی عقلانی می‌شود؟ وقتی که قدرت‌ها متوازن شوند و طرفین مجبور شوند از یک عنصر عقلانی استفاده کنند. 


🔘فردی را فرض کنید که پول کلان و بی‌حساب و کتابی دارد. رفتار اقتصادی‌اش لزوما عقلانی نیست. بی‌حساب و کتاب خرج می‌کند و رفتار می‌کند. اما فقط آن جایی که این دارایی در قالب شرکت قرار می‌گیرد و مجبور می‌شود وارد رقابت در بورس شود، آنوقت مجبور می‌شود فکر کند و عقلانی رفتار کند تا شکست نخورد. 


🔘زبان صحبت کردن با حکومت‌ها باید زبان قدرت باشد. وقتی یک موازنه‌ی قوا ایجاد شد، منطق گفت‌وگوی هر حکومتی هم تغییر خواهد کرد. به نظر من این ارزیابی شما از حکومت براساس عقلانیت، در دولت‌ها و در سیاست خیلی جایگاهی ندارد. تا نتوانید موازنه قوا ایجاد کنید، حکومت دلیلی نمی‌بیند که به چارچوب‌های عقلانی مورد نظر شما رجوع کند بنابراین مسیر خودش را می‌رود. 


🔘به همین دلیل است که شما گاهی با خودتان می‌گویید اینها چرا اینقدر غیرعقلانی رفتار می‌کنند. دلیلش این است که زاویه نگاه شما عقلانی است اما سیاست در چارچوب قدرت عمل می‌کند. تا وقتی که پول و قدرت دارد، حرف کسی را گوش نمی‌کند. 


🔹پس اینطور که شما می‌گویید تا اطلاع ثانوی ما نباید انتظار رفتار عقلانی از حکومت داشته باشیم؟ 


🔘هیچ وقت نباید چنین انتظاری داشته باشید. در سیاست ابتدا باید موازنه قوا ایجاد شود. وقتی موازنه قوا ایجاد شد خواهید دید که همه منطقی صحبت خواهند کرد. 


🔹بالاخره حکومت به فکر منافع خودش که هست؟ 


🔘اینجا اتفاقی دیگری رخ می‌دهد. من قبلا هم این نکته را نوشته‌ام. شما باید پول نفت را ترکیبی بگیرید از مورفین، تریاک، مشروب و ال‌ اس دی. کسی که مشروب می‌خورد یا ال اس دی مصرف می‌‌کند، دچار توهم می‌شود. پول نفت هم چنین توهمی را در افراد ایجاد می‌کند. به رفتارهای قذافی نگاه کنید. آن رفتارها دلیلش این نبود که قذافی آدم ابلهی بود. آدم عاقل هم ال اس دی مصرف کند، دچار توهم می‌شود. فکر می‌کنید این حرف‌های متوهمانه‌ای که در ایران زده می‌شود، از زبان آدم‌های ابله بیرون می‌آید؟ 


🔘خیر. اینها هم آدم‌هایی هستند مثل من و شما. ولی نفت فضایی درست می‌کند که دچار توهم می‌شوند. فکر می‌کنند می‌توانند دنیا را بگیرند و قدرت اول و دوم اقتصاد جهان شوند. فیلمی از آقای عبدالملکی منتشر شده که جلوی رهبری حرف‌هایی می‌زند. وقتی من این فیلم را دیدم واقعا متعجب شدم و با خودم گفتم مگر چنین چیزی ممکن است؟ اما ممکن است. این پول یامفت نفت... 


🔹این پول نفت که الان وجود ندارد... 


🔘بله. به همین دلیل است که این تناقض‌ها دارد خودش را نشان می‌دهد. 


🔹ولی این حرف‌های متوهمانه همچنان ادامه دارند و آقای رئیسی ایشان را وزیر می‌کند. 


🔘شما یک ماشین را در نظر بگیرید که با سرعت 100 کیلومتر در حرکت است. به دلیلی بنزینش تمام می‌شود. آیا ماشین بلافاصله متوقف می‌شود؟ ماشین یک اینرسی قبلی دارد بنابراین به حرکت ادامه می‌دهد. این حرف‌ها هم چیزی نیستند که سریع متوقف شوند. اینطور نیست که به محض اینکه پول نفت تمام شد ما برمی‌گردیم به شرایط غیرنفتی. 


🔘آن فرهنگ و آن ایده یک اینرسی دارد که به راه خودش ادامه می‌دهد. اما حرکتش کند شونده است. در حال تضعیف است. اگر من به شما بگویم که می‌توانم پیاده به کره ماه بروم همانقدر باور پذیر است که کسی بگوید با یک میلیون تومان می‌شود شغل ایجاد کرد. اما این حرف گفته می‌شود. حالا چرا ادامه پیدا کرده؟ چون هنوز اینرسی دارد. اما حالا ما آرام آرام در حال رسیدن به یک مرحله موازنه‌ی قوا هستیم. 


🔘پرسش این است که چطور می‌توانیم به یک عقلانیت اقتصادی برسیم. کتاب تاریخ بی‌خردی خانم باربارا تاکمن را بخوانید. می‌بینید که از این نوع بی‌خردی‌ها در تاریخ کم نبوده است. امروز که به آن اتفاقات نگاه می‌کنیم با خودمان می‌گوییم چقدر احمقانه بوده‌اند. اما بوده است. چون در سیاست وقتی که موازنه قوا نباشد، کسی احساس استغنا از دیگران بکند و کسی او را کنترل نکند، تصمیمات نابخردانه می‌گیرد. البته از نظر خودش در آن چارچوبی که هست، عقلانی است. اما از نظر ما که در چارچوب متفاوتی هستیم، نابخردانه است.


🔹این موازنه قوا چطور شکل خواهد گرفت. چون خود حاکمیت که این موازنه قوا را ایجاد نمی‌کند. ما در انتخابات 1400 دیدیم که حاکمیت چه کرد؟


🔘نه. خود حاکمیت این کار را نمی‌کند. به نظر من در حال حاضر سیستم سیاسی ایران، به رغم اینکه تکذیب می‌کند، در بن بست است. این بن‌بست هم خیلی روشن است. وقتی که ده سال یا بیشتر رشد اقتصادی صفر دارید. از طرف دیگر تمام نیروها یا مستحیل می‌شوند یا از کشور خارج می‌شوند و یا وضعیت امنیت به این شکل است و هر روز یک اتفاقی می‌افتد و هیچ چشم‌انداز روشنی در سیاست خارجی، سیاست فرهنگی و سیاست اقتصادی دیده نمی‌شود، معنایش یعنی بن‌بست. 


🔘حالا اینکه چرا حکومت نمی‌خواهد بپذیرد بحث دیگری است. چون اگر بپذیرد بعد می‌پرسند چطور میخواهید از این بن بست عبور کنید. ولی واقعیت عینی و آمار و ارقام اینها را نشان می‌دهد. البته منکر این نیستم که نکات مثبتی در ایران وجود دارد. اما وقتی که بن بست وجود دارد معنایش این است که نیرویی نیست که بخواهد از این مرحله عبور کند. چون اگر می‌خواست یا می‌توانست عبور کند، این کار را انجام می‌داد. 


🔘بنابراین این خودش نوعی وضعیت موازنه قوا است. اما این وضعیت کفایت نمی‌کند. باید راه‌حلی پیدا کرد و عرضه کرد که مجموعه‌ی سیستم و جامعه از طریق آن راه‌حل به سمت جلو حرکت کند و نوعی تفاهم قوا را ایجاد کند. 


🔘ما دوجور موازنه‌ی قوا داریم. یک موازنه قوای جنگی و دیگری موازنه قوای تفاهمی. مثلا در آمریکا موازنه قوا تفاهمی دارند. وقتی ترامپ را از قدرت خلع کردند حاصل موازنه قوای تفاهمی بود. اما درموازنه قوای جنگی مثل جنگ ایران وعراق، دو طرف چند سال زمین‌گیر شده بودند تا وقتی که یک طرف پذیرفت که صلح شود. به نظرم موازنه قوا در ایران تفاهمی نیست. یعنی در عین اینکه دو طرف به نقطه‌ای رسیده‌اند که هیچ کدام زورشان نمی‌رسد تا دیگری را از دور خارج کند. 


🔹این دو طرف چه کسانی هستند؟ 


🔘نیروهای حامل سنت و مدرنیسم. 


🔹جامعه که در شرایط فعلی مسلوب‌الید است. 


🔘به هیچ وجه اینطور نیست. جامعه با اعتراضش، با حمایتش و در نوع مشارکتش در انتخابات نشان داده که زنده است. اما این زنده بودن سلبی است. 

Report Page