ظلمات در حال رنگ باختن است.

ظلمات در حال رنگ باختن است.

ناصر دانشفر



مولوی در دفتر سوم مثنوی حکایتی دقیق و کامل از این موضوع دارد که درک افراد از حقایق به شرایط پیرامونی بستگی دارد و امری نسبی است.

فیلی را در سرایی تاریک و غرق در سیاهی جای داده و مردمان بی خبر از چنین موجودی را به اندرون خانه هدایت کرده اند تا با استفاده از قوهٔ لامسه درک خود از این حیوان را بیان نمایند. یکی بر گوش دست کشیده، دیگری مسح خرطوم نموده و فردی گذرش بر کمر افتاده بود. بدین جهت پس از ترک محل تک تک آنها تجسمی به غایت ناقص و مغایر با حقیقت حیوان ارائه می نمود.

از روزی که مرید شمس تبریزی را شناخته ام، همواره در مقابل عظمت روحی این مرد بزرگ سر تعظیم فرود آورده و به این گنج بی نظیر کشورم می بالم. ببینید چقدر زیبا دلیل عدم درک واقعیات را فریاد می کند.

آری علت عدم تشخیص حقیقت جز تاریکی نیست و ظلمت فقط و فقط ناشی از نبود نور و روشنایی است. از این رو پر واضح است که شرط نیل به درک درست واقعیات، آگاهی و اطلاع کامل از ماهیت پدیده ها می باشد. این نیز روشن است که اندازهٔ انطباق این دو به میزان برخورداری فرد از علم و معرفت وابسته است.

حکومت ولایی همان فیل مولوی است که در دههٔ پنجاه روحانیت و روشنفکران دینی در برابر ما قرار داده بودند. اجازهٔ دست کشیدن هم به ما ندادند و تنها بخشهای زیبا و فریبندهٔ آن را نشانمان دادند. جهل ما به حقیقت حکومت فقها همان سیاهی داستان مولاناست، ما ندانسته و نشناخته و تنها با درک جزئی از سمت روشن این پدیده شیفتهٔ آن شدیم و افسارمان را بدست ایدئولوگهای این طرز تلقی از عالم هستی دادیم و شد آنچه نباید می شد.

این نظام به مانند همهٔ حکومت های توتالیتر که هست و نیستشان در گرو چگونگی فهم خلایق از حقیقت است، از همان ابتدا به دشمنی با آزادی بیان برخاست و ما که محو جمال این صنم دلربا شده بودیم در برابر این کنش ناصواب یا مهر سکوت بر لب زدیم و یا شوربختانه با آن همراهی نمودیم.

 ماهیت حکومت های ایدئولوژیک چنان است که با رسانه های مستقل و غیرهمسو عداوت می ورزند و تمام سعی و تلاش خود را به کار می گیرند تا تفکر مردمان به برداشت آنان از جهان محدود گردد. آنان به زعم خویش در پی آنند که خلایق را به فلاح و رستگاری نائل گردانند و در این مسیر جز نگاه خود را برنمی تابند. هر تفسیر دیگری از هستی، سم مهلکی است که باید محو و نابود شود.

واضح و مبرهن است که افراد پرورش یافته در اینگونه سیستم های بسته، عاری از اندیشهٔ پویایند و همواره مؤید کنش های راست و ناراست سیستم حاکم می باشند. این یک امر بدیهی است، چرا که در این نوع از جوامع تلقی ناقص انسان از مسائل، آدمی را به سمت و سویی سوق می دهد که ارزش ها و هنجارهای مقبول او همان باشد که مطلوب حاکمیت است.

به بسیجیان جان برکف و سربازان گمنام امام زمان نیک بنگرید، به خداوندی خدا اینان مردمان بدی نیستند، اما دائرهٔ بستهٔ افکارشان بروندادی جز این نمی تواند داشته باشد.

کمتر کسی در جهان هستی را می توان سراغ گرفت که با درک ناقص از حقایق، نگاه خویشتن را عین واقعیت نپندارد و بر آن اصرار نورزد. تا اینجای این بیماری مبتلا به همگان، قابل فهم است که شوربختانه امر طبیعی جهان ماست. اما مصیبت از آنجایی آغاز می شود که افرادی بنای تحمیل عقاید خود به دیگران را داشته باشند. اقرار می کنم که ما با همین فهم به غایت عیبناک و نارسا قصد تغییر جهان داشتیم.

ما با هنجارهای حکومت ولایی وارد جنگ شدیم، سفارت آمریکا را اشغال کردیم، سلمان رشدی را مهدورالدم دانستیم و هزاران کنش همراستا با خوانش حاکمیت از اسلام ناب محمدی مرتکب شده ایم.

اما اندک اندک خورشید این دیار شروع به بالا آمدن نمود، نسل‌های جدید با قرائت های دیگری از جهان مدرن آشنا شدند. گاه سری به قسمت های تاریک حکومت ولایی انداختند و شک در دلشان خانه کرد که نکند این مسیر کشورشان را به بیراهه برده باشد. ویروس این تردید به جان نسل نو بسنده نکرد و روح و روان همه را با چالش مواجه نمود.

اینجا بود که به یکباره پرده ها کنار رفت و نیمهٔ پنهان سیستم خودساختهٔ ما چهره نشان داد. هر چه بر دانش و آگاهی ما افزوده گردید، به همان اندازه رخسار تمامیت خواه این رژیم آشکار و آشکارتر گردید.

نور آمد و ما دانستیم که در حکومت ولایی

- بیان آزاد است، مگر آنکه مخل مبانی اسلام باشد. که صد البته این یعنی بر خلاف منویات رهبری نباشد، از ظلم و ستم نگویی، با فساد و تباهی کاری نداشته باشی و در برابر راهبردهای نادرست نظام دم‌ نزنی.

- شکنجه روا نیست، مگر آنکه در بارهٔ دگر اندیش و مخالفان نظام اعمال شود.

- اعتراف از سر اجبار بی ارزش است، مگر آنکه از مخالف فکری نظام اخذ گردد.

- شنود و تجسس از احدالناسی مجاز نیست، مگر آنکه قصد تبلیغ علیه نظام و تخریب آن را داشته باشد.

- تجمع آزاد است، مگر آنکه بنا باشد که علیه باورهای حاکمیت کلمه ای بر زبان کسی جاری شود که ای کاش فقط این بود و حداقل مردم می توانستند برای ابراز اعتراض راهپیمایی سکوت برگزار کنند.

-با رهبری می توان به گفتگو نشست، به شرط آنکه جز سلام و صلوات برای معظم له و تأیید سیاست های جنابشان حرفی به میان نیاید.

- تحقیق حتی در اصول دین آزاد است، اما مشروط بر آنکه پیامدی جز مهر صحه زدن بر دریافت حاکمیت از وقایع و پدیده ها نداشته باشد.

- شرکت در انتخابات نه آزاد که وظیفه است، مشروط بر آنکه با تیغ نظارت استصوابی کنار آمده، چاکر درگاه باشی و یا در چهارچوب مهندسی شده رأی به صندوق روانه کنی.

- همه در برابر قانون برابرند، به شرط آنکه ابتدا ثابت کنند که خودی هستند و از غیرخودی ها برائت جسته باشند. صدالبته رهبری نه تنها در برابر قانون برابرتر است که مافوق آن است.

- عدالت محور حکومت است و لذا قدرت و ثروت نباید به جز این طریق توزیع شود، مگر انکه شما آقا و آقازاده باشید.

- شرط وجاهت و قرابت به این نظام تقوی و رعایت احکام الهی است، مگر آنکه با سرسپردگی به آستان ولایت از هر دو جهان آزاد باشی.

آری ما اگر چه دیر اما متوجه شدیم که تکلیف مداری با قانون مداری فاصله ای از زمین تا آسمان دارد، ما دریافتیم که جمهوریت با ولایت سازگار نیست و اگر هم باشد تنها با مردمانی گوش به فرمان معنی دار خواهد بود، ما دانستیم که در حکومت ولایی اس و اساس جامعه نه مردم که رهبر فرزانه است، مردم تنها برای دست بیعت دادن و تمکین در برابر فرامین اولوالامر به دنیا آمده اند. حق و حقوق شهروندی اگر چه هست، اما به پیروان و هواداران چشم و گوش بسته و یا مقربین درگاه اختصاص دارد.

ما باورمان نمی آمد، اما دیدیم که میان حکومت قرون وسطایی کلیسا و نظام ولایی تفاوت بنیادینی وجود ندارد، تفتیش عقاید و انگیزیسیون وجه غالب این نوع از حاکمیت است و یقین پیدا کردیم که تا دین ابزار حاکمیت است جامعه روی آرامش و پیشرفت را نخواهد دید.

امروز پاشنهٔ آشیل جمهوری اسلامی فضای مجازی و تلویزیون های آن ور آبی هستند، چرا؟ چون اینها معابری هستند که داده ها و معلومات، بدور از تیغ سانسور در اختیار خلق الله قرار می گیرند. این در حالی است که از نگاه نظام، اطلاعات به شکلی کانالیزه باید به دست مردم برسد، همان کاری که رسانه های تحت حاکمیت شب و روز بدان اشتغال دارند.

من نمی گویم که فضای مجازی از سلامت برخوردار است و تمام اطلاعات رد و بدل شده مطابق حقیقت است که شاید به جرأت بتوان گفت که عکس این موضوع صادق است. همچنین ادعا ندارم رادیو و تلویزیون های مخالف نظام به ویژه این چهار شبکهٔ اپوزیسیون به دنبال سلاح و رستگاری ما بوده و دلشان برای مردم ایران کباب شده است که دقیقاً باور دارم جز به منافع خود و اربابانشان نمی اندیشند و در این راه، راست و دروغ بسیار به خورد مردمان می دهند. اما این را هم نمی توانم کتمان کنم که نور هدایت، آگاهی و معرفت و شناخت مبتنی بر حقایق آنطور که هستند، شوربختانه فعلأ تنها از این راه قابل استحصال و دریافت است. این دارویی به شدت ناکارآمد است، اما وقتی تک تک اعضای تن این سرزمین را سرطان در نوردیده است و به جز این دوا و درمان به چیز دیگری واکنش نشان نمی دهد، چه باید ساخت و جز این چه می توان کرد؟ آی جمهوری اسلامی این تنها راهی است که شما پیش ما گذاره اید و برای پس زدن ظلمت و سیاهی راه چاره ای جز این در برابر ما نمانده است.

رهبر معظم سالهاست که تابش نور به این سرای قیرگون تابیدن آغاز کرده و من متوجه نگرانی شما هستم. اما باور کنید راه مفری برای شما وجود ندارد. این آفتاب هر روز ریزش از نظامتان را افزون می کند، جوششی هم که در کار نیست. پس باور کنید که پایان کار اگر نزدیک هم نباشد، خیلی هم دور نیست.

ای کاش جمهوری اسلامی همان بود که در سال پنجاه و هفت رهبر انقلاب نقشهٔ راهش را در نوفل لوشاتو ترسیم می نمود، ای کاش همهٔ حقیقت حاکمیت فقها آنگونه بود که موجبات دلبستگی نسل ما را فراهم آورده بود و ای کاش نسل ما در وادی جهل، برای ساختن خود و دیگران اسب خود زین نمی نمود و پا در رکاب نمی کرد.

این تجربهٔ طاقت فرسا امروز به من و امثال من واجب می کند که به نسل برخاسته از ظلم و تعدی این نظام عرض کنیم که این قصور را بر ما ببخشایید و عبرت بگیرید و بدون شناخت، بدون برنامه و بدون آینده نگری قدم از قدم برندارید که خواست آرمانی برای مبارزه کفایت نمی کند. باید با حوصله، بردباری، دقت و ظرافت پایه های حکومتی در خور خود آماده کنید و سپس با چشمانی باز، سرشار از آگاهی و درک درست از واقعیات، نظامی مردم‌سالار بسازید.


عزت زیاد

Report Page